رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 114
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

دلم گرفته

دلم عجیب گرفته وهیچ چیز

نه این دقایق خوشبو .که روی شاخه ی نارنج میشود خاموش.

نه این صداقت حرفی.که درسکوت میان دوبرگ این گل خوشبوست.

نه.هیچ چیزمراازهجوم خالی اطراف نمیرهاند

وفکرمیکنم

که این ترنم مرموز تاابد

شنیده خواهدشد"

لینک به دیدگاه

سالها بعد یاد تو از خاطرم خواهد گذشت و نخواهم دانست کجایی

اما آرزوی من برای خوشبختی تو, تو را در خواهد یافت ...

و احساس خواهی کرد , اندکی شادتر و اندکی خوشبخت تري و نخواهی دانست که چرا:icon_gol::icon_gol:

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

من همان دخترک غم زده ی دیروزم

من همان کودک بی تاب برای بودن

 

که دلش رادراندوه به زنجیرکشید

 

وبه اندازه ی دل رنج کشید

 

وبه اندازه ی بی معرفتی دردکشید

لینک به دیدگاه

زندگی میکنم ... حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!! چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد بگذار هر چه از دست میرود

 

برود؛ من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد، حتی زندگی را .

 

لینک به دیدگاه

خاک هر شب دعا کرد..از ته دل خدا را صدا کرد..

 

شب آخر دعایش اثر کرد..یک فرشته تمام زمین را خبر کرد..

 

خدا تکه ای از خاک را برداشت،آسمان را در ان کاشت

 

خاک را توی دستش ورز داد،روح خود را به او قرض داد

 

خاک توی دست خدا نور شد،پر گرفت از زمین دور شد..

 

راستی من همان خاک خوشبختم،من همان نورم..

 

پس چرا گاهی اوقات از خدا دورم؟؟؟!

لینک به دیدگاه
  • 3 ماه بعد...

شاگرد از استادش پرسید: عشق چیست؟

استاد در جواب گفت:به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور.

اما هنگام عبور از گندم زار به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی.

 

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.

استاد پرسید: چه اوردی؟

و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ!

هر چه جلوتر میرفتم خوشه های پر پشت تری می دیدم و به امید پیدا کردن پر پشت ترین تا انتهای گندم زار رفتم.

 

استاد گفت: عشق یعنی همین!

4c2wltu2.jpg

لینک به دیدگاه

مـــن شـــــاه شطـــرنجـــم... تخریب میکنم آنچه را که نمی توانم باب میلم بسازم.

. آرزو طلــب نمیکنم...آرزو میسازم...

لزومی ندارد من همانی باشم که تو فکــر میکنی، من همانی ام که حتی فکرش را هم نمی توانی بکنی

.. لبخند میزنم و او فکر میکند با...زی را برده و هرگز نمی فهمد با هر کسی رقابت نمی کنم

. زانو نمیزنم.. حتی اگر سقف آسمان ،کوتاهتر از قد من باشد!

من زانو نمیزنم.. . حتی اگه همه دنیا روی زانو هایشان راه بروند..

من زانو نمیزنم...

گیرم که باخته ام ، هیچ کس مرا نمی تواند از صفحه بازی بیرون کند جز خداوند ، من شاه شطرنجم

لینک به دیدگاه

غمش در نهانخانه دل نشيند

به نازي كه ليلي به محمل نشيند

 

به دنبال محمل چنان زار گريم

كه از گريه ام ناقه در گل نشيند

خلد گر به پا خاري، آسان برآرم

چه سازم به خاري كه در دل نشيند؟

 

پي ناقه اش رفتم آهسته، ترسم

غباري به دامان محمل نشيند

مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي

ز بامي كه برخاست، مشكل نشيند

عجب نيست خندد اگر گل به سروي

كه در اين چمن پاي در گل نشيند

 

بنازم به بزم محبت كه آن جا

گدايي به شاهي مقابل نشيند

طبيب، از طلب در دو گيتي مياسا

كسي چون ميان دو منزل، نشيند؟

 

 

طبیب اصفهانی

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

نه تو می مانی و نه اندوه ...

و نه هیچ یک از مردم این آبادی...

به حباب نگران لب یک رود قسم ، و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت ،

غصه هم می گذرد ، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ...

لحظه ها عریانند ...

به تن لحظه ی خود ،

جامه ی اندوه مپوشان هرگز !!

لینک به دیدگاه

وقتی پروانه عشق در تاری بیفتد که عنکبوتش سیر باشد، تازه قصه ی

زندگی آغاز شده است. زیرا دیگر نه می تواند پرواز کند و نه بمیرد.......

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...