رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'بانوی شالوت'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. توضیح شعر این شعر از چهار قسمت تشکیل شده که در واقع هر کدام از این چهار قسمت در فضا و مکانی خاص اتفاق می افتند. قسمت اول: در ابتدای این شعر، در قسمت اول ، شاعر از تنهایی و دوری بانو سخن می گوید ، او در برج قلعه ای زندگی می کند . این قلعه در جزیره ای در کنار رود خانه قرار دارد. " کم ِ لوت" شهر شاه آرتور در پایین و آن سوی رودخانه قرار دارد. جایی در کنار مزارع ... قسمت دوم: می کند. در مقابل او آینه ای نشسته، که تصویر پشت سرش را پدیدار می کند. مردمان و حوادثی که در گذرند بیرون از پنجره این اتاق ِ کوچک ، در سرزمینی که او از دیدنش محروم است ، تنها توان دیدن تصاویر آن را دارد. او می بافد و می بافد ، آن چیز که از این تصاویر بر ذهن او نقش می بندد. او همیشه تنهاست، دور از مردم عادی تنها شاهد آن چیز هایی ست که در گذر است و خود بی نصیب از هرگونه تاثیر گذاری. تمام این دوری ها و تنهایی ها تنها به دلیل حادثه ای شوم و نحس است . در لحظه ای که او دست از کار بکشد ،این حادثه بر زندگی اش نقش می بندد ، این است که او دلبسته این بافتن می شود ، چون تنها راه نجات او از حادثه ای ست که از آن آگاهی ندارد . او باید پیوسته ببافد بدون اینکه نگاهی مستقیم به " کم ِ لوت" داشته باشد. او تصاویری را که می بیند بیان می کند ، و در انتهای قسمت دوم، از دلدادگی دو عاشق سخن می گوید ، و به این طریق از تنهایی خود و سرنوشتش شکایت می کند . او از این سایه ها و تصاویر مجازی بیزار است و روحش دردمند، نیازمند آرامش است. قسمت سوم: در قسمت سوم ، لَنسِلوت ، یکی از شوالیه های قهرمان دربار شاه آرتور با شکوه و هیبت پدیدار شد ، و با عظمت و شکوه ویژه ای به سمت قصر و برج بانوی شالوت رژه رفت. بانو تصویر او را در آینه دید و آن قدر جذاب و با شکوه بود که او دست از کار کشید و دستگاه بافندگی را که با آن مشغول بافتن تار های رنگین بود رها کرد و به سمت "کمِ لوت" برگشت و به آن نگاه کرد و اینگونه بود که طالع نحس و اتفاق شوم پدیدار شد... قسمت چهارم: در قسمت چهارم می بینیم که این طالع شوم ، همانا مرگ بانوی شالوت است. او از برجی که در آن زندگی می کرد پایین می آید و قایقی را پیدا می کند و بر بدنه اش نام خود را حک می کند . و در انتهای روز آن را باز می کند و به پایین رود به سمت کم لوت به حرکت در می آید. او در تمام راه آواز سر می دهد و هنگامی که به کم لوت می رسد می میرد. اهالی شهر برای دیدن بانویی که در قایق کوچکی برای همیشه آرمیده می آیند . شوالیه ها و نجیب زاده ها با صلیب کشیدن بر سینه ، خود را از ترس و بیم و ناراحتی می رهانند، تنها لنسلوت است که به صورت او دقیق می شود و به آرامی می گوید : " صورتش دوست داشتنی است" و برای او دعا می کند تا رحمانیت خدا نصیبش شود. متن اصلی شعر و سپس ترجمه آن را در سطور پایین بخوانید
×
×
  • اضافه کردن...