رفتن به مطلب

جوزپه اونگارتی


ارسال های توصیه شده

جوزپه اونگارتی

 

 

04261.jpg

 

 

اونگارت تی از وسواس ما در تاریخ پردازی، در تحلیل هیجانات معنوی و تحولات فکری و یافتن ریشه ها و سرچشمه ها، می کاهد. او شاعری است که تجارب همه ی گذشتگان را در خود جمع کرده است. اما اگر از گذشتگان او نیز غافل باشیم، باز هنرش را تشریح توانیم کرد. هر بهره ای را که از فرهنگ می گیرد به صورت الهامی خالص در جو زلال لایتناهی باز پس می دهد.

 

به او لقب شاعر ناب داده اند و برای تعریف او نگارت تی همین بس است. اما اگر خوب دقت کنیم صفت « ناب » از صفاتی چون « ناملموس » و « میان تهی » و « شعبده باز » کاملا دور است. او نگارت تی شاعری ناب و بنابر این، کیهانی است. اما از واقعیاتی رنج آلود و انسانی که هشیارانه برگزیده است، الهام می گیرد. وا ین معنی، قصدی را که ما از آغاز، در تدوین این مجموعه داشته ایم، روشنتر می کند. و آن اینکه چگونه فقط با انتخاب هفت تن از میان ده ها شاعر، تاریخ اجتماعی و سیاسی و ادبی و حتی اقتصادی ایتالیا را می توان نگاشت.

 

شعر ما و مخصوصاً شعر افلاکی، یا بهتر بگوییم « کیهانی » او نگارت تی، هرگز میان تهی نبوده و به قصد آرایش کلام و نقشپردازی با اشکال و خطوط و خوش آهنگی محض ( که همه را به عنوان عیوب شیوه ی دانون زیو، مطرود شمردیم ) سروده نشده است.

او نگارت تی، شاعر افلاکی، به مفهوم « لایتناهی » احساسی چنان عمیق و انسانی می بخشد که نظیرش در ادبیات ما کمتر دیده شده است. حتی می توانیم گفت که او « لایتناهی » را از انسانیت سرشار کرده است.

 

اگر برای درک مقام تاریخی پالاتسسکی و سابا ناگزیر بودیم که به فوتوریزم یا دکادنتیزم اشاره کنیم، و اگر به عنوان ناقد جدی می بایست که رابطه ای میان مونتاله و گوت زانو و پاسکولی بیابیم، و نیز اگر برای سخن گفتن از پازولینی و پاوزه لازم می دیدیم که به رئالیزم و وریزم (1) استناد جوییم، در مورد اونگارت تی، از همه ی « ایزم » های قرن بیستم به آسانی توانیم گذشت و او را مستقیماً به سنت بزرگ غنایی شعر ایتالیا که از پترارک تا لئوپاردی (2) ادامه می یابد، توانیم پیوست.

او نگارت تی در جستجوی « سرزمینی معصوم » است و این آرزو، طبعش را به سوی کلامی پاک و بیانی بکر – که از فن بلاغت، بیگانه و همچون ندای ازلی، قاطع است – رهنمون می گردد. به عنوان شباهت و نه متابعت، او نگارت تی را با لئوپاردی، خاصه در قطعه ی « لایتناهی »، توانیم سنجید:

.................

بدین گونه، اندیشه ی من،

خود را در این بیکرانی رها می کند

و غرق شدن در دریا، مرا خوش می آید.

 

او نگارت تی، از عظمت لئوپاردی بهره دارد. و تصادفی نیست که زمانی در دانشگاه رم اشعار لئوپاردی را با ظرافت تمام می خواند و درس می داد.

به یقین می توان گفت که شعر غنایی معاصر وخاصه آثار گروهی از جوانترین شاعران « ارمتیک » ما، از هنر و بینش شاعرانه ی او نگارت تی تأثیر پذیرفته است.

شرح اجمالی زندگی این شاعر، کلیدی برای کشف مضامین عمیق شعر اوست.

گفتیم که پالاتسسکی اهل ایالت توسکان و سابا متولد شهر تری یست بوده اند. و خواهیم گفت که کوازی مودو در جزیره ی سیسیل و مونتاله در ایالت لیگوریا زاده شده اند. اکنون باید بگوییم که او نگارت تی فقط ایتالیایی است. او که به سال 1888، از پدر و مادری توسکانی در اسکندریه ی مصر تولد یافته، به سال 1912 برای درس خواندن در دانشگاه سورین به شهر پاریس رفته است، خود او می گوید:

 

« من در پاریس با مردان طراز اول شعر و هنر امروز اروپا پرورده شده » . این دوره از زندگی معنوی او نگارت تی که در آستانه ی نخستین جنگ جهانی قرار دارد، بسیار مهم است. در این هنگام، ملت ایتالیا به دو دسته تقسیم شده بود: طرفداران جنگ با اتریش و صلح طلبان، در میان دسته ی اول کسانی بودند که جنگ را به عنوان رستاخیز جدید ملی تلقی می کردند و صمیمانه باور داشتندکه برای تکمیل ملیت ایتالیا، باید تری یست و ترنتو را از اتریش بازستاند. اما در همین گروه کسانی دیگر نیز بودند که در آب گل آلود به دنبال ماهی می گشتند. او نگارت تی وطن نداشت: از پدر و مادر ایتالیایی در مصر زاده شده و در فرانسه زیسته بود. و اگر نه « سه »، دست کم دو زبان مادری داشت. اما می خواست که میهنی برگزیند و این میهن، ایتالیا سرزمین نیاگانش بود. و برای نزدیک شدن به این مقصود، راهی از سر سپردن به دعوی ملی ایتالیا بهتر نیافت. پس طرفدار مداخله در جنگ و بازگرفتن ایالتهای دوگانه از اتریش شد و داوطلبانه در نبردی بر رود کارسو روی داد، شرکت جست و دوشادوش هزاران سرباز تیره روز در سنگرها رنج برد. این مرد بی سرزمین که به قول خود: « میوه ای از پیوند تضادهای بیشمار و پرورده ی گلخانه، بود، ایتالیایی شدنش را با کلماتی بکر و برهنه در شعری غنایی بدینگونه اعلام می کند:

و من در جامه ی سربازی تو

چنان می آسایم

که در گهواره ی پدر خویش.

این مرد، وطنی را که می جست بر کرانه های ایسون زو، رودخانه ی جنگ، باز یافت.

در یکی از اشعار مشهور خویش، نام رودهایی را که در کنارشان زاده و پرورده شده است، بر می شمرد و شرح زندگی خود را از خلال این یادآوری باز می گوید: نیل، سرکیو ( رودی در ایالت توسکان که کسانش از سواحل آن مهاجرت کرده بودند )، سن و ایسون زو، بعدها، یعنی در سالهای مصیبت بار دومین جنگ جهانی، ته وره را نیز بر آن رودها افزود:

ای ته وره ی گزیر ناپذیر،

تو نیز رود منی.

شاید که او نگارت تی، بزرگترین و نابترین شاعر جنگ در تمام طول تاریخ شعر ما باشد. اما کدام جنگ؟

او نگارت تی، از سخنان بلیغ رزم آورانه ای که در آن روزگار رواج بسیار داشت، از نعره های حماسی موسولینی واز خشم و خروشهای قهرمانانه ی دانون زیو یکسره بیگانه است. جنگ او، جنگ سربازان ساده ی گمنامی است که با جامه های زرد و چرکین، در سنگرها منتظر مرگند:

ما در اینجا، چنانیم

که برگهای خزانی بر درختها.

و مفهوم عمیق اخوت انسانی از چنین جنگی پدید می آید:

از کدامین جوخه اید،

برادران؟

او نگارت تی، بر کرانه های رود کارسو هماهنگی با کائنات را طلب کرد و دریافت.

اشعار کوتاه خود را بر اوراق پراکنده و پاکتهای کهنه می نوشت و برای همرزمانش می خواند و هنگامی که این ورق پاره ها را از کولباره ی سربازی خود بیرون کشید و بر ناقدان عرضه داشت، مجموعه ای کوچک به نام بندر مدفون پدید آمد و مایه ی اصلی شعر جدید غنایی ما شد.

رود ایسون زو، برای او نگارتی مظهر غسل خونین جنگ و یادگار انتخاب آزادانه ی وطن بود و لحظه ی تصمیم نهایی را در حیات او نشان می داد. اما رودهای دیگر نیز که یادآور دورانهای گوناگون زندگی او بودند، به فراموشی سپرده نشدند: فی المثل نیل و صحراهای مصر، « تاج گل ستاره ها بر تارک مناره ها »، چادرنشینان و واحه ها، مضامین معمول شعر اویند و این مناظر « شرقی » او نگارت تی، شاید او را بیش از هر شاعر دیگر به ایرانیان نزدیک می کند.

 

او نگارت تی، در حاشیه ی کویر زاده شده بود و هیچ چیز نمی توانست که آواز بادیه نشینان و سکوتها و رنگهای کویر و صدای کوفتن طبل را در اکناف دور، از چشم ذهن و حافظه ی او بزداید. تاثیر اشعار لئوپاردی و پترارک، بودلر و مالارمه با یادها و صوتها و منظره ها، در ذهن دوران نوجوانی او پیوند یافته و رشد کرده بود. تجارب دوران اقامت در پاریس نیز از یادش نرفته بود. ما شعری را از این دوران برگزیده ایم که بایستی به مذاق ایرانیان خوش آید. این شعر به یاد دوست نام داد: جوانی شرقی که جلای وطن کرده و در شهری بیکران و بی اعتنا مانند پاریس، گم شده و از یاد رفته است و این مصیبت مردی بیوطن است که از اصل خود جدا مانده: « نه فرانسوی بود و نه دیگر در زیر چادر کسانش – آنجا که آواز قرآن، در حال چشیدن قهوه شنیده می شد – می توانست زیست » و این مصیبت بسیاری از جوانان امروزی است که دل به افسانه های غیر می سپرند و از ارزش سنتهای تاریخی و ادبی و مذهبی وطن خود غافل می مانند.

 

عمر دراز او نگارت تی که اغلب به سختی گذشت، مایه های دیگری در هنرش پدید آورد و از این رو به گفته ی فلورا: « زلال ترین » و در عین حال متعهدترین شاعر امروز در قبال واقعیات نو زندگی، هموست.

پس از دومین جنگ جهانی چند سالی در فرانسه زیست و آنگاه به رم بازگشت، سپس سالی چند در دانشگاه سن پائولوی برزیل تدریس کرد. خود او گفته است: دوران اقامت من در برزیل به سبب تضادی که میان تمدن و طبیعت می دیدم، اهمیت بسیار دارد. و این تضاد برای او خالی از رنج نبوده، زیرا از یک سو طبیعت بکر و وحشی و، از سوی دیگر، آدمیزاد متمدن و مجهز به تمام وسایل فنی و صنعتی را دیده است: « آنجا، آدمی از یک سو عظمت و از سوی دیگر به حقارت خود چنان پی می برد که در هیچ کجای دیگر امکانش نیست. » و این، باز همان مضمونی است که در اغلب اشعارش پرورده است: هماهنگی میان بشر و کائنات.

او نگارت تی، تا سال 1943 در سن پائولو زیست و سپس به رم آمد، در مصائب بعد از جنگ، بار دیگر، این شاعر ناب غنایی به شاعری متعهد بدل شد. و ادبیات غنی دوران مقاومت را همچون نگینی درخشان زینت داد:

 

اینجا

زیستگاه ابدی چشمانی است

که به روی نور بسته شدند

تا دیگران

چشمانی همیشه بر نور گشاده داشته باشند.

آنگاه، تا هنگام مرگش که به سال 1970 روی داد، در دانشگاه رم به تدریس ادبیات مشغول بود.

 

کاهشماری

جوزپ په اونگارت تی

1888-در اسکندریه ی مصر از پدر و مادر ایتالیایی زاده می شود.

سالهای زیادی را در فرانسه به سر می برد.

تحصیلات خود را در پاریس به انجام می رساند.

1915-1918- در جنگ جهانی، به عنوان سرباز داوطلب شرکت می کند.

1943- 1936- تدریس ادبیات ایتالیایی را در دانشگاه « سن پائولو » ی برزیل به عهده می گیرد.

از 1943 به بعد، ادبیات ایتالیایی را در دانشگاه رم تدریس می کند.

1970- در رم، جهان را بدرود می گوید.

به سال 1969، کلیه ی اشعار خود را در مجموعه ای تحت عنوان « زندگی یک مرد » منتشر می کند.

 

مهمترین بخشهای این مجموعه عبارتند از:

1916- بندر مدفون

1931- نشاط

1947- رنج

1950- ارض موعود

1952- یک فریاد و چشم اندازها

1952- تقویم یک پیرمرد

1961- بیابان و بعد ( نثر )

او نگارت تی، به زبانهای فرانسه و اسپانیایی تسلط کامل داشته و از آنها ترجمه ی بسیار کرده است.

 

عقیده ی جوزپ په او نگارت تی درباره ی رسالت شعر:

 

« ...شعر همواره تأیید می کند که رسالتش در حفظ استقلال و تمامیت و شرافت مقام انسانی است. اگر روزی در پیکار خود پیروز شود و سرانجام روح آدمی را نجات بخشد، اگر روزی همه ی مسلکها برتری روان را به عنوان قاعده ی اساسی تمام جوامع بپذیرند، شعر به پیروزی نهایی خود تواند رسید وهمه ی مسائل، که تا کنون به نام اخلاق، جامعه ی بشری را چنین دردمندانه از هم گسسته است، حل خواهد شد...»

« ...شعر، میوه ی یک لحظه است، یک لحظه ی لطیف، اما برای اینکه رشد کند به تربیت و تغذایه ای صبورانه و خالی از هرگونه چشمداشت نیازمند است، خاصه اگر این میوه از درخت زبانی باشد که ریشه در فرهنگی کهن دارد...»

 

احتضار

 

همچون کاکلی تشنه کامی بر سراب جان سپردن،

و یا همچون کرک از دریا گذشته ای

که دیگر هوای پریدنش نیست:

در نخستین بوته های ساحل جان دادن

مرا صد ره خوشتر است

تا مانند سهره ای کور، نالان زیستن (3)

از کتاب: نشاط

 

شب اردیبهشتی

 

آسمان به تارک مناره ها

تاج گل نهاده از ستاره ها

از کتاب: نشاط

 

به یاد دوست

 

نامش محمد شهاب بود

و بازمانده ی امیران چادرنشین.

خودکشی کرد

زیرا دیگر وطنی نداشت.

فرانسه را دوست داشت

و نام خود را عوض کرد.

« مارسل » بود، اما فرانسوی نبود

و دیگر در زیر چادر کسانش،

آنجا که آواز قرآن، در حال چشیدن قهوه شنیده می شد

زیستن نمی توانست

و دیگر، سرود توکلش را

خواندن نمی دانست.

من و مدیره ی مسافرخانه.

مسافرخانه ای که محل اقامت ما در پاریس بود:

- شماره ی پنج کوچه ی « کارم »،

آن کوچه ی افسرده ی سراشیب –

او را مشایعت کردیم.

و اکنون، در گورستان « ایوری » آرمیده است « ایوری »، قصیده ای که همیشه به بازار روز می ماند،

- بازاری از هم پاشیده –

و شاید تنها من هنوز می دانم

که او، زمانی زیسته است.

از کتاب: بندر مدفون

 

پی‌نوشت‌ها:

1-Verismo

2-Leopardi

3- در ایتالیا رسم است که پاره از ای پرنده بازان سهره را کور می کنند تا بهتر بخواند.

 

منبع مقاله :

لابریولا کاروزو، جینا؛ ( 1385 ) ، هفت چهره از شاعران معاصر ایتالیا، مترجم:نادر نادرپور و جینالابریولاکاروزو، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...