جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'تاریخچه ادب دراماتیک'.
1 نتیجه پیدا شد
-
نمایش یا درام به معنای نشان دادن، باز نمودن و مرادف اصطلاحات تماشا، تقلید و بازی است؛ در اصطلاح به هر اثری که برای اجرا در روی صحنه تئاتر توسط بازیگران نوشته شده باشد، نمایشنامه میگویند. مهد نمایش یا درام، یونان باستان بوده است. «دراما» در یونانی به معنای کار یا عملی است که واقع میشود؛ و در اصل هنری است که روی صحنه میآید. ادبیات نمایشی یا دراماتیک بر اساس تقسیم بندی ارسطو یکی از انواع مهم ادبیات بوده و به دو نوع کمدی و تراژدی تقسیم میشود: تراژدی، نمایشِ اعمال مهم و جدی است که در مجموع به ضدِ قهرمانِ اصلی تمام میشود و هسته داستانی((plot به فاجعه (Catastrophe) منتهی میشود؛ این فاجعه معمولاً مرگ قهرمان تراژدی است؛ مرگی که اتفاقی نیست بلکه نتیجۀ منطقی و مستقیم حوادث و مسیر داستان است. یونانیان نخستین تراژدی نویسان بودند. چند اثر مهم تراژدی دنیا عبارتند از: رمیو و ژولیت، اُتلٌو، و مکبث از شکسپیر؛ تراژدی «آندروماک» اثر «راسین». در ادبیات ایران، نمایش به مفهوم واقعی و رسمی کمتر قدمت دارد؛ اما، با توجه به ویژگیهای تراژدی، نمایشِ سنتی «تعزیه» که قدیمیترین نمایش بومی ایران است، میتواند در چارچوب تراژدی قرار بگیرد. نوع دوم ادب دراماتیک، «کمدی» “Comedy” است. کمدی اثری نمایشی است که با جلب توجه بیننده به خود، باعث سرگرمی می شود. هدف کمدی خنده و تفریح است؛ اما، در واقع مسایل جدی در پردۀ شوخی طرح میشود؛ از نمونه های خوب کمدی «سفر دراز روز در شب» اثرِ «یوجین اونیل» و «شب دوازدهم، توفان، هیاهوی بسیاری برای هیچ» از آثارِ «شکپیر» است. شاید بتوان معادل کمدی در ایران را، در بخش نمایشهای سنتی، مثلِ بقال بازی، نمایش تخته حوضی یا سیاه بازی دانست که برای ایجاد روحیه شادی و خنده در بین مردم اجرا میشده است. تاریخچه ادب دراماتیک بیتردید به یونان باستان میرسد. در این کشور باستانی، به نمایش توجه و اهمیت زیاد داده می شد و اولین بار ارسطو به صورت کلاسیک بدان پرداخت، به نحوی که آراء ارسطو، منبع مهم و اولیهای است که هنوز هم مورد مطالعه و استفاده است. به طور کلی درام در اکثر تمدنهای قدیم وجود داشته و جزء مراسم مذهبی محسوب میشده است؛ زیرا در آن مراسم به تجلیل خدایان و مردگان و از کیفیت گناهان و امثال این موضوعات سخن میرفته است. سابقۀ درام در مصر به حدود چهار هزار سال قبل از تولد مسیح میرسد. در روم باستان درام بسیار رواج داشته و در اروپای قرون وسطی، کلیسا بر اثر علاقه مفرط مردم به تئاتر، درام مذهبی را به وجود آمد که در آن زندگی مسیح و قدسیان به صحنه میآمد. در اروپای عصر رنسانس، درام قدیم یونان و روم دوباره ظهور کرد. در ایران پیش از اسلام نمایشنامه وجود داشته در جریان تاریخ ایران، نخستین بار در دورۀ پارتها به صحنه سازی سورنای بزرگ(به کسر سین و واو) بر میخوریم که میتوان آن را به عنوان اولین نمایش ضبط کرد. از دوره ساسانیان دربارۀ نمایش، متنی به نام «در کنار قصر پاد – واژ یک آواز جا دارد» باقی مانده؛ و «پتواژ گفتن» نامی است که ساسانیان به تئاتر خود داده بودند. در دورۀ ملاجقه «خیمه شب بازی» متداول بود. مقارن با تحولات زیاد دورۀ مشروطه در ایران، در جریان انتقاد از گذشته و رویکرد به پدیدههای نو، تحولی در عرصه نمایش به وجود آمد. نمایش به عنوان یک نوع ادبی (ژانر) از همین موقع شکل گرفت. نخستین انگیزههای ایجاد نمایش جدید، با سفر برخی رجال و جوانان به اروپا و دیدار آنان از تماشاخانه غرب میسر شد. نوشتن نمایشنامه در ایران، ابتدا با ترجمه آثار نمایشی غربی ها شروع شد. آثار کسانی مثل مولیر، شکسپیر، دوما و … به فارسی ترجمه شده، بعضاً به صحنه رفت. در همین زمان، کسانی دست به نوشتن نمایشنامه هم بردند، از جمله آخوند زاده، احمد محمودی، میرزا آقاخان تبریزی و …؛ این نمایشنامهها از نظر فنی و تکنیک درام نویسی ضعیف و از نظر محتوا پرمایه بود و تمام موضوعات مطرح در دوره مشروطه از جمله آزادی، قانون، وطن و … در آن مطرح شده بود. یکی از دلایل گسترش نمایشنامه نویسی در ایران آن روزگار، امکان طرح مسایل سیاسی و اجتماعی در نمایشنامه برای مخاطبان عام بود. اولین نمایشنامه آن دوران با سبک درام غربی، «جعفرخان از فرنگ آمده» اثر حسن مقدم است. بعد از این، با وجود اینکه نمایش و تئاتر از پایههای بنیادین در ایران برخوردار نبوده اما همواره هنرمندان تلاش کردهاند نمایشنامههای خوبی نوشته و به صحنه آورند؛ مانند آثار غلامحسین یوسفی، علی نصر، بهرام بیضایی و دیگران. شاید کمتر توجه شده ترین بخش ادبیات موضوع ادبیات نمایشی است به گونه ای که خیلی ها به این نظرند عدم پیشرفت در مقوله ی نمایش در ایران به همین منسجم نبودن و کم توجهی به ادبیات نمایشی بر میگردد. حال سوال این است که ادبیات نمایشی چیست؟ ادبیات نمایشی گونه یی از ادبیات است که در قالب نمایش برروی صحنه می آید. این تعریف کوتاه و جامع دربرگیرنده ی کلیه ی متونی میشود که قابلیت تبدیل به نمایش را دارند خواستگاه این ادبیات یونان باستان و روم بوده است ادبیات نمایشی در غرب به تراژدی ، کمیدی و درام تقسیم میشود. تراژدی تصویر ناکامی اشخاص برجسته است ؛ کمیدی تجسم عیوب و رذیلت های اخلاقی است به گونه یی که مایهء خنده باشد و درام کوششی است برای نشان دادن شکل عادی زندگی با همهء تضادها و تعارض های آن.درون مایه و محتوای نمایش نامه ها ممکن است دینی ، ملی ، سیاسی و اجتماعی باشد. نمایش نامه ها همواره در طول تاریخ باعث ایجاد حرکت هایی در میان مردم می شده اندو گاه بسیار تاءثیر گذار بوده اند در کشور ما نمونه های قدیمی ادبیات نمایشی شامل مراسمات نقالی و تعزیه میشود اما ادبیات نمایشی به صورت تکمیل شده ی امروزی شامل دو بخش فیلمنامه و نمایشنامه میشود. تصویر و نمایشنامهنمایشنامه در تعریف عام متنی است که برای بازیگران نوشته شده است تا بتوانند با آن نمایش را به روی صحنه ببرند این متن توسط کلمات نگاشته میشود این تعریف بسیار ساده در بطن خود تعارض آشکاری دارد؛ زیرا متن خواندنیِ نمایشنامه باید به نمایش دیدنی تبدیل شود و این امر امکانپذیر نیست زیرا خواندن نمایشنامه با دیدن نمایش متفاوت است و یک اثر خواندنی نمیتواند دیدنی هم باشد مگر آنکه خواندن متنی باعث شود تا ایدهای در ذهن فردی پدید آید و او این ایده را بپروراند و بر اساس آن اثری نمایشی خلق کند؛ به طور مثال: هنرمندی با خواندن خبری از روزنامه نمایش را به روی صحنه میبرد. در این عمل او ایده متن را با در نظر گرفتن تمهیدات تصویری به اثری نمایشی تبدیل میکند. در واقع یک متن سادة خواندنی فقط میتواند در حکم ایدهآل برای اثری نمایشی باشد و یک متن خواندنی هرگز نمیتواند تبدیل به اثری دیدنی شود. اما نمایشنامه تفاوت اساسی با یک متن سادة [خواندنی] دارد و ما زمانی که در تعریف نمایشنامه از متنی خواندنی نام میبریم باید در تعریف خود تجدید نظر کنیم و در جستوجوی تعاریفی تازه از نمایشنامه باشیم. از دیدگاه ما نمایشنامه، تصویرنامهای است که با کلمات نوشته میشود و کارگردان به هنگام اجرا از این اثر [تصویری ادبی] نمایشی دیداری پدید میآورد. در تعاریف آکادمیک از نمایشنامه، به عنوان اثری ناتمام یاد شده است که توسط گروه اجرایی باید به اتمام برسد. از این رو مارتین اسلین متن نمایشنامه را فقط زمانی که به روی صحنه برود، درام مینامد. در تعریف نوین ما از نمایشنامه، کارگردان فردی است که با استفاده از اشیاء و عوامل انسانی از تصویرنامة نمایشنامهنویس اثری نمایشی میآفریند. در واقع در هنگام اجرای نمایش اثری تصویری و ادبی به نمایش دیداری تبدیل میشود. در این نوشتار ما نمایشنامه را از بُعد تصویری بررسی میکنیم. زیرا هدف نمایشنامهنویس از نگاشتن نمایشنامه پدید آوردن اثری دیداری است.تصویرسازی دراماتیک قبل از ورود به این مبحث ابتدا باید به تعریف واژگان بپردازیم. زیرا این ترکیب از دو واژة تصویر و درام ساخته شده است. تصویر «نمایاندن اشیاء، اعمال، افکار، احساسات، ایدهها و بیان اندیشه و هر تجربة حسی و فراحسی از راه زبان است. تصویر یا صورت خیال از تلفیق اشیاء، کلمات، احساسات و اندیشههاست به هنگام خلق اثر هنری به یاری نیروی تخیل در ذهن هنرمند به وجود میآید. تصویر شعری، مجموعهای از واژگان است و نمیتوان آن را به صورت عینی دید پس به بیانی تصویر شعری انگاره یا صورت خیال است.»۱درام«واژه نمایش (drama) در یونانی صرفاً به معنای کنش است. نمایش کنش تقلیدی است. کنش برای تقلید یا بازنمایی رفتار بشر است. عنصری که نمایش را نمایش میسازد دقیقاً بیرون و فراسوی واژهها قرار دارد و عبارت از کنش یا عملکردی است که اندیشه و مفهوم مورد نظر پدیدآورندة اثر را تحقق کامل میبخشد.»۲با بررسی در تعریف ارائه شده میتوان به تعابیر زیر دست یافت: ۱٫ تصویر از طریق زبان به نمایاندن میپردازد. ۲٫ تصویر را نمیتوان به گونة عینی دید. ۳٫ تصاویر به هنگام خلق اثر هنری به یاری نیروی تخیل در ذهن هنرمند به وجود میآید. ۴٫ تصاویر از راه زبان و واژگان ساخته میشود. ۵٫ تصاویر در درام باید وجه دیداری داشته باشد. زیرا درام به قصد اجرا نگاشته میشود. تصاویر دراماتیک از حوزه تصویرشناسی درام از ترکیب تصاویر ساخته شده است که در برابر تماشاگران به نمایش گذاشته میشود برای شناسایی تصاویر در درام باید به واشکافی جزء به جزء درام بپردازیم.صحنه رخدادگاه درام، مکانی است که رویداد در آن به تصویر کشیده میشود رخدادگاه شامل قید مکان و زمان نمایش است که برای القای مفهوم نمایش و در جهت اثبات تم توسط نویسنده تصنیف میشود. اجزای صحنه ۱٫ موضوع: که در قالب داستان به تصویر کشیده میشود. ۲٫ شخصیت: شخصیت از طریق گفتار، رفتار خود داستان را به تصویر میکشاند و بدون شخصیت درام شکل نمیگیرد. یعنی درام بدون تصویر ناممکن است. ۳٫ کلام دراماتیک: کلامی است که توسط اشخاص نمایش ردوبدل میشود و علاوه بر انتقال اطلاعات شامل زوایای دید اشخاص نمایش است. در زمان خواندن نمایشنامه تصویری از اشخاص بازی در ذهن ما ساخته میشود و ما پی میبریم که آنها از چه طبقة اجتماعی هستند و چه ویژگیهایی دارند. درامنویس بر مبنای خصوصیات اشخاص بازی به نوشتن کلام دراماتیک میپردازد و از این طریق اشخاص بازی را به تصویر میکشند. ۴٫ فضا: تصویرهای دراماتیک در کنار هم معنایی میسازند این فضا در برگیرندة تصاویر است و دلالت بر معنایی میکند. ۵٫ زمان و مکان: تصویرهای دراماتیک نمیتواند معلّق در فضا رها شوند آنها برای شکلگیری نمایش نیازمند آن هستند که در مکان و زمان خاصی تثبیت شوند و حول محور آن به حرکت در آیند. تصاویر شاعرانه؛ تصاویر دراماتیک در شرحی که حسن انوشه برای بیان تصویر نوشته است. از واژه تصویر شاعرانه استفاده میکند [تصویر شعری، مجموعهای از واژگان است و نمیتوان آن را به صورت عینی دید. پس به بیانی تصویر شعری، انگاره یا صورت خیال است] درام در آغاز نوعی شعر به حساب میآمد و از این رو نمیتوان میان تصاویر شاعرانه [شعر] و تصاویر دراماتیک [نمایشنامه] تمایزی قائل شد و تصاویر شاعرانه همان تصاویر دراماتیک به حساب میآید با این تفاوت که زبان در شعر روایتگر [شاعر یا راوی] و به طریق ترکیب واژگان در جهت فضاسازی شکل میگیرد و این فضا از طریق زبان انتقال مییابد. تمام این مراحل در درام هم اتفاق میافتد اما تصاویر شاعرانه همیشه جنبة عینی ندارد اما درام به نیت عینیت بخشیدن به تصاویر شکل میگیرد. اما برای آنکه وارد بحث تصویر دراماتیک شویم و تفاوت آن را با تصاویر شاعرانه دریابیم ناچار به انطباق تصویر در شعر و درام هستیم و برای نظم بخشیدن به بحث تطبیقی میان دو روایت از هملت اولی نمایشنامه هملت نوشتة ویلیام شکسپیر و دومی شعر هملت سرودة احمد شاملو انجام میدهیم. اما پیش از آنکه وارد بحث شویم به یک نکته اشاره کنیم و آن مطلبی است که دکتر تقی پورنامداریان دربارة شعر احمد شاملو در کتاب سفر در مه نوشته است. وی معتقد است که «نمایشنامة معروف شکسپیر [هملت] از داستانهایی است که شاملو به آن توجه دارد و در مجموعه «مرثیههای خاک» شعری به نام اوست. شعر هملت فقط با در نظر گرفتن زیر و بم دقیق این داستان قابل دریافت است.»۳ از این جهت میکوشیم تا از نظر تصویری ارتباط میان شعر و نمایشنامة هملت را بررسی کنیم. نکتة دومی که لازم به ذکر است تفاوتهای میان دو روایت شعری و دراماتیک هملت است زیرا تصویرسازی هر اثر بر مبنای روایتی است که نویسنده و شاعر برای بیان اثر اتخاذ میکنند و بدون توجه به این تفاوتها بررسیها ناقص و ناتمام میماند. نمایشنامة شکسپیر بر مبنای زاویه دید سوم شخص / دانای کل/ نوشته شده است و شکسپیر تمام صحنهها را به تصویر میکشد. اطلاعاتی از این طریق به تماشاگر داده میشود که سایر شخصیتهای نمایشی از آن ناآگاه هستند یک موقعیت آیرونیک ایجاد میشود. برای مثال ما از اندیشة منفی هملت نسبت به کلادیوس آگاه هستیم و میدانیم که هملت از او انتقام میگیرد این اطلاعات میان ما و هملت ردوبدل میشود اما کلادیوس تا زمان کشته نشدن پولونیوس [پور افلیا] از جانب هملت احساس خطر نمیکند همچنین شکسپیر حوادث پس از قتل هملت و آمدن فورتینبراس و تشییع جنازة هملت را به ما نشان میدهد. اما شعر هملت [سرودة شاملو] بر مبنای زاویة دید اولشخص نوشته شده و بر طبق اطلاعاتی که هملت با ما در میان میگذارد ما سایر شخصیتها را میشناسیم.با این تفاسیر در مییابیم که تصاویر در نمایشنامه هملت سه بعدی است: ۱٫ بعد اول، تصاویری که با آگاه شدن از کلام افراد به آن دست مییابیم. ۲٫ بعد دوم، تصاویری که با دیدن رفتار افراد مشاهده میکنیم. ۳٫ بعد سوم، تصاویری که ما از تضاد رفتار و کلام افراد مشاهده میکنیم. اما تصاویر در شعر شاملو فقط به بعد اول خلاصه میشود. ۱٫ تصایری که ما از طریق کلام افراد به آن دست مییابیم: تصاویر در شعر هملت سرودة شاملو …بودن یا نبودن بحث در این نیست وسوسه این است. شراب زهرآلوده به جام و شمشیر به زهر آبدیده در کف دشمن هر چیزی از پیش روشن است و حسابشده و پرده در لحظة معلوم فرو خواهد افتاد …۴ راوی شعر به روایت داستان میپردازد و ما با شنیدن گفتههای او پی به داستان میبریم و از این راه نقبی به شخصیت او میزنیم… راوی از شراب زهرآلوده و پرده که در لحظه معلوم خواهد افتاد سخن میگوید. این دو ترکیبهایی است که او استفاده کرده و به جای استفاده از اشاره مستقیم از زبان تصویری بهره میبرد.تصاویر در نمایشنامة هملت ویلیام شکسپیر هملت: بودن یا نبودن. حرف در همین است. آیا بزرگواری آدمی بیشتر در آن است که زخم فلاخن و تیرهبخت ستمپیشه را تاب آورده یا آنکه در برابر دریایی فتنه و آشوب سلاح برگیرد و با ایستادگی خویش بدان هم پایان دهد.۵ هملت از طریق کلمات اندیشه خود را در قالب تصاویر ارائه میدهد. او به جای آنکه بگوید در زندگی انسان باید تابع افراد ستمگر باشد یا اینکه در برابر آنها مقاومت کند از زخم فلاخن و تیرهبخت ستمپیشه استفاده میکند. شکسپیر اندیشه را در نهایت ایجاز در قالب تصویر میآورد. دوم آنکه در جمله انسان باید تابع افراد ستمگر باشد، تنها اندیشه قابل انتقال است اما زخم فلاخن و دریای آشوب علاوه بر انتقال مفاهیم؛ تصاویری را در ذهن ما میسازند مانند واژة زخم که در ذهن تداعیکنندة خون و درد است در تصاویری که از طریق کلام انتقال پیدا میکند دو مقوله حائز اهمیت است ما در زیر به تفکیک این دو مقوله میپردازیم:تصویرسازی از طریق رفتار بعد دوم تصاویری که ما از رفتار افراد مشاهده میکنیم این تصاویر در اجرا توسط بازیگران به تصویر کشیده میشود اما در غالب گفتارهای متن و گاهی در متن مستتر است … شراب زهرآلوده به جام و / شمشیر به زهر آبدیده / در کف دشمن / همه چیز / از پیش روشن است و حسابشده / و پرده/ در لحظه معلوم / فرو خواهد افتاد. شاه: گرترود ننوشید. شهبانو: مینوشم. خداوندگار من خواهش میکنم معذورم بدارید. شاه: (با خود) جام زهرآلود کار از کار گذشت. هملت: شهبانو را چه میشود؟ شاه: دید از ایشان خون میرد. بیهوش شد. شهبانو: نه شراب. شراب. آخ هملت عزیزم شراب شراب با زهر بود / میمیرد/ هملت: اوه ننگ های … درها را ببندید یا خیانت. خائن را بگیرید/ لایرتیس میافتد./ لایرتیس: خائن اینجاست هملت و توای هملت کشته شده۶ تصویرسازی از تضاد رفتار و گفتار «شاه: اگر چه یاد مرگ برادر گرامیمان هملت همچنان تازه است و شایسته چنان است که دلهامان اندوهگین و سراسر کشور مانند پیشانی مرد غمزده پژمرده باشد ولی بصیرت در ما چنان با طبیعت به جنگ برخاسته است که با اندوهی بس خردمندانه به یاد اوییم و در همان حال خود را نیز در یاد داریم. از این رو آنکه زمانی به جای خواهر ما بود و اینک شهبانوی ما و وارث همایون این کشور جنگاور است اگر بتوان گفت با سروری دگرگون گشته با چشمی خندان و چشم دیگر گریان با خوشی و نشاط در مراسم تشییع و سرود سوگواری در جشن زناشویی در حالی که شادی و اندوه را در برابر میداریم او را به زنی گرفتیم.»۷ نمایشنامة هملت بر پایة تضاد رفتار و گفتارهای شاه بنیان نهاده شده است. همین عامل باعث میشود هملت در برخورد با شاه دچار تردید شود و برای غلبه بر تردید خود به اندیشه بپردازد تا بتواند به حقیقت امر دست یابد و بدینگونه تراژدی هملت رقم میخورد.[تصویرسازی از طریق کلام دراماتیک۸ با توجه به نمایشنامه و شعر هملت]تصویر مفرد تصویر مفرد تصویری که بینیاز به چیز دیگری، مستقل و خودبهخود دارای مفهوم باشد. «برناردو: در نگهبانیات خبری نبود. فرانسیسکو: یک موش هم نجنبید.» [نمایشنامه هملت] فرانسیسکو به جای بیان صریح و مستقیم از بیان تصویری استفاده کرده است: «و پرده/ در لحظه معلوم/ فرو خواهد افتاد» [شعر: هملت]تصویر مرکب تصویر مرکب در موردی که مجموع چند تصویر یک تصویر کلی را تشکیل بدهد. در اینجا مجموعهای از تصاویر مفرد وجود دارد که همسو شدهاند تا تصویر بزرگ واحدی را تشکیل دهند و تمام تصاویر را سازمان دهد. [نمونة شعر]: پدرم مگر به باغ جتسمانی خفته بود [تصویر اول] که نقش من میراث اعتماد فریبکار اوست [تصویر دوم] [تصویر سوم] و بستر فریب او کامگاه عمویم [نمونة نمایشنامه]: [هملت: اوه! کاش این تن سخت سختجان میتوانست بگدازد و آب شود و همچون شبنم محو گردد] این تصویر مرکب از تلفیق تصاویر مفرد ساخته شده است برای مثال [تصویر اول] اوه! کاش این تن سخت سختجان میتوانست بگدازد [تصوی دوم] اوه! کاش این تن سخت سختجان میتوانست آب شود.تصویر مفرد مفصل تصویر مفرد مفصل عبارت است از ساختن یک تصویر مفرد اما تصویری که در بردارندة بیش از دو ویژگی باشد. تصاویر فرعی: مشخصة این نوع تصاویر آن است که در این تصویر تمام تصاویر جزئی موجود در ارتباط با یک تصویر اصلی و محوری قرار دارد، به طوری که دیگر تصویرها از آن زاییده شدهاند. در اینجا نیز میتوان از مثالهای قبلی بهره جست. [نمونة شعر] پدرم مگر به باغ جتسمانی خفته بود [تصویر محوری] که نقش من میراث اعتماد فریبکار اوست/ تصویر جزئی و بستر فریب او کامگاه عمویم تصویر جزئی با حذف تصویر محوری ارتباط مضامین فوق به یکباره از هم گسسته میشود «که نقش من میراث اعتماد فریبکار اوست و بستر فریب او کامگاه عمویم.» [نمونه نمایشنامه] «هملت: اوه! کاش این تن سخت سختجان میتوانست بگدازد و آب شود و همچون شبنم محو گردد» اوه! کاش این تن سخت سختجان میتوانست بگدازد [تصویر محوری] تن سخت میتوانست آب شود [تصویر جزئی] تن سختجان میتوانست چون شبنم محو شود [تصویر جزئی]