رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'امریکا'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. Mohammad-Ali

    Clinton vs trump

    CLINTON VS TRUMP اگر می شود دلیل انتخابتون هم بفرمایید .
  2. نیلوفر 0

    شَما آمریکا را دوست دارید؟

    هرچند میگن آمریکا کشور منفوریه اما نظر سنجی PEW یکی از معتبر تریت نظر سنجی های امریکا نشان میداد که امریکا چهارمین کشور محبوب جهانه ، اگرچه در پاکستان و اردن و ... بسیار زیاد منفوره هم چنین انگلستان هم کشور محبوبیه شما نظرتون چیه؟
  3. niaz

    میس ون درروهه(Mies van der Rohe)

    لودویگ میس ون در روهه (۲۷ مارس ۱۸۸۶ – ۱۷ اوت ۱۹۶۹) معمار آلمانی-آمریکایی، و سومین مدیر باوهاوس از ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳ بود. همکاران، دانشجویان، نویسندگان و دیگران معمولا او را توسط نام خانوادگی او یعنی میس مورد خطاب قرار می دادند.لودویش میس ون در روهه، در کنار والتر گروپیوس و لو کوربوزیه به عنوان استادان پیشرو در معماری مدرن شناخته می‌شوند. میس مانند بسیاری از معاصران خود به دنبال بنا نهادن یک سبک معماری ای بود که نمایانگر عصری جدید باشد درست مانند کاری که سبک های معماری کلاسیک و معماری گوتیک برای زمان خود انجام دادند.او یک سبک معماری قرن بیستمی تاثیر گذار را خلق کرد که دارای صراحت مفرط و سادگی بود. در ساختمان های کامل ساخته شده، او از مصالح جدید مانند فولاد صنعتی و صفحات شیشه ای برای تعریف فضاهای داخلی استفاده کرده است. او تلاش کرد که به سمت معماری ای برود که دارای حداقل چارچوب ساختمانی باشد و دارای یک تعادل در مقابل آزادی ضمنی جریان آزاد فضاهای باز باشد. او ساختمان های خود را معماری “پوست و استخوان ها” می نامید. او در جستجوی یک روش منطقی بود که باعث هدایت فرآیند خلاق طراحی معماری شود. او بخاطر استفاده از کلمات کوتاه کمتر بیشتر است و خداوند در جزییات است شهرت دارد. وی در آمریکا و بخصوص در موسسه فناوری ایلینوی آمریکا آثار مهمی از خود بر جای گذاشت. اوایل دوره زندگی میس در مغازه ی حکاکی بر روی سنگ و چندین شرکت محلی طراحی داخلی کار می کرد و سپس به برلین رفت و به دفتر طراح داخلی برونو پاول پیوست. او حرفه معماری خود را به عنوان یک کار آموز در کارگاه پیتر بهرنس بین سال های ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۲ میلادی شروع کرد، جایی که او در معرض نظریه های رایج معماری و فرهنگ مترقی آلمان قرار گرفت او همچنین در کنار والتر گروپیوس و لو کوربوزیه کار می کرد. او همچنین به عنوان مدیر پروژه های ساختمانی سفارت امپراطوری آلمان در سن پترزبورگ تحت نظر پیتر بهرنس کار می کرد. استعداد او به سرعت شناخته شد و او با توجه به عدم تحصیلات رسمی دانشگاهی شروع به قرارداد بستن به صورت مستقل کرد. او کم گو، مشاوره گر و ار لحاظ جسمانی با ابهت بود. لودویش میس به عنوان قسمتی از یک تبدیل سریع از پسر یک کاسب به یک معمار که با فرهنگ ممتاز برلین کار می کند، نام خانوادگی خود را تغییر داد و نام خانوادگی مادر خود (ون در روهه) را که تاثیرگذار تر بود برگزید. او کار مستقل و حرفه ای خود را با طراحی ساختمان های طبقات مرفه جامعه با سبک سنتی محلی آلمانی شروع کرد. او پهنِ متناسب را، نظم عناصر موزون را و توجه به رابطه سازه های ساخته شده توسط انسان با طبیعت را و ترکیب های ساده ی حجم های مکعبی کارل فریدریش شینکل متعلق به سبک معماری نئو کلاسیک پروسی (Prussian Neo-Classical) در اوایل قرن ۱۹ را، در صورتی که در آن قرن درنظر نگرفتن گلچین بودن و درهم ریختگی سبک معماری کلاسیک به دلیل این که با عصر مدرن نامربوط است رایج بود، را می پسندید. از سنت گرایی به نوگرایی(مدرنیسم) بعد از جنگ جهانی اول میس در حالی که هنوز کار طراحی خانه هایی با فرهنگ سنتی را انجام می داد، شروع به انجام به یک سری فعالیت های آزمایشی موازی در زمینه سبک بین المللی کرد و ملحق به همتاهای پیش قراول خود در یک جستجوی طولانی برای یک سبک جدید برای یک دموکراسی صنعتی جدید شد. نقاط ضعف سبک سنتی از اوایل قرن ۱۹ میلادی توسط تئورسین های مترقی مورد حمله قرار گرفته بود. انتقاد افزاینده آن ها از سبک های تاریخی بعد از جنگ جهانی اول یک اعتبار قابل توجه بدست آورد که بیشتر به عنوان شکست در سبک رهبری سلطنتی اروپا در نظر گرفته می شد. معنی و مفهوم میس یک ماموریت مادام العمر و جاه طلبانه را دنبال می کرد، نه تنها برای ایجاد یک سبک معماری جدید بلکه برای ایجاد یک زبان معماری جدید که میتوانست عصر جدید فن آوری و تولید را به نمایش گزارد. او می دید که نیاز به یک معماری پرمعنی که هماهنگ با دوره ی او باشد، وجود دارد، درست مانند معماری گوتیک در عصر روح گرایی (spiritualism). او یک فرآیند طراحی منظم را با استفاده از اندیشه های منطقی برای رسیدن به اهداف معنوی خود به کاربرد. او معتقد بود که پیکربندی و نظم هر جزء معماری باید کمک به یک بیان پیوسته (unified expression) کند. میس با دقت شروع به مطالعه فیلسوفان و اندیشمندان بزرگ گذشته و حال کرد تا بتواند درک خود را از کیفیت و طبیعت عصری که او در آن زندگی میکند را افزایش دهد. میس احتمالا بیشتر از هر پیشرو دیگری در زمینه نوگرایی(مدرنیسم) از فلسفه به عنوان پایه ی کارهای خود استفاده کرده است. معماری میس با سطح بالایی از انتزاع ساخته می شد و توصیفات عمومی او از کارهایش فضای بیشتری را برای تفسیر باز میگذاشت. با این حال ساختمان های او در نظر یک فرد بسیار ساده و مستقیم می آید. مهاجرت به ایالات متحده موقیعت ها برای کار بعد از سال ۱۹۲۹ رو به کاهش نهاد، در اوایل دهه ی ۱۹۳۰ میس مدت کوتاهی را به عنوان آخرین مدیر باوهاوس که بی ثبات بود خدمت کرد البته به درخواست همکار و رقیب او والتر گروپیوس. بعد از ۱۹۳۳ فشار سیاسی حزب نازی میس را مجبور کرد تا مدرسه را که با بودجه دولت اداره می شد را ببندد. او در این سال ها ساختمان های بسیار کمی را ساخت (یکی از کار های او آپارتمان فیلیپ جانسون در نیویورک بود). سبک او از طرف نازی ها به این عنوان که “آلمانی” نیست، رد می شد. او ناامید و ناراحت و البته با بی میلی وطن خود را در سال ۱۹۳۷ ترک کرد زیرا او میدید که فرصت های او برای ساختن ساختمان به صفر می رسند. او انجام یک ساختمان مسکونی در وایومینگ ایالات متحده را قبول کرد و بعد از آن یک پیشنهاد به عنوان رییس یک دانشکده معماری شدن در شیکاگو را قبول کرد. حرفه او در ایالات متحده میس در شیکاگو، ایلینوی ساکن شد جایی که او به عنوان رییس دانشکده معماری دانشگاهی که بعد ها به موسسه فناوری ایلینوی تغییر نام داد، انتخاب شده بود. یکی از فواید قبول کردن این موقعیت آن بود که او می توانست کار طراحی ساختمان های جدید و همچنین نقشه کلی (master plan) محوطه دانشگاه را انجام دهد. تمام ساختمان های او که در دانشگاه انجام شده هم اکنون نیز پا برجا هستند.نام هنری : میسسبک(ها) :مدرن – بین المللی – مینیمالپروژه‌های معروف:ساختمان سیگرام – خانه فارنس ورث – نمایشگاه بین المللی بارسلوناجوایز‌:مدال طلای سلطنتی (۱۹۵۹) – مدال طلای اِی آی اِی (۱۹۶۰) – مدال آزادی رییس جمهوری (۱۹۶۳) گرد آوری شده توسط عباس ولدی
  4. [TABLE=class: outer_border, width: 1000] [TR] [TD]سردار نقدی در همایش بسیج رسانه: کنگره آمریکا تبدیل به موسسه قانون‌گذاری علیه ایران شده/ 11 طرح ضدایرانی در صف تصویب کنگره/بودجه براندازی ایران در اختیار جان کری است رئیس سازمان بسیج مستضعفین گفت: کنگره امریکا انگار مسولیتش عوض شده و بجای قانون‌گذاری برای امریکا تبدیل به موسسه قانون گذاری علیه ایران شده و یازده قانون در انتظار تصویب در مورد ایران دارد. [/TD] [/TR] [/TABLE] پبه گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، سردار محمدرضا نقدی رئیس سازمان بسیج مستضعفین در همایش بزرگداشت شهدای خبرنگار و روز بسیج رسانه گفت: امروز با انقلاب عظیم اسلامی شرایط دنیا کاملا عوض شده است. وی ادامه داد: یک خصوصیت مهم دنیا که حاصل انقلاب اسلامی است این است که امام (ره) قدرت ملت‌ها را در دنیا نشان داد و ثابت کرد که ملت‌ها می‌توانند برابر هر قدرتی در دنیا ولو با دستان خالی بایستند. رئیس سازمان بسیج مستضعفین افزود: باور غربی ها و نظام سلطه این شده که قدرت ملت‌ها را با قدرت رسانه کنترل کنند؛ البته فرمول آنها ناقص است چون قدرت خدا و ایمان را درک نکردند و روز به روز بر تعداد رسانه هایشان افزودند. سردار نقدی افزود: لذا لشکرهای عظیم رسانه گسترده شد و امروز بیش از 95درصد رسانه های عالم در دست خشن ترین دشمنان ملت‌های عالم است چون دیگر سلاح هایشان کارساز نیست. وی ادامه داد: رسانه امروز در دست قدرت های شیطانی است و هر روز به تعداد آنها افزود می‌شود؛ البته آنها اقدامات میدانی را هم بعنوان مکمل رسانه در دستور کار دارند. رئیس سازمان بسیج مستضعفین اضافه کرد: مهرماه آمریکا به یک بیمارستان در افغانستان حمله کرد اما اصلا رسانه ها به ان نپرداختد و یا همین روز گذشته سربازان امام زمان مثل موش گوش سربازان آمریکایی را گرفتند و گفتند اینجا جای شما نیست، اما برخی رسانه های کشور معلوم نیست کجایی هستند پیام تشکر وزیر امور خارجه امریکا را تیتر کردند؛ که باید گفت اصلا غلط کرده که تشکر کرده اصلا و سربازانشان غلط کردند که به خلیج فارس آمدند. وی اقدامات میدانی استکبار را برای تکمیل کار رسانه ها مهم دانست و افزود: برای خشن جلوه دادن ملت ایران مزدوران سرویس های جاسوسی آمریکایی فعال می شوند و عناصری که سلطنت طلب هستند وارد دستگاهای نظام می‌شوند و قتل‌های زنجیره ای را راه می اندازند و بدون دادگاه و قاضی برخی را می‌کشند و روز دیگری به صورت برخی خانمها اسید می‌پاشند که چهره حزب اللهی ها را بد جلوه دهند. سردار نقدی ادامه داد: روز دیگر با دست های پشت پرده برنامه ریزی می‌کنند و به سفارت عربستان می‌ریزند تا چهره بچه های ما را خراب کنند وگرنه 100 نفر نصف شب از کجا آمدند و حمله کردند؟ وی با انتقاد از برخی اظهارات نسنجیده در شرایط فعلی ادامه داد: ماموریت این رسانه ها و مزدورانشان این است که سطح مبارزه ملت ایران با آمریکا را به مبارزه عجم و عرب و عربستان تنزل دهند. نقدی خاطرنشان کرد: برای جا انداختن این موضوع تیتر می زنند که ایران باید از جهان عرب مدتی فاصله بگیرد. اینها تلقین رسانه های وابسته است. وی تاکید کرد: بایستی امروز خیلی هوشیارانه عمل کرد چون حرکت عظم انقلاب ملت‌ها را به صحنه اورده حالا دشمنان میخواهند این قدرت را علیه خود ملتها با تفرقه و جنگ و تکفیری ها بکار گیرند. نقدی افزود: یکی دیگر از مسایل مهم امروز دنیا سرعت تحولات است و هر لحظه حادثه مهمی اتفاق می افتد و این مساله اهمیت رسانه را نشان می دهد و مهمترین رسالت ما انسجام ما است. رئیس سازمان بسیج مستضعفین گفت: بسیج جایی برای کنار هم جمع شدن همه رسانه ای ها و همفکری کردن برای تاثیرگزاری هر چه بیشتر است و البته امروز مدیران کشور باید خیلی بیشتر به رسانه ها کمک کنند. وی با بیان اینکه امروز قدرت اصلی دشمن با استفاده از تزویر رسانه است که باور غلط در ملتها ایجاد می کند، اضافه کرد: پس از برجام وضعیت ایران در افکار عمومی آمریکا بهتر نشد و امروز مسولان امریکا در رقابت انتخاباتی خود میگویند من زودتر پرونده ایران را پاره میکنم و با آن مقابله میکنم در حالیکه قبلا در رقابت هایشان می‌گفتند من زودتر با ایران تعامل و مذاکره میکنم این یعنی پسرفت وضعیت ما در عرصه بین المللی و کم کاری دیپلماسی عمومی ما در داخل امریکا. سردار نقدی ادامه داد: کنگره امریکا انگار مسولیتش عوض شده و بجای قانون گزاری برای امریکا شده موسسه قانون گزاری برای ایران و یازده قانون در انتظار تصویب در مورد ایران دارد. رئیس سازمان بسیج مستضعفین به اعتبار 2میلیارد و 308میلیون دلاری امریکا برای دخالت در امور داخلی ایران را، نشانه سیاست های خصمانه امریکا دانست و ادامه داد: این بودجه در کشور ما صرف رسانه هایی می شود که تصویر امریکا را زیبا جلوه می دهند. وی ادامه داد: آمریکایی ها با لباس های زیبا و یقه های بسته و کراوات زده در منطقه می آیند و دم از صلح و آرامش و دوستی می زنند در حالی که عامل همه این جنایت ها و درگیری ها خودشان هستند. رئیس سازمان بسیج مستضعفین افزود: جان کری بودجه داشت و مسولیتش براندازی نظام جمهوری اسلامی بود و وقتی ما این را مطرح می‌کردیم برخی قبول نمی کردند اما رسما در بودجه سال 2016 آمریکا بودجه بیش از دومیلیارد دلاری علیه ایران تصویب کردند که هم خلاف منشور سازمان ملل است و هم نقض بیانیه الجزایر است که بر اساس آن آمریکا متعهد شده که در امور داخلی ایران مداخله نکند. وی اظهار داشت: بسیج رسانه در کنار رسانه انقلابی و اسلامی باید آگاه سازی و بیان حقایق برای مردم را انجام دهد. نقدی خاطرنشان کرد: اوباما در نطق سالانه خودش گفت نتوانسته هیچ کاری برای اقتصاد امریکا کند ولی چرا این موضوع در رسانه های ما مطرح و تیتر نمی‌شود چون می‌خواهند ما باور کنیم که امریکا میتواند اقتصاد ما را درست کند و این توهم که آب و نان ما را آمریکا تامین می‌کند، ایجاد شود. رئیس سازمان بسیج مستضعفین تصریح کرد: اظهارات رئیس جمهور امریکا در ناتوانی ساماندهی اقتصادی، به دلیل سرمایه داری عده ای محدود در امریکا تکرار حرف های گورباچوف علیه نظام سوسیالیستی است.
  5. یک زوج تراجنسی در اکوادور در انتظار تولد نخستین فرزندشان هستند. فرناندو ماچادو که در اصل زن بوده و با نام ماریا متولد شده، اینک پدری است که چهار ماهه باردار است. همسر وی کودکشان را "انقلاب آینده" خوانده است. فرناندو (چپ) و دایان یکی از زوج‌های تراجنسی شناخته‌شده در اکوادور هستند دایان رودریگز و فرناندو ماچادو زوجی شناخته‌شده در اکوادور هستند. دایان در اصل مرد بوده و با نام لوئیز متولد شده و فرناندو نیز در اصل زن بوده و با نام ماریا چشم به جهان گشوده است. این دو اما سال‌ها بعد با تغییر جنسیت زندگی تازه‌ای را شروع کردند و مدتی است که به عنوان یک زوج تشکیل خانواده داده‌اند و چشم به انتظار تولد نخستین فرزندشان هستند. دایان یکی از سرشناس‌ترین فعالان حقوق دگرباشان جنسی در اکوادور به شمار می‌رود. او و همسرش فرناندو تصمیم گرفته‌اند تا با علنی کردن این بارداری جامعه کاتولیک و به شدت مذهبی خود را به مدارای بیشتر با دگرباشان جنسی تشویق و ترغیب کنند. فرناندو، پدر خانواده، هم اینک جنینی چهار ماهه را در رحم خود حمل می‌کند. این زوج اوایل ماه اکتبر امسال بر آن شدند تا از طریق شبکه‌های اجتماعی این بارداری نامعمول را اعلام کنند. دایان در همان زمان نوشت: «فرزند ما انقلاب آینده است.» به گفته دایان و فرناندو آنها با اینکه هر دو داروهای هورمونی مصرف می‌کنند اما هیچگاه مورد جراحی تغییر جنسیت قرار نگرفته‌اند. از همین رو نیز این بارداری به روش طبیعی حاصل شده است. عدم واکنش کلیسای کاتولیک بسیاری از کاربران شبکه‌های اجتماعی به این زوج جوان تبریک گفته‌اند‌ و برای آنان آرزوی شادی کرده‌اند. به گفته دایان رودریگز کلیسای کاتولیک اکوادور تا بدین‌جا در کمال تعجب این زوج، هیچ واکنشی نسبت به این موضوع نشان نداده است. او می‌گوید، هر چند کلیسای کاتولیک مخالف سپردن سرپرستی کودکان به زوج‌های دگرباش جنسی یا همجنس‌گراست، اما از آنجایی که بارداری این زوج از راه طبیعی بوده، مخالفت کلیسا با این مسئله در تضاد با شعارهای کلیسای کاتولیک خواهد بود. جامعه دگرباشان جنسی در آمریکای لاتین در سال‌های اخیر توانسته دستاوردهای چشمگیری در زمینه تأمین حقوق دگرباشان کسب کند. برای نمونه در کلمبیا متقاضیان می‌توانند بدون کاغذبازی‌های دشوار و پیچیده، جنسیت خود را در گذرنامه تغییر دهند. تا کنون ۳۴۰ نفر در این کشور از این قانون برای تغییر جنسیت خود در گذرنامه‌هایشان بهره برده‌اند. در آرژانتین رویکرد نسبتا آزادتری نسبت به این موضوع وجود دارد. دولت هزینه هورمون‌ درمانی و جراحی تغییر جنسیت را بر عهده می‌گیرد. با این حال تراجنسی‌ها در آمریکای لاتین همچنان با تبعیض‌های گسترده‌ای روبرو هستند. در فاصله سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۱، به استناد یک مطالعه تحقیقاتی ۷۹ درصد قتل‌هایی که قربانیان‌شان افراد تراجنسی بودند‌، در آمریکای لاتین رخ داده است. dw
  6. سلام سخنرانی های آقای رائفی پور راداشتم گوش می دادم (یعنی من نه یک نفردیگر ولی منهم شنیدم ) بعضیی حرفهای میزد یجوری بودمثل درباره ریس جمهورهای آمریکا یامی گفت خاخامنش. یه سرچ همینجوری کردم! بعضی ها اورامشکوک خواندندو....که بیشترکنجکاو شدم ببینم ایشون کیه طبق چه استدلالهای اینهارابیان می کنه ؟هدف چیست؟ که هیجابهترازاینجاندیدم.
  7. هفتاد سال پیش مزرعه‌داری در ایالت کلرادوی آمریکا یکی از مرغ‌هایش را سر برید، اما مرغ سرکنده حاضر نشد بمیرد. مایک - اسمی که بعدا روی این مرغ گذاشتند - ۱۸ ماه بعد از سلاخی همچنان زنده بود و مرزهای شهرت را در می‌نوردید. این که چطور یک مرغ بی‌سر این همه وقت زنده ماند، سوالی است که کریس استوکل واکر هفتاد سال بعد به دنبال آن رفته است. روز ۱۰ سپتامبر سال ۱۹۴۵ لوید اولسون و همسرش کلارا مثل خیلی روزهای دیگر در مزرعه‌شان در فروتای کلرداو مشغول سر بریدن مرغ‌هایشان بودند. اولسون سر مرغ‌ها را جدا می‌کرد و همسرش مرغ‌های سربریده را پاک می‌کرد. اما یکی از چهل پنجاه مرغی که آن روز از زیر تیغ آقای اولسون رد شد، با بقیه متفاوت بود. تروی واترز، نتیجه این زوج، که خودش هم در فروتا مزرعه‌دار است می‌گوید آن روز "آنها کارشان را تمام کردند اما یکی از مرغ‌ها هنوز زنده بود و بال بال می‌زد". مرغ سرکنده‌ از این سو به آن سو می‌دوید و حاضر نبود آرام بگیرد. اولسون‌ها مرغ را در جعبه میوه‌ای گذاشتند و جعبه را در ایوان خانه‌شان. فردا صبح که لوید بیدار شد سری به ایوان زد تا ببیند چه بر سر مرغ آمده است. واترز می‌گوید جد بزرگش دید که حیوان زبان‌بسته هنوز زنده است. واترز داستان را وقتی پسربچه‌ بود از جد بزرگش شنید که در خانه آنها در بستر بیماری بود. اتاق او و لوید اولسون کنار هم بود و پیرمرد، که بیشتر وقت‌ها بی‌خواب بود، ساعت‌ها برای تروی از خاطراتش می‌گفت. واترز می‌گوید: "او مرغ‌های سرکنده را به شهر می‌برد و در بازار گوشت و مرغ می‌فروخت... این مرغ را هم با خودش برد. آن روزها با اسب و گاری رفت وآمد می‌کردند. مرغ را سوار گاری کرد و با خود برد. به شهر که رسید شروع کرد با این و آن شرط بستن سر مرغ زنده سرکنده‌." داستان غریب پرنده بی‌سر خیلی زود از فروتا فراتر رفت و کار به روزنامه‌های محلی رسید. گزارشگرها برای مصاحبه سراغ اولسون می‌آمدند و دو هفته بعد یک نفر به نام هوپ وید که در حاشیه سیرک‌ها نمایش‌ جانبی برگزار می‌کرد، از سالت‌لیک سیتی در یوتا سیصد مایل سفر کرد تا اولسون و مرغش را ببیند. او پیشنهاد ساده‌ای برای صاحب مرغ داشت: مرغ را به نمایش بگذاریم و پول دربیاوریم. واترز می‌گوید آن روزها در دهه چهل آنها مزرعه کوچکی داشتند و به زحمت دخل و خرج می‌کردند. این بود که جد بزرگ از پیشنهاد وید استقبال کرد و مرغ را به نمایش گذاشت. آنها اول به سالت‌لیک سیتی و دانشگاه یوتا رفتند و مرغ بی‌سر را در معرض چندین و چند آزمایش قرار دادند. شایع است که محققان دانشگاه در آن زمان سر تعداد زیادی مرغ را با دقت و وسواس علمی بریدند تا ببینند آیا هیچ کدام زنده می‌مانند یانه. ظاهرا هیچ کدام زنده نماندند. ماجرا آن قدر بالا گرفت که پای مجله مشهور لایف هم به داستان معجزه‌آسای مایک، مرغ بی‌سر باز شد. بعد از آن لوید، کلارا و مایک تور دور آمریکای خود را شروع کردند. آنها به کالیفرنیا و آریزونا رفتند و بعد که زمان برداشت محصول و بازگشت به مزرعه فرا رسید، هوپ وید، مایک بی‌سر را با خود به جنوب شرق آمریکا برد. کلارا اولوسن، سفرهای مرغ سرکنده را به دقت در دفترچه یادداشتش ثبت می‌کرد. این یادداشت‌ها امروز هم در محفظه سلاح‌های خانوادگی نگهداری می‌شود. بعد از تور اول دور آمریکا اولسون‌ها مایک را به فینیکس آریزونا بردند، همان‌جا بود که در بهار ۱۹۴۷ فاجعه رخ داد. _________________________________________ بعد از بریدن سر مرغ چه اتفاقی می‌افتد؟ بریدن سر ارتباط مغز با باقی بدن را قطع می‌کند، اما برای مدت کوتاهی اعصاب نخاعی همچنان از ته‌مانده اکسیژن استفاده می‌کنند. شبکه نخاعی بدون ارتباط با مغز به صورت خودجوش و فی‌البداهه عمل می‌کند. به گفته دکتر تام اسمولدرز از دانشگاه نیوکاسل "نورون‌ها (یاخته‌های عصبی) فعال می‌شوند و پاها شروع به حرکت می‌کنند". وقتی این اتفاق می‌افتد معمولا مرغ روی زمین دراز می‌شود، اما در موارد نادری نورون‌ها برنامه دویدن را در جسم بی‌سر اجرا می‌کنند. دکتر اسمولدر می‌گوید در این صورت "مرغ بدون سر برای مدتی می‌دود"، اما نه ۱۸ ماه بلکه یک ربع یا چیزی در همین حدود. _________________________________________ مایک در دوران بی‌سری با آب و غذای مایعی تغذیه می‌شد که اولسون‌ها با قطره‌چکان مستقیما به مری او می‌رساندند. کار حیاتی دیگری که آنها می‌کردند، تخلیه خلط از گلوی مرغ بود که با سرنگ انجام می‌دادند. شبی که مایک مرد، آنها با صدای مرغ که در حال خفه شدن بود از خواب بیدار شدند. وقتی دنبال سرنگ گشتند متوجه شدند که آن را در محل نمایش جا گذاشته‌اند و قبل از آنکه جایگزینی پیدا کنند، کار از کار گذشته بود و مایک جان داده بود. واترز می‌گوید: "برای سال‌ها او (اولسون) ادعا می‌کرد که مرغ را به مردی که در سیرک کار می‌کرد، فروخته است... تا این که چند سال قبل از مرگش بالاخره یک شب برای من اعتراف کرد که او خودش مسبب مرگ مایک بوده و مرغی که برایش تخم طلا می‌داده را به خاطر بی‌مبالاتی از دست داده است." اولسون به هیچ کس نگفت که با جسد مرغ چه کرده است. واترز می‌گوید "شرط می‌بندم که آن را یک جایی در بیابان بین اینجا و فینکس رها کرده و احتمالا خوراک شغال‌ها شده است". 'معجزه مایک' چطور رخ داد؟ همه این داستان‌ها به کنار، چطور مایک توانست این همه وقت بعد از بریدن سرش زنده بماند؟ چیزی که باعث شگفتی دکتر تام اسمولدرز، متخصص مرغ در مرکز رفتارشناسی و تکامل دانشگاه نیوکاسل شده این است که این مرغ از خونریزی نمرده است. برای دکتر اسمولدر توضیح این مسئله سخت‌تر از آن است که توجیه کند که حیوان توانسته بدون سر به زندگی‌اش ادامه دهد. برای انسان‌ها از دست دادن سر به معنای از دست دان کامل مغز است. برای مرغ‌ها مسئله تا حدی فرق می‌کند. دکتر اسمولدر می‌گوید "تعجب خواهید کرد اگر برایتان از مغز خیلی کوچک مرغ بگویم که در سر او جا گرفته است". این عضو مرغ عمدتا در عقب جمجمه، پشت چشم‌ها قرار گرفته است. تصاویر و گزارش‌ها از آن زمان نشان می‌دهد که منقار، صورت، چشم‌ها و یک گوش مرغ با ضربه چاقو جدا شده است. اما دکتر اسمولدر برآورد می‌کند که ۸۰ درصد از حجم مغز - و تقریبا تمام آنچه که فعالیت بدن مرغ از جمله ضربان قلب، گرسنگی و سیستم گوارشی را کنترل می‌کند - دست‌نخورده باقی مانده است. در آن زمان گفته شد که مایک به این دلیل از سلاخی جان سالم به در برده که یک بخش یا تمام ساقه مغز همچنان به بدن متصل بوده است. از آن زمان علم پیشرفت کرده و معلوم شده است که آن چه در آن زمان ساقه مغز خوانده می‌شد، در واقع بخشی از خود مغز است. پس چرا دیگران که تلاش کردند مرغ‌هایشان را به مایک تبدیل کنند، موفق نشدند؟ به نظر می‌آید سر مایک به صورت استثنایی درست در همان جایی که باید بریده شده و علاوه بر آن بخت با او یار بوده و یک لخته خون وقت‌شناس جلوی خونریزی او را گرفته است. تروی واترز در کنار مجسمه‌ مایک در فروتا، جایی که هر سال در اواسط بهار میزبان فستیوال 'مرغ سرکنده' است تروی واترز حدس می‌زند که جد بزرگش چند بار دیگر هم تلاش کرده که موفقیت مایک را تکرار کند. دیگران هم حتما همین کار را کرده‌اند. یکی از همسایگان آنها هر چه مرغ را که در آن اطراف برای فروش بوده می‌خریده و با یک بسته آبجو سراغ اولسون‌ می‌رفته تا او را ترغیب کند راز موفقیتش را فاش کند. واترز می‌گوید: "یادم می‌آید که (اولسون) با خنده به من می‌گفت هر دو هفته یک بار مهمان آبجو مجانی بودیم چون همسایه‌مان مطمئن بود از این راه پول کلانی به جیب خواهد زد." خیلی‌ها در فروتا فکر می‌کردند که خود اولسون‌ها از این راه پول کلانی به جیب زده‌اند. اما واترز می‌‌گوید این خبرها هم نبود. هر چند که به گفته او آنها از این راه پولکی به جیب زدند. اولسون یک خرمن‌کوب و دو تراکتور خرید و جایگزین اسب و قاطرهایش کرد. یک وانت شورولت مدل ۱۹۴۶ هم از بی‌سری مایک به اولسون‌ها رسید. واترز می‌گوید یک وقتی از اولسون پرسیده که آیا کل ماجرا باعث تفریح و سرگرمی او هم بوده است. "او جواب داد 'آره، موقعیتی پیش آمد که توانستم به همه جا سفر کنم و جاهایی را در آمریکا ببینم که در غیر این صورت نمی‌دیدم. توانستم تجهیزات مدرن بخرم و مزرعه را مکانیزه کنم.' اما در نهایت مرغ سرکنده خاطره‌ای شد که به گذشته‌ها بر می‌گشت. او بقیه عمرش را هم به کشاورزی گذراند و پولش را از گل و لای درآورد". bbc
  8. بيستم اپریل 1999 دو دانش آموز 17 و 18 ساله دبيرستان كولامباينColumbine شهرستان جفرسون واقع در ايالت كلرادو آمريكا (نزديك شهر دنور) در ساعات درس، در اين دبيرستان دست به تيراندازي زدند و هركه را در تيررس خود ديدند به گلوله بستند. در اين تيراندازي 12 دانش آموز و يك دبير دبيرستان كشته شدند و 24 تن ديگر مجروح گرديدند. دو دانش آموز تيرانداز كه «اريك هريسEric Harris» و «دايلان كلبالدDylan klebold» نام داشتند، پيش از اين كه هدف گلوله پليس قرار گيرند در همان محل خودكشي كردند. اين دو نوجوان از ديرباز قصد اين كار را داشتند و براي اجراي قصد خود، اسلحه تهيه كرده و آنها را به دبيرستان منتقل كرده بودند. پس از رويداد كشتار در دانشگاه تكزاس در سال 1966، تيراندازي دبيرستان كولامباين پرتلفات تر از ساير حوادث از اين دست در مدارس آمريكا بود. گفته شده است كه «چو سونگ هويCho Seung – Hui» دانشجوي 23 ساله كره اي دانشگاه دولتي 25 هزار نفري «ويرجينيا تك» كه در زمان حادثه كولامباين، دانش آموز دبيرستان بود در همان زمان تحت تاثير تبليغاتي قرار گرفته بود كه پيرامون آن تيراندازي صورت گرفته بود. «چو» كه بارها در گفتار و نوشتار خود اشاره به ماجراي كولامباين كرده بود 17 اپریل 2007 (سه روز مانده به سالگرد واقعه كولامباين)، در دانشگاه خود دست به كشتار استاد و دانشجو زد و پس از قتل چهار استاد و 29 دانشجوي دختر و پسر خودكشي كرد. «چو» پس از انجام مرحله اول كشتار، علت اقدام خود را نوشت و آن را به همراه سي. دي. فيلمي از خود و تعدادي عكس تهديد آميز به آدرس شبكه تلويزيوني ان. بي. سي. پست كرد و سپس دست به مرحله دوم كشتار زد. در مرحله اول، در يك خوابگاه دختري 19 به نام «اميلي» و يك دانشجوي پسر را كه در همسايگي اميلي اطاق داشت به قتل رسانيده بود و در مرحله دوم به نوريس هال دانشگاه (محل كلاسهاي دانشكده مهندسي) رفت و در چهار كلاس اين هال 31 تن را كشت و 29 نفر را مجروح كرد و سپس دست به خودكشي زد. وي داراي دو سلاح كمري بود و حدود دويست گلوله شليك كرده بود. درباره رابطه «چو» و «اميليEmily Jane Hilscher» اطلاع درستي در دست نيست. تنها گفته شده است كه «چو» نسبت به او علاقه و دلبستگي داشت، اما «اميلي» بي اعتنايي مي كرد. «چو» در مانيفست خود به «ان بي سي» كه قسمت هايي از آن پخش شده است تنفر خود را از ثروتمندان بنز سوار، فساد سكس و شارلاتانهاي فريبكار اعلام داشته بود.
×
×
  • اضافه کردن...