رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های '«کنز الحقایق» از شیخ محمود شبستری'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. masi eng

    «کنز الحقایق» از شیخ محمود شبستری

    شعر زیبا و خواندنی «کنز الحقایق» از شیخ محمود شبستری ایران ناز : سعدالدّین محمودبن امین‌الدّین عبدالکریم‌بن یحیی شبستری (معروف به شیخ محمود شبستری ) یکی از عارفان و شاعران سدهٔ هشتم هجریست. سال تولّد او را گوناگون و از جمله ۶۸۷ ه.ق. دانسته‌اند. محل تولّد این عارف نام‌آور قصبهٔ شبستر در نزدیکی شهر تبریز است. او در سال ۷۲۰ ه.ق. در سنّ ۳۳ سالگی وفات یافته و در زادگاهش شبستر مدفون است. به نام آن که اول کرد و آخر به نام آن که ظاهر کرد و باطن خداوند منزه پاک و بی عیب که عالم را شهادت کرد از غیب به هر وصفی که خوانی در شریعت در آئی انس میدان در طریقت توان اندر صفاتش ره بریدن ولی در ذات او نتوان رسیدن به دانش در صفاتش ره نیابند به کلّی سوی ذاتش چون شتابند بسی گوشند و گویند از صفاتش ولی عاجز شوند از کنه ذاتش نبی گفتا صفات او ندانند که اندر ذات او چون ابلهانند کسی کو ظن برد کاو هست واصل یقین دانم ندارد هیچ حاصل کمال معرفت شد ما عرفناک از آن گفتند خالصان ما عبدناک هزاران قرن اگرچه علم خوانند سزاوار صفاتش هم نخوانند تفکر را نماند آن جا مجالی به جز حیرت ندارم هیچ حالی نخواهم آن چه گوید مرد گمراه از آن گفتارها استغفرا به قدر فهم و عقل خویش گویند یقین دارم اگر چه بیش گویند نگویم که چنان و که چنین کرد که گاهی آسمان و گه زمین کرد ولی دانم که او از امر واحد همه موجود کرد و اوست واحد یکی را در یکی زن هم یکی دان یکی از ذات پاکش بیشکی دان نه از روی عدد کز راه وحدت یکی دانَش نه چون هر یک ز صفوت بدان دارد که می‌بینم عیانش به گفتن در نمی‌گنجد بیانش سخن ترسم که در توحید رانم که در تشبیه و در تعطیل مانم هر آن چیزی که بتوان گفت این‌ست که آن یک آسمان، این یک زمین است زمین و آسمان اندر بیانش هر آن چیزی که هست او داد جانش مر او را می‌رسد از خلق تحسین تعالی خالق الانسان من طین ملائک در مقام خویش هر یک به علم خویش می‌دانند بی شک
×
×
  • اضافه کردن...