رفتن به مطلب

انواع درمان ها برای آسیب های روانی


ارسال های توصیه شده

انواع درمان ها برای آسیب های روانی

 

0038309.JPG

 

 

نویسندگان: یان کریستنسن، هاگ واگنر و سباستین هالیدی

مترجمان: ابوالقاسم بشیری، جمشید مطهری و رحیم میردریکوندی

 

 

 

 

 

نکات کلیدی

درمان های روان تحلیلی:

درمان های روان پویشی از نظریه روان تحلیلی گری سرچشمه می گیرد. بر اساس این دیدگاه بیماری معلول مکانیزم های دفاعی است که مانع آگاه شدن از تعارضات می شود. درمان در این نظریه، عبارت است از تداعی آزاد که به بصیرت و حل تعارضات می انجامد. برخی درمان های پویشی دیگری وجود دارند که بیشتر رهنمود دهنده اند، و ممکن است به علایم مستقیم بیماری بپردازند.

درمان های انسان گرایانه و وجودی:

درمان مُراجع محور (که از درمان های انسان گرایانه به شمار می رود) به صورت غیر مستقیم به افراد کمک می کنند تا از راه بررسی و درک خود و زندگی خویش، به تمام توانایی های بالقوه ی خود دست یابند. در درمان وجودی، یک رابطه ی درمانی بین مراجع و درمانگر به وجود می آید که طی آن درمانگر و مراجع برای معنا بخشیدن به زندگی مراجع با یکدیگر کار می کنند.

درمان های رفتاری:

رفتار درمانی بر این فرض استوار است که علایم بیماری از راه یادگیری ناسازگارانه کسب می شوند. تکنیک هایی که در رفتار درمانی مورد استفاده قرار می گیرد، عبارتند از حساسیت زدایی منظم که بر تن آرامیدگی جهت کاهش اضطراب مبتنی است؛ درمان اجتنابی که رفتارهای نامناسب را تنبیه می کند، و روش های کنش گر مانند اقتصاد کوپنی (1) که رفتارهای مطلوب را پاداش می دهد.

درمان های شناختی:

درمان منطقی - هیجانی یک روش رهنمودی است که در آن به بیمار نشان داده می شود که فرآیندهای شناختی و فرضیات او نامناسب است. درمان های شناختی به مراجعان کمک می کند تا فرآیندهای فکری منفی که علت اصلی مشکلات آن ها است، شناسایی کنند. رویکردهای شناختی - رفتاری شناخت ها را پاسخ های یادگرفته شده ای در نظر می گیرند که به کمک تکنیک های شرطی سازی می توان آن ها را اصلاح کرد یا این که شناخت ها را مهارت هایی می داند که می توان با آموزش آن ها را تغییر داد.

درمان های جسمانی:

اولین داروهای ضد روان پریشی که هنوز مؤثرترین درمان برای اسکیزوفرنی به شمار می روند، فنوتیازین ها هستند. علاوه بر این، بازدارنده های منوآمین اُکسیداز، داروهای ضد افسردگی سه حلقه ای و بازدارنده های باز جذب سروتوئین نیز، برای درمان افسردگی به کار می روند. افسردگی های دو قطبی با نمک های لیتیُم درمان می شوند. اختلال های اضطرابی با داروهای ضد اضطراب، مانند بنزودیازپین ها درمان می شوند. شوک درمانی نیز، زمانی برای درمان افسردگی به طور گسترده مورد استفاده قرار می گرفت. جراحی روانی (از جمله بُرش وسیع در ماده ی سفید لُب پیشانی (2)) عبارت است از جراحی مغز برای ایجاد تغییر در حالات روانی یا رفتاری. همه ی این درمان ها با شدت و ضعف متفاوت، عوارض جانبی دارد.

درمان های روان پویشی (روان تحلیلی)

درمان های روان پویشی، از نظریه روان تحلیلی (3) فروید و روش درمانی او با همین نام نشأت گرفته است. بر اساس نظریه روان تحلیلی استفاده از مکانیزم های دفاعی به صورت ناهشیار، سبب بیماری فرد می شود؛ به این صورت که مکانیزم های دفاعی، مانع از آگاه شدن فرد از تعارضات و خاطره های تلخ دوران کودکی است و به صورت علایم بدنی و روان شناختی و گاهی رفتارهای ناسازگارانه ظاهر می شوند. این علایم بیماری را تشکیل نمی دهند؛ بلکه آن ها صرفاً شیوه ای هستند که بیماری خودش را از راه آن ها آشکار می سازد و اگر آن علایم برطرف شوند، مشکلات دیگری جایگزین آن ها خواهند شد. روش اصلی درمانی در روان تحلیلی، «تداعی آزاد» (4) است. در روش تداعی آزاد بیمار در مورد هر چیزی که به ذهنش می رسد، صحبت می کند و معمولاً روانکاو مداخله ای نمی کند و بیمار نهایتاً از عناصر ناخودآگاه، آگاهی پیدا می کند. هنگامی که تعارضات موجود در ناخودآگاه به سطح خودآگاه آمد، بیمار می تواند به آن تعارضات بینش (5) پیدا کند و آن ها را حل کند. فروید همچنین «تحلیل رؤیا» (6) را یک شیوه ی درمانی معرفی کرد، با این استدلال که عناصر ناخودآگاه خود را به شکل نمادین برای تحلیل گر آموزش دیده، آشکار می کنند. لغزش های روزمرّه، انتخاب کلمات یا اطوارهای قالبی جزئی، همه آشکارکننده ی ماهیت تعارضات زیربنایی تفسیر می شوند؛ ولی روانکاوی، فرآیندی بسیار وقت گیر است. برخی بیماران سال ها تحت روانکاوی قرار گرفته و هر هفته در چندین جلسه شرکت می کنند.

طیف گسترده ای از درمان های پویشی بعدی نیز، همه بر اندیشه ی تعارضات ناخودآگاه مبتنی هستند؛ ولی روش کلاسیک روان تحلیلی را به شیوه های مختلفی تغییر می دهند. بعضی از این روش ها بیشتر جنبه رهنمودی (دستور) دارند؛ یعنی درمانگر به جای گوش دادن محض به بیمار، با او به گفت و گو می پردازد. روان درمانی های پویشی دیگری وجود دارد که احتمالاً بیشتر به امور بی واسطه (علایم) رسیدگی می کنند و مراجع را وادار می کنند که موضوعات بین فردی و فرهنگی را بررسی کند به جای این که اجازه دهند این مسائل تا زمان حلّ تضادهای زیربنایی ادامه پیدا کند.

درمان های انسان گرایانه و وجودی

این روش های درمانی - مانند درمان های پویشی - شخص را به عنوان تمام فرد تحت درمان قرار می دهند؛ ولی حال به جای این که بیماری روانی را نتیجه تکانش های ناهشیار تلقی کنند، معتقدند که اختلال های روانی ناشی از خود فریبی، یا به سبب ناکامی فرد در شناختن نیازها، افکار و هیجانات خود است. هدف کارل راجرز (7) از شیوه ی درمانی مراجع - محوری (8) این است که به افراد کمک کند تا با بررسی و شناختن خود و زندگی شان، به استعدادهای بالقوه ی خویش دست یابند. روش های درمانِ مراجع - محوری به صورت غیر رهنمودی است؛ یعنی درمانگر توصیه یا رهنمودی به مراجع ارائه نمی کند؛ بلکه به آن ها کمک می کند تا خودشان را درک کنند و در نتیجه مشکلات خویش را حل و فصل نمایند.

روان درمانی وجودی (9) روان رنجوری را نتیجه ناتوانی فرد از درک خود و زندگی خود می داند. محور اصلی فرآیند درمان، ارتباطی است که بین درمانگر و مراجع به وجود می آید. در این فرآیند درمانگر و مراجع تلاش می کوشند به زندگی مراجع معنا دهند. در روان درمانی وجودی روش های درمانی خاصی وجود ندارد و شیوه هایی که بین درمانگران وجودی متداول است، بسیار متنوعند؛ ولی در عین حال ویژگی اصلی این نوع درمان، آن ارتباط درمانی است که بین درمانگر و مراجع پدید می آید.

درمان های رفتاری

رویکردهای رفتاری، مسأله محور هستند؛ یعنی روی علایم متمرکز می شوند و به این موضوع که مشکلات زیربنایی وجود دارد که پیش از کمک به بیمار نیاز به بررسی دارد،‌ توجهی نمی کنند. در رفتار درمانی (10) همان علایمی که بیمار نشان می دهد، بیماری در نظر گرفته می شود و اعتقاد بر این است که این علایم از راه پاسخ های انطباقی کسب شده است. در رفتار درمانی، درمان عبارت است از عدم یادگیری زدایی این علایم و یادگیری پاسخ های انطباقی بیشتر یا یکی از این دو. گویا در این شیوه ی درمان مورد هراس ها که تداعی پاسخ های اضطرابی به محرک های نامناسب تلقی می شود، کاربردی تر و آسان تر باشد. صِرف قرار گرفتن در معرض محرک، سبب عدم خاموشی پاسخ نمی شود؛ زیرا این امر موجب اضطراب می گردد و پیوند بین محرک - اضطراب را تقویت می کند.

جوزف ولپی (11) روش حساسیت زدایی منظم (12) را برای درمان هراس ها مطرح کرد. مبنای این روش آن است که از راه ارائه پاسخی متضاد مانند آرامش عضلانی می توان از اضطراب جلوگیری کرد. در این روش به بیمار کمک می شود تا یک فهرست درجه بندی شده ای از رویدادهای اضطراب زا (13) را با قرار دادن موقعیت ها بر اساس میزان ترس آور بودنشان تهیه کند. بیمار مجبور نیست با گزینه های سلسله مراتبی به صورت فیزیکی مواجه شود؛ بلکه پس از آرمیدگی، هر یک از آن ها را به نوبت تا زمانی که هیچ اضطرابی احساس نکند، تصور می کند. در صورت نیاز آموزش هایی برای آرمیدگی بیشتر به بیمار داده می شود تا بتواند با اضطراب زاترین رویداد در سلسله مراتب بدون اضطراب، مواجه شود. رفتار درمانگران مدعی اند همین توفیقی را که در موقعیت های تخیلی برای کنترل اضطراب به دست آمده، در حدّ بسیار بالایی می توان به موقعیت های واقعی نیز انتقال داد.

رفتار درمانگران همچنین درمان اجتنابی (14) را برای معالجه ی جاذبه های افراطی یا نامطلوب نسبت به افراد یا اشیاء (مانند مصرف بیش از حد الکل، سیگار یا انحرافات جنسی) به کار می برند. در این روش درمانی محرک ها واقعی به صورت تصویری یا تخیلی همراه با یک محرک آزار دهنده مانند شوک الکتریکی یا داروهای تهوع آور به درمانجو ارائه می شود.

سومین روش رفتاردرمانی برای کنترل رفتار استفاده از فنون شرطی سازی عاملی (کنش گر) (15) است. برای مثال، رفتارهای اخلال گرانه یا ناتوانی در انجام دادن رفتارهای مطلوب در محل آموزشی از راه سیستم پاداش و محروم کردن (یعنی اقتصاد کوپنی) درمان می شوند. گفته می شود که این روش به کمک شرطی سازی، عامل مؤثر واقع می شود؛ یعنی رفتارهایی که پاداش داده شده اند، احتمال تکرار آن ها بیشتر می شود و جایگزین رفتارهایی خواهند شد که پاداش داده نشده اند.

درمان های شناختی

همان طور که ملاحظه کردیم، نظریه پردازان شناختی فرض می کنند که بسیاری از مشکلات روان شناختی، ریشه در افکار یا فرضیات نامناسب دارند. درمان های شناختی (16) روش هایی را به کار می گیرند تا فرآیندهای شناختی را به فرآیندهای سازگارتر و واقع گرایانه تر تغییر دهند. همان طور که تحریفات شناختی گوناگونی مطرح شده به همین نحو رویکردهای متنوعی از درمان شناختی وجود دارد.

00383091.jpg

** توضیح تصویر:

نمودار 1. رویکردهای درمانی که توسط متخصصان بهداشت روان پیشنهاد کرده اند. بزرگ ترین گروه (التقاطی) با هیچ کدام از مکاتب نظری موافق نیست. در میان روان شناسان، درصد بالایی از روش های شناختی و رفتاری استفاده می شود؛ در حالی که روان پزشکان بیشتر رویکردهای پویشی را به کار می گیرند. اقتباس از کامر، آر - جی (1995) روان شناسی نابهنجار. دبلیو، اچ. فریمن و همکاران، نیویورک.

درمان منطقی - هیجانی (17) که در دهه 1960 آلبرت اِلیس (18) آن را ابداع کرد، یک الگوی رهنمودی است که به بیمار نشان می دهد فرضیات و فرآیندهای شناختی او نامناسب است. این مدل درمانی، دقیقاً به وسیله ی بیان جملات سخت که بیماران به کار می برند، انجام می گیرد و آن ها را وادار می کند که به کمک راهبردهای شناختی مناسب تر تمرین کنند. آرون بِک (19) هم در دهه ی 1960 روشی را با عنوان درمان شناختی (20)، تدوین کرد. این شیوه ی درمان نیز، شبیه به درمان منطقی - هیجانی است و به طور گسترده برای درمان افسردگی مورد استفاده قرار گرفته است. در این روش درمانگران به مراجعان خود آموزش می دهند تا فرآیندهای تفکر منفی را که بِک معتقد است زیربنای افسردگی است شناسایی کنند.

در ربع آخر قرن بیستم، درمان های شناختی - رفتاری ابداع شد و یکی از رایج ترین و گسترده ترین رویکردها گردید. این رویکردهای درمانی، شناخت ها را پاسخ های یاد گرفته شده ای در نظر می گیرند که قابلیت دارند به وسیله ی روش های شرطی سازی یا مهارت های قابل آموزش، آن ها را تغییر داد. یکی از شیوه هایی که برای تغییر شناخت مورد استفاده قرار می گیرد، آموزش خودآموزی (21) است. در این روش به مراجعان آموزش داده می شود که بتوانند تشخیص دهند چه زمانی درگیر فرآیندهای فکری ناسازگار می شوند (برای مثال «من قادر نیستم با این کنار بیایم») و به آنان آموزش داده می شود که با ارائه سفارش های مناسبی که به خود می کنند، با آن افکار به مقابله برخیزند (برای مثال: «انجام این کار راحت است، من از عهده ی آن برمی آیم»).

درمان های جنسی

داروهای فراوانی برای درمان اختلالات روان شناختی مورد استفاده قرار گرفته اند. این داروها اغلب بدون این که نحوه و چگونگی عملکرد آن ها روشن باشد، عرضه شده اند؛ ولی تحقیقات بعدی در مورد عملکرد آن ها کمک کرده تا علت تأثیری گذاری شان شناخته شود. داروهایی که حالت روانی را تغییر می دهد، داروهای روان گردان (22) نامیده می شوند. اولین داروهایی که در دهه ی 1950 مورد استفاده قرار گرفتند، به داروهای «ضد روان پریشی» (23) معروف شدند. فنوتازین ها (24) (برای نمونه، کلر پرامازین) اساساً برای درمان واکنش های آلرژیک تجویز می شد؛ ولی مشاهده شد که این داروها افراد را نیز آرامش می بخشند. تجویز این داروها برای افراد روان پریش، علایم روان پریشی آن ها را کاهش می دهد. این داروها و داروهای وابسته، مؤثرترین درمان برای اختلال اسکیزوفرنی به شمار می روند؛ به ویژه وقتی با روان درمانی و حمایت های اجتماعی همراه شوند. متأسفانه این داروها ممکن است عوارض جانبی جدی نیز داشته باشند که علایم بیماری عصب شناختی را وانمود می کنند؛ از جمله لرزش و اختلال های حرکتی دیگر.

اخیراً دارویی ضد سایکوتیک (برای نمونه کلوزاپین) تولید شده که چنین عوارض جانبی گسترده را ندارد. از دهه ی 1950 برای درمان افسردگی، دو دسته دارو مورد استفاده قرار گرفته اند: دسته ی اول، مهار کننده ی منوآمین اکسیداز (25) (MAOI که در اصل برای درمان سل مورد آزمایش قرار گرفت) و گروه دوم، ضد افسردگی های سه حلقه ای (26) (عرضه شده برای درمان اسیکزوفرنی) که این داروها در بیشتر موارد مؤثر واقع شده اند. هر دو دسته دارو عوارض جانبی دارند. این عوارض از خواب آلودگی تا بی نظمی های ضربان قلب، فشار خون بالا، و آسیب کبدی را در بر می گیرد و ممکن است با داروهای دیگر و حتی غذاها تأثیر متقابل مضری داشته باشد (داروهای MAOI).

در دهه ی 1980 دسته ی جدیدی از داروها، یعنی باز دارنده های جذب سروتونین (27) تولید شده است (برای نمونه پروزاک) که روی مکانیسم هایی اثر می گذارد که عملکرد سیناپس های مجدد انتخابی سروتونین را طولانی می کنند. این داروها به مراتب بی خطرتر هستند؛ ولی در عین حال عوارضی جانبی دارند. حدود 30 درصد از کسانی که این دارو را مصرف کرده اند، گزارش داده اند که میل جنسی آن ها کاهش پیدا کرده است. اختلال افسردگی دو قطبی با نمک های لیتیُم (28) درمان می شود.

اختلال های اضطرابی با داروهای ضد اضطراب (29) از قبیل بنزو دیازپین ها که در دهه ی 1950 عرضه شدند، کنترل می شوند. این داروها تا دهه ی 1980 در اِمریکا به طور گسترده تجویز می شد. این داروها بسیار مؤثرند؛ ولی در صورتی که برای یک دوره ی طولانی مصرف شود، سبب وابستگی جسمانی می گردد. در حال حاضر این داروها عمدتاً برای کنترل موقت اضطراب حاد تجویز می شوند.

یکی دیگر از انواع درمان های جسمانی، درمان با شوک الکتریکی (ECT) است. این شیوه ی درمان در دهه ی 1930 برای درمان اسکیزوفرنی مطرح شد؛ ولی در نیمه دوم قرن بیستم به طور گسترده برای درمان افسردگی نیز مورد استفاده قرار گرفت و به درمان حدود 70 درصد بیماران افسرده - از جمله کسانی که به دارو جواب نمی دادند - کمک کرد. امروزه به دلیل عرضه گسترده داروهای مؤثرتر و گسترش درمان های شناختی که در درمان افسردگی بسیار مؤثر هستند، از شوک درمانی کمتر استفاده می شود.

آخرین نوع درمان جسمانی، جراحی روانی (30) است. جراحی روانی، عبارت است از عمل جراحی روی مغز برای تغییر حالت های رفتاری و روانی. این شیوه ی درمان که جمجمه را تحت عمل جراحی قرار می دهند، ریشه در ما قبل تاریخ دارد. در این عمل سوراخ هایی را در کاسه ی سر فردی که رفتارهای عجیب و غریب داشت، ایجاد می کردند. در عصر جدید، این شیوه ی درمان از روشی سرچشمه می گیرد که در دهه ی 1930 درباره ی قطع لب پیشانی (31) ارائه شد؛ یعنی روشی که ارتباط میان کرتکس پیشانی و تالاموس قطع می شود. این روش برای کاهش علایم روان پریشی استفاده می شد (یا به عنوان روش دایمی - آرام کردن بیماران آشفته) و این روش درمانی (و پس از آن جراحی های خفیف تر) پیش از شناسایی داروهای ضد روان پریشی در دهه ی 1950، به صورت گسترده اجرا می شد. در آن زمان، یعنی از دهه ی 1950 روشن شد که بریدن قسمتی از لب پیشانی (مغز) اساساً به آن اندازه ای که ادعا می شد، مؤثر نبوده؛ مضافاً بر این که عوارض جانبی شدیدی هم از جمله صرع، خستگی مفرط و حتی مرگ در پی دارد.

امروزه بیشتر می کوشند که در جاهای مشخص تر و دقیق تری از مغز آسیب ایجاد شود تا بدکاری بخش های خاصی از مغز کاهش پیدا کند. این روش تنها برای مواردی کاربرد دارد که بیماری خیلی حاد (از جمله دردهای لاعلاج) باشد و معلوم شود که دیگر روش های درمان، مؤثر نیستند.

پی نوشت ها :

1. شیوه [ای] برای تقویت و تشویق رفتار مطلوب می باشد. این روش - به ویژه در بیمارستان ها - به کار می رود که در آن فرد با به دست آوردن ژیتون هایی می تواند غذا، استفاده از تلویزیون و سایر پاداش ها را به دست آورد (رندوم هاوس).

2. frontal lobotomy.

3. psychoanalysis.

4. free association.

5. insight.

6. dream analysis.

7. carl Rogers.

8. client - centered.

9. existential therapy.

10. behavior therapy.

11. Joseph Walpe.

12. systematic desensitization.

13. anxiety hierarchy.

14. aversion therapy.

15. operant techniques.

16. cognitive therapies.

17. rational - emotive therapy.

18. Albert Ellis.

19. Aaron Beck.

20. cognitve therapy.

21. self - instruction training.

22. psychotropic drugs.

23. antipsychotic drugs.

24. phenothiazines.

25. monoamin oxidase inhibitors.

26. tricyclic antidepressants.

27. selective serotonin reuptake inhibitors.

28. lithium.

29. anxiolytic drugs.

30. psychosurgery.

31. frontal lobotomy.

منبع مقاله :

کریستنسن، یان و هاگ واگنر و سباستین هالیدی؛ (1385)، روان شناسی عمومی، گروه مترجمان، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، چاپ اول.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...