رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'جاودانگی'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. او دست تکان داد ، من عاشق تصویر او شدم او و دستش جاوادانه شد در من ! – وقتی فلسفه وارد داستان و ادبیات می شود . سارا افشار غریبها برعکس ما شرقی ها , قالب می سازند ولی هرگز خود را مقید و متعهد همیشگی به آن قالب نمی دانند . برای آنها قوانین ، آسمانی و غیر قابل تغییر نیستند بلکه هر قالبی تا وقتی پایدار است که قالب جدیدی ساخته نشده است . یکی از حوزه هایی که آنها در چند قرن اخیر به طور چشمگیری در آن درخشیدند حوزه ادبیات و بخصوص داستان بود و هست . یکی از قالب های تازه ای که آنها ساختند قالب فلسفه در داستان بود به این صورت که مفاهیم عمیق و صد البته بسیار خشک فلسفی را درقالب داستان های عشقی /اجتماعی / فردی و حتی سیاسی به خورد خواننده عزیز خود می دادند . تعداد فیلسوفانی که اتفاقا وارد این حوزه شدند کم نیستند شاید مشهورترین آنها برای ما ایرانی ها یوستین گوردر باشد با کتاب دنیای سوفی اش . البته کتاب دختر پرتغال را نیز همین نویسنده خلق کرده است . قبلا کتابهای داستانی با مضمون های فلسفی را افرادی می نوشتند که یا خود محصول زندگی نکبتی بودند یا بر اثر مواجه و تاثیر پذیری مستقیم با واقعیت های عمیق زندگی مانند جنگ , طاعون , گرسنگی , شکست های عشقی آنچنانی در قرون قبل بدون آگاهی واقعی و علمی از مطالب فلسفی فقط براساس معلومات و تجربیات خود داستان خلق می کردند ولی موجی که این روزها در غرب مشاهده می کنیم وارد شدن دانش آموختگان علوم فلسفی – اجتماعی به حوزه داستان است . انگار که آنها هم فهمیده باشند ذایقه مردم دنیا همیشه با عشق و حرفهای عامیانه جور است . مگر نه اینکه انسان در بیشتر مواقع یعنی غذاخوردن ،خوابیدن ، عاشق / متنفر شدن , تنهایی , درد و حسرت گذشته و نگرانی از آینده . برعکس ، چیزی که در کارگاه های داستان نویسی ما تدریس می شود یک مشت فرمول های خیلی خشک و غیر منعطف ریاضی وار برای خلق داستان است. قالب هایی که بیشتر دست پای ذهن خالق و نویسنده را می بندد تا مثلا او را تبدیل به یک نویسنده حرفه ای کند . مثلا به شما سه کلمه کاملا نامرتبط می دهند و ازتون می خواهند به اندازه یک / دو پاراگراف در موردش داستانی معنی دار بنویسید . من پارسال تو یکی از این کارگاه های اینترنتی شرکت کردم والبته تا یه مرحله ای هم طبق گفته آنها پیش رفتم کارهای یک پاراگرافی خودمو برایشان فرستادم تشویق می شدم ولی اصلا از چارچوب محدودی که درست کرده بودند خوشم نیامد . چون نوشتن بیشتر شبیه جاری شدن و یهویی سرازیر شدن کلمات روی صفحه است تا اینکه از قبل قلم دست بگیری و بنویسی . یکی از کسایی که من عاشق سبک نوشتنش شدم میلان کوندرا است با کتاب جاودانگی اش . قبلا کتاب شوخی اونو خونده بودم ولی جاوادنگی واقعا شاهکار میلان کوندارست . کوندرا امسال یکی از شانس های درجه یک جایزه نوبل ادبیات بود که خب متاسفانه نشد . کوندرا در این کتاب خودش را وارد داستانهایش کرده و همان مفاهیم فلسفی را خیلی زیبا به خورد خواننده اش داده . کوندار سبک خاص خودش را برای نوشتن دارد بخصوص در این کتابش . "رمان به شیوه سنتی رمان نویسی که معهود ذهن ماست نگاشته نشده و می توان آن را در شمار رمان های نو دانست ." خود کوندرا در بخشی از این کتاب درباره رمان می گوید : "با این همه از اینکه تقریبا همه رمانهایی که تا بحال نوشته شده اند زیاده از حد تابع وحدت عمل هستند تاسف می خورم .منظور من آن است در مغزو هسته آنها سلسله واحدی از کنشها و رویدادها وجوددارندکه به طور علّی به هم مربوطند. این رمانها به صورت خیابان تنگی هستند که کسی شخصیت هایش را به ضرب تازیانه به جلو می راند . تنش دراماتیک , بلا و مصیبت واقعی رمان است . زیرا این تنش همه چیز را تغییر می دهد . رمان نباید شبیه مسابقه دوچرخه سواری باشد .بلکه باید شبیه ضیافتی باشد با غذاهای بسیار ." ادر این رمان نیز خود کوندرا حضور دارد او در استخری زن مسنی را می بیند که به مربی شنای جوان خود دست تکان میدهد و نحوه این دست تکان دادن به قول کوندرا شبیه یک دختر جوان مثلا 20 ساله هست حتی حرکت را برای خوانده ترسیم می کند . ترکیب و تجزیه این چنین مفاهیم ساده و پیش پا افتاده جزو شگردهای کوندرا است . کوندرا نام این زن شصت ساله را که به یک باره اون وجود دختر جوان و شاداب را با تکان دادن دست در نظر کوندرا جلوه گری می کند اَگنس می گذارد و از اینجا ست که کوندرا عاشق اگنسش می شود و او را در داستان های خود جلو می برد. عجیب نیست، کوندرا خود محصول سیستم بسته کمونیستی و سیستم ایدولوژیکی چکسلواکی سابق است. سیستمی که اصلا و هیچ جوره انسان را طبیعی و اورجینال نمی خواهد بلکه بشدت تلاش می کند تا انسانهای آن جامعه را یکدست و یک شکل کند و ببیند و احساس گناه به خاطر طبیعی بودن را در آنها همیشه زنده نگهدارد . شاید به این خاطر باشد که کتابهای نویسندگان برامده از این سیستم ها برای خوانندگان ایرانی بیشتر قابل لمس تر باشد (منظورم زندگی های انتزاعی – ایده آلی است . زیرا ما ایرانی ها مردمانی هستیم که در عین اینکه بشدت تمایل به طبیعی زندگی کردن و طبیعی عاشق شدن داریم در عین حال برای رسیدن به این سبک از زندگی به جای تلاش در دنیای واقعی به انزوا و خیال و ذهن خود پناه می بریم و آنها را در کتابها یا فیلم های اینچنینی باز می بینیم . در واقع برای رسیدن به واقعیت و طبیعت به سمت دنیای ایده ال و انتزاعی فرار می کنیم). اما چیزی که دست کم در این اثر کوندرا من دیدم استفاده از شیفت دادن مفاهیم و گذاشتن یک مفهوم در جایی که شاید نباید باشد است . و خب این کار را خیلی استادانه انجام می دهد مثلا خودش را برای خواننده مجسم می کند که یه صبح زود پاییزی ست اون طبق عادت هر روز ساعت 6 صبح رادیو کنار تخت خود را روشن می کندو درحین گوش دادن به اون دوباره خوابش می گیرد و این بار گفتگوهای گویندگان و گزارشگران رادیو وارد خواب کوندرا می شود و با مفاهیم ذهنی کوندرا این خوابها ترکیب می گردد . چیزی که بارها و بارها برای همه ما رخ داده ( برای من که هر روز صبح تکرار میشه ) . بعد کوندرا اینها را ربط می دهد به مسایل اجتماعی و حتی سیاسی و می تازد به رسانه ها و قدرت و انگیزه شستشوی مغزی آنها به همه نظرسنجی های دموکراسی وار جوامع غربی می تازد و حرف خودش را می زند . از تنهایی مسخره بین آدمها حرف می زند و... اما در فصل دوم (کتاب به صورت داستانهای مجزا ست ) او به مفهوم جدیدی از عشق می پردازد جدای از عشق های معمولی و جسمانی . کوندرا این گونه عشقها را میل به جاوادنگی می نامد . میلان در این داستان عشق یک دختر جوان به گوته را به نمایش می گذارد . نقل از خود کتاب – بخش پیشگفتار ناشرایرانی "مثلا درفصل دوم از اظهار دوستی دختری جوان به نام بتینا به شاعر سالخورده آلمانی , گوته سخن به میان امده است . در ظاهر داستان به گونه ای است که ممکن است برخی تصور کنند بتینا به گوته عشق جسمانی داشته و برای نزدیک شدن و برقراری رابطه با او شب و روز در تب و تاب بوده است .ولی نویسنده در فصل دیگری درباره این رابطه می گوید . بتینا هرگز از خویش بیرون نیامد هرجا که می رفت خویشتن خویشش مثل پرچمی به دنبالش در اهتزاز بود . آنچه او را وا می داشت تا گوته را دوست داشته باشد گوته نبود بلکه تصویر اغواکننده کودک – بتینا ی عاشق شاعر بزرگ بود . یعنی حرکت به نشانه تمایل به جاودانگی یعنی برقراری رابطه با جاودانان تاریخ به قصد جاودانه کردن خود ." می بینید این گونه عشقی هم هست . ما عشق مریدی و مرشدی دیده بودیم در ماجرای شمس و مولانا (هر دو جاودانگان تاریخ بوده و قبلا هریک به شیوه خود میخ خود را بر پیشانی تاریخ کوبونده بودند ) ولی باید کسی مثل کوندرای پیر بیاید از درون پررمز آلود ما انسانها عشق های این چنینی را هم بیرون کشیده و فاش کند. هرچند این گونه عشق ها و دوست داشتن ها را هرکسی تجربه نمی کند(از نظر آماری و احتمالی شاید یک در چند میلیارد باشد !) . افسوس که عاشقان این چنینی همیشه تنهایند هم از جانب معشوق، تنهایی را حس می کنند چون اصلا معشوقی وجود ندارد به معنی حضور فیزیکی و جسمیش و از طرف دیگر نمی توانند خود را وارد جرگه عاشقان معمولی کنند کسانی که بنا به طبیعت و غریزه خود عاشق جسم و صورت محبوب خود شده و همش به دنبال وصال و کام جویی از محبوب در سوز و گذار هستند . این چنین عشقی هم برامده از خود خواهی محض انسان است (میل به جاوادنگی خود و نام خود ) و هم برامده از ذهن و افکار متعالی خود فرد . باور کنید عاشق شخصیت و اندیشه کسی شدن بدترین و برترین و بهترین نوع عشق هاست . بدترین , چون غریزه قرار نیست هرگز سیراب شود مگر درخیال ! ، بهترین چون باز غریزه همیشه تشنه هست و هرچه که انسان برآن حریص تر باشد مشتاق تر می گردد و درنتیجه احساس کسالت و یکنواختی نمی کند و برترین چون آن کاری را با روح و روان و اندیشه فرد می کند که می کند. خلاصه ، این گونه جاوادنگی های عاشقانه ترکیب عجیب و غریبی است . مثل یه دوره بیماری طولانی مدت یا شایدم سرخوشی طولانی مدت . کوندرا در کتاب شوخی خود نیز شخصیت دو زن را می پرورد یکی بنام لوسی که زن محبوب و محجوب کوندرا ست و دیگری زن شوهر داری است که متاسفانه اسمش الان خاطرم نیست( کتاب رو سه سال پیش خونده بودم ) . در دوره ای که او در یک اردوگاه کار اجباری بود لوسی هر روز برایش گل می آورد و از پشت سیم های خاردار آن را به کوندرا تقدیم می کرد. این دختر و این گلها تمام زندگی کوندرا شده بود . ( یک مفهوم عمیق از زندگی و فلسفه زندگی ما انسانها . گاهی حتی یک جمله یا کار به ظاهر ناچیز فردی می شود تمام دل خوشی انسانی و به او کمک می کند تا دوره سخت عاطفی و روحی یا حتی فکری خود را پشت سر بگذراند و آماده ورود به مرحله بعدی از زندگی بشود . لوسیِ میلان کوندرا این نقش را خیلی خوب برای آن مرد جوان اسیر در اردوگاه کار اجباری بازی می کند این لوسی ها رهگذرند مثل یه خواب یا رویا وارد زندگی ما انسانها می شوند بی هیچ توقعی به جای گرفتن می دهند ما رو به سلامت از بحران های فکری و روحی عبور می دهند و خود در وقت مقتضی ناپدید می شوند درست مثل وقتی که انگار نبودند لوسی ها در دنیای امروزی خیلی کمند همچنان که لیلی های روزگار ما شرقی ها بسیار کمیاب شدند . بعد از محو شدن لوسی ها ما انسانها باز عادی می شویم باز با انسانهای عادی تر از خودمان ازدواج می کنیم بچه می آوریم و الی آخر تا این دایره باز تکرار شود تا شاید لوسی دیگر چرخ روزگار بیافریند برای میلان کوندراهای اسیر در اردوگاه های کار اجباری زندگی . مگر نه این است که گاهی زندگی خود می شود عین اردوگاه کار اجباری ) . کوندرا هرگز در داستانش , به لوسی عزیزش دست نزد و از او کام نگرفت او را خالص دوست داشت و طولانی مدت . درحالی که در جایی دیگر از داستان او زنی شوهر دار را تصرف و تسخیر می کنه و رابطه اش با او در حد یک شب است و دیگر هیچ (اگر اشتباه نکنم زنی که زمانی دوست دختر خودش بود و هم او وشوخی که کوندرا در نامه ای با او کرد باعث شد همه چیز خود را از دست داده وبه اردوگاه کار اجباری فرستاده شود. دراینجا نیز گاهی این شوخی در هیات مفهوم ازدواج / کار / رشته تحصیلی در زندگی ما انسانها قد اعلم می کند گاهی در انتخاب اشتباهی راهی یا کسی ! ). کوندرا را یک نویسنده ضد زن می دانند ولی از منظر عشق من دیدگاهش را دوست دارم . کلا از عشق های فست فودی و عجله ای و تختخوابی و گند زدن به همه زیباییها گریزانه . اجازه میده عشق کاملا با روح و لایه های عمیق ذهن تو بازی کنه تو رو به خودت از نو بشناسونه و شاید در نهایت هیچ وصالی هم درکار نباشه . همانطور که کوندرا به لوسی داستانش نرسید . درضمن یادمان باشد هر نوشته و داستانی هم داستان است و هم واقعیت . بیچاره نویسندگانی که خود را وارد داستانهای خود کنند چون هر چیزی را در داستان به خود نسبت دهد برای پیشبرد داستان , خوانندگان همه را عینا واقعی می دانند و درمورد خود نویسنده بیشتر از داستان قضاوت می کنند . همین قضیه در مورد شاعران بیشتر از همه نمود پیدا می کند یادم میاد یه بار یه جایی خوندم که فردی گفته بود حافظ دچار بیماری پدوفیلیا(pedophilia) بود و استناد کرده بود به شعر : دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش مسایل احساسی همیشه عمیق تر از بوس و بغل و ... هستند یعنی می توانند باشند همانطور که زیبایی چهره می تواند چیزی بالاتر از مفهوم ساخته و پرداخته شده توسط رسانه ها و صنعت مد باشد همچنان که تکان دادن دست توسط یک زن شصت ساله برای میلان کوندرا آنقدرجذاب و شیرین آمد که آمد . گاهی یک حرکت در یک آن می تواند مغز و احساسات را انچنان تسخیر کند که تا ابد اثرش برجا بماند و جاودانه بشود . کتاب خوبیه مطمننا در این شبهای درازو سرد پاییزی از خوندش پشیمان نخواهید شد . و درنهایت به قول ویل دورانت : "آنجا که علم توقف می کند هنر آغاز می شود ." تذکر : مطالب بالایی همگی برداشت ها و تفسیرهای خودمه از بابت کژ فهمی ها و برداشت های احیانا نادرست پوزش می خواهم .
  2. مرگ٬ پایان زندگی ما است و دیر یا زود از خاطره‌ها پاک می‌شویم٬ اما حالا سرویس آنلاینی متولد شده که می‌گوید می‌تواند ارتباط شما با عزیزان‌تان را پس از مرگ هم پایدار نگه دارد. «اترنی.می» هدفش «جاودانگی دیجیتال» انسان‌ است. "به سادگی جاودانه شوید." این شعار سرویس آنلاین جدیدی است که از دل «مرکز توسعه کارآفرینی دانشگاه ام‌آی‌تی» بیرون آمده است. «اترنی.می» (Eterni.me) استارت‌آپی است که به ابتکار گروهی هشت‌نفره از مهندسان و کارآفرینان خلاق این دانشگاه طراحی شده و می‌تواند با بررسی زندگی آنلاین شما٬ ارتباط آنلاین‌تان را با هر کسی که می‌خواهید حفظ کند. شما تعیین می‌کنید که کدام بخش از دارایی‌های آنلاین‌تان را در اختیار «اترنی.می» قرار دهید؛ چت‌های ذخیره‌شده٬ ایمیل‌ها٬ مکاتبات اسکایپی و داده‌های دیگری که مجوز استفاده از آن را به «اترنی.می» می‌دهید٬ توسط این سرویس تجزیه و تحلیل می‌شود و سپس الگوریتمی جالب، این خرده‌داده‌ها را در کنار هم قرار می‌دهد و با هوش مصنوعی شخصیت آنلاین شما را بازسازی می‌کند. شخصیت بازسازی شده با بهره‌گیری از داده‌هایی که برآمده از زندگی آنلاین شماست٬ می‌تواند با هر کسی که شما می‌خواهید در ارتباط و تعامل باشد و پس از مرگ‌تان برای کسانی که خودتان تعیین می‌کنید اطلاعات و پیام‌هایی درباره شما بفرستد؛ یا به عبارت ساده‌تر آن‌طور که سازندگانش توصیف می‌کنند: «همچون یک تماس اسکایپی از دنیای پس از مرگ.» نام این سرویس هم فرم تغییریافته‌ای از واژه انگلیسی “Eternity” به معنی «جاودانگی» است. جاودانگی دیجیتال «اترنی.می» این قابلیت را دارد که هرآنچه در زندگی آنلاین‌تان انجام داده‌اید را آنالیز کند٬ بر اساس آن «شخصیتی مجازی» بسازد و زندگی دیجیتال‌تان را جاودانه کند؛‌ایده‌ای که برای بسیاری از کاربران جالب و هیجان‌انگیز و برای برخی دیگر هول‌ناک و غریب است. اگر می‌خواهید درباره سرویس‌هایی که صرفا برای تعیین سرنوشت دارایی‌های آنلاین‌تان طراحی شده‌اند بیشتر بدانید٬ این مطلب را بخوانید: میراث دیجیتال؛ سرنوشت دارایی‌های آنلاین پس از مرگ چنین ایده‌هایی از سال‌ها پیش در ذهن مبتکران دنیای دیجیتال بوده؛ ایده‌هایی نظیر ساختن روبات‌هایی که بتوانند تداعی‌کننده شخصیت و کارآیی فردی خاص باشند. دانشگاه ام‌آی‌تی همواره در این زمینه پیش‌گام بوده٬ اما حالا با توسعه تکنولوژی و توانمندتر شدن فن‌آوری‌های دیجیتال و به موازات آن افزایش امکانات «داده‌کاوی» (Data Mining) این رویای دیرینه می‌تواند واقعا محقق شود. سازندگان «اترنی.می» می‌گویند امید و هدف‌شان این است که با بهره‌گیری از حجم عظیمی از اطلاعات برآمده از زندگی دیجیتال کاربران و طیف گسترده‌ای از فایل‌های گوناگون که در گوشه کامپیوترهایشان خاک می‌خورد٬ یادی از او را از طریق یک رابط کاربری جذاب در ذهن و دل و چشم عزیزان‌شان زنده نگه دارند: «رابط کاربری برای دسترسی به خاطره‌ها.» ماریوس اورساکه٬ مدیر این پروژه می‌گوید: «وقتی کسی از اعضای خانواده یا دوستان‌مان می‌میرد٬ خاطره آن فرد به تدریج از ذهن‌ها پاک می‌شود. ما واقعا فراموش می‌کنیم و فراموش می‌شویم. حتی گاهی آنچه می‌خواهیم از ما برای نسل‌های بعد به جا بماند هم به سادگی فراموش می‌شود. ما آمده‌ایم تا راه فراموش شدن انسان‌ها را سد کنیم.» به نقل ازدویچه وله(نویسنده احسان نوروزی)
  3. چکیده: بررسی عوامل موثر بر تداوم و جاودانگی یک اثر معماری و تعاریف گوناگون ارایه شده از یک اثر جاودانه از آن جهت ضروری است که امروزه پس از دو دوره هنری نوگرا و فرانوگرا و تلاش آنها برای ایجاد یک میراث نوین هنری ماندگار و اصیل، عمر هنر بسیار کمتر از گذشته شده است. به طوری که امروزه شاهد شکل گیری آثار هنری هستیم که نه تنها در میان جامعه معماران بلکه بین عامه مردم نیز جایگاهی نداشته و چیزی برای عرضه به آیندگان ندارد. این امر علاوه بر از دست رفتن سرمایه کشور باعث فراموش شدن و بی ارزش شدن هنری چون معماری می شود. در واقع چنین معماری دچار روزمرگی شده و بریده از آرمان ها، اسیر حالت مصرفی، همچون هر کالایی، دارای تاریخ مصرف و انقضا می گردد. توجه به این مسایل که جاودانگی تا چه حد به ویژگی های فیزیکی اثر و تا چه حد در فرهنگ یا عوامل متافیزیکی ریشه دارد؟ بداعت نخبه پسندانه چقدر به جاودانگی کمک می کند و جایگاه فرهنگ عامه در این روند چگونه می تواند باشد؟ در این مقاله با رویکردی کیفی، شهودی و پدیدارشناسانه تعاریف گوناگون از یک اثر جاودانه در قالب سه نگرش نخبه پسند، عام پسند و دیدگاه فراگیر مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته است و در نهایت آثار معماری و مصادیق شکل گرفته با این نگرش ها بررسی شده است. برحسب نتایج به دست آمده می توان چنین اظهار نظر کرد که هر دو تعریف نخبه گرا و مردم گرا، که حتی در ارایه اصول مربوط به ماندگاری یک اثر ناتوانند، نمی توانند به جاودانگی یک اثر کمک کنند. آنچه که از بررسی ها بدست آمد نشان می دهد که لازمه جاودانگی یک اثر، توجه هم زمان به تمام ابعاد انسانی مطرح در حوزه معماری چون انسان، هنرمند، جامعه، تاریخ، طبیعت وخداوند است و هنرمند (در نگرش نخبه پسند) و جامعه (در نگرش عام پسند) هر دو به عنوان انسان در ارتباط با دو بعد دیگر طبیعت و خدا است که به وحدت نزدیک می شوند و می توانند آثار جاودانی را بیافرینند. اصول ارایه شده توسط مرحوم «پیرنیا» برای معماری سنتی ایران چون مردم واری، نیارش، خودبسندگی و پرهیز از بیهودگی، به این جهت مایه جاودانگی است که هم در طبیعت مشاهده می شود و هم از صفات فعل خداوند است، این صفات بیش از آنکه بومی و سنتی باشد عقلانی اند و به همین جهت معماری اسلامی ایران مظهری از معماری جاودان را شکل می دهد. مشخصات مقاله:مقاله در 14 صفحه به قلم بدالحمید نقره کار(ستادیار گروه معماری و شهرسازی،دانشگاه علم و صنعت)،مهدی حمزه نژاد(دانشجوی دکتری معماری،دانشگاه علم و صنعت)،آیسان فروزنده(دانشجوی کارشناسی ارشد،دانشگاه هنر اسلامی تبریز).منبع:باغ نظر پاییز و زمستان 1388 شماره 12.ensani.ir راز جاودانگی آثار معماری.pdf
×
×
  • اضافه کردن...