جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'آغا محمدخان قاجار'.
1 نتیجه پیدا شد
-
آيا اين مرد را مي شناسيد ؟؟ 250 سال پيش در ايران زندگي ميكرد شيعه مذهب ايران بود خواندن و نوشتن و حفظ كردن قرآن را نزد مادرش آموخت. شجاع و با اراده بود و از مرگ ترسي نداشت. به چند زبان زنده دنيا آشنايي داشت. به تركي، فارسي، و عربي تسلط كامل داشت و فرانسوي و روسي رتوسط بازرگانان فرانسه و روسيه آموخت. از وي به عنوان فردي متعصب و خشك مذهب نام برده اند. با روحانيون ديني به نيكي رفتار ميكرد. با اهل شريعت با احترام و رافت ميزيست. هميشه نماز ميخواند. شبها علي رغم خستگي و كار زياد، نماز شبش فراموش نميشد. پس از مرگش، وي را به نجف اشرف بردند و در جوار آرامگاه امام اول شيعيان به خاك سپرده شد. . آيا او را شناختيد؟ . بله، او محمد . فرزند محمد حسن خان، معروف به "آقا محمد خان" يا "آغا محمدخان قاجار" است. . علاوه بر موارد فوق، تاريخ در باره او چنين مينويسد: پس از حمله عمومي و سقوط كرمان، سربازان وي تمامي كساني را كه در غير ازبست قرار داشتند به قتل رسانده وتمامي اموال وداراييها را ضبط و به نواميس تعرض كردند اين وضع تا زمان فرمان توقف غارت توسط خان قاجار ادامه داشت. پس از آن و پس از آنكه خان قاجار متوجه فرار موفق شهريار جوان زند گرديد دستور داد كه تمامي مردان كرماني از چشم نابينا گردند و حتي كساني را كه به بست رفته بودند نيز از اين دستور مجزا نكرد. بيست هزار جفت چشم به وسيله سپاه قاجار تقديم خان شد.(سر پرسي سايكس اين تعداد را هفتادهزار جفت ميخواند). پس از آنكه لطفعلي خان زند به بم فرار كرد و با خيانت حاكم بم دستگير و به فرستادگان آقامحمدخان تحويل داده شد، شهريار زيباي زند به دستور آقا محمد خان توسط چهارپاداران مورد تجاوز جنسي قرار گرفت و چشمهاي شهريار زند از كاسه خارج گرديد. خان قاجار قصد داشت كه به شهريار جوان افسار زده و در مسافرتها به عنوان حيوان در پاي ركاب خود بدواند كه به علت ضعف و زخمهايي كه برداشته بود اين كار ميسر نگرديد. نهايتا در تهران به زندگي لطفعلي خان خاتمه داده شد. پس از لشكركشي و تصرف شهر تفليس، آغامحمدخان دستور ويران كردن قسمتي از شهر و قتل عام مردم را داد و بارديگر سربازان وي در اين شهر بدستور او به تجاوز به ناموس مردم دست زدند. تمام كليساهاي شهر ويران شد و روحانيون مسيحي دست بسته به رود ارس انداخته شدند. در نهايت آغا محمد خان با پانزده هزار تن از دختران و حتي پسران شهر كه آنان را به اسارت گرفته بود به تهران بازگشت. اينان براي سواستفاده جنسي و نيز براي بردگي به ثروتمندان فروخته شدند. بعد ار آن به خراسان لشكر كشيد و شاهرخ، پسر نادر را كه كور و پير بود به همراه همه درباريانش به قتل رسانيد تا انتقام كشتن فتحعليخان را بگيرد. خان قاجار براي افشاي محل جواهراتي كه نادر از هند آورده بود شاهرخ را به حدي شكنجه كرد كه وي در زير اين شكنجهها جان سپرد. آقامحمدخان پس از كشف محل جواهرات نادر، آنان را روي سفره گسترد و از شدت عشق به طلا و جواهر، بر آنان غلتيد. زماني كه آقا محمد خان قاجار شهر كرمان را در محاصره داشت سربازي كه يكبار جان وي را نجات داده بود به او خيلي نگاه ميكرد و گويا با نگاه خود ميخواست كه آن ماجرا را به ياد خان بياورد. آقا محمد خان نيز دستور داد تا چشمهاي او را در بياورند.. سر جان ملكم درباره او ميگويد: " در مورد بيرحمي و سنگدلي او همين بس كه براي جانشين كردن برادر زاده خود باباخان از كشتن برادران و پسرعموهاي خود نيز احتراز نكرد يا اينكه پس از دستگيري لطفعلي خان زند تمام مردان كرمان را اعم از پير و جوان يا كشت يا كور كرد و شهر كرمان را به شهر كوران تبديل ساخت درحاليكه كرمان را تسخيركرده بود و از شهرهاي خود او بحساب ميآمدند و مردم كرمان جزء ملت خود او بودند". حالا دوباره برگردين بالا ويژگيهاي شخصيش رو بخونين ! چه نتيجه اي ميگيرين ؟!!