رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

مثل همیشه خودمو مشغول میکنم.اونقد که همه ی وقتم پر میشه

 

اما

 

.

.

.

 

واقعا زندگی همینه؟؟من که فکر میکنم این یه جور فرار کردن از دغدغه هاس:sigh:

  • Like 18
لینک به دیدگاه

گاهی و فقط گاهی... به اندازه دقایقی کوتاه

از خودت خارج شو...از حصار غرورت بیرون بیا

شاید دلیلی...علتی اطرافت دیدی

و دست برداشتی از این همه بی مهری

  • Like 8
لینک به دیدگاه

یه نفر ذهنمو درگیر این سوال کرده که ملاک بد بودن یه کار چیه؟

آیا ضرریه که وارد میکنه؟

یا ذات اون کار بد بوده؟

اصن این مفهوم بد بودن ذات از کجا میاد؟ چرا ذات یه کار بده در جالی که ممکنه هیچ ضرری وارد نکنه؟

آیا این بد بودنه قراردادیه؟

این قراردادها رو کی تعیین میکنه؟ اعتبار قراردادها به چیه؟

کاری به بدهای عرفی ندارم چون که اون از نظرم صرفا قراردادهای ذهنی یه جامعه است اما بدهای دینی چی؟

آیا ما باید حتی وقتی که دلیل بد بودن کاری رو نمی دونیم حتی وقتی از نظرمون ضرری وارد نمی کنه بازم به خاطر این که دین گفته اونو بد بدونیم؟

 

پ.ن: فقط آشفتگی های ذهنی خودم بود که باید یه جایی می‌نوشتم. :5c6ipag2mnshmsf5ju3 منظور خاصی ندارم

  • Like 7
لینک به دیدگاه

خدایا... افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع در آینه ات دید و ندانست کجایی....:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

سهمِ بخت از روزگار همیشه مثه سهمِ زولبیا...بامیه نیست برای همنشینی...که شیرین بشه...

 

گاهی همنشین جغد شوم می شه و تلخ...

 

تلخی مقطعی بدم نیست...مزه ی شیرینی بعدش رو بیشتر می کنه...

 

اما آبونمان 12 ماه تلخی رو گرفتن و ول نکردن...و بد گیر دادن به روزگار و دست به یقه شدن با اون رو برنمی داره...

 

این جا رو خود گیری می خواد...شاید منبعش تو خوده..

 

تهِ این خودگیری اگه تلخ تموم شد...باز به قول اون دیالوگ معروف درباره ی الی... فرهادی :پایانِ تلخ..بهتر از تلخیِ بی پایانه...:icon_redface:

  • Like 18
لینک به دیدگاه

بعضی وقت ها احساس می‌کنم باید این جمله روی آینه های ماشین رو به روز کنن

انسان‌ها از آن چیزی که به نظر می‌رسند به مراتب پست‌ترند:hanghead:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

دلم بهار نمیخواد.میخوام تو همین لحظه از زمان بمونم.حوصله ی جلو رفتن ندارم:sigh:دلم میخواد بشینم گوشه ی جاده ی زندگی روی یه تخت سنگ بزرگ و به آدما نگاه کنم.

  • Like 11
لینک به دیدگاه

راستش یه چند تا پست قبلی یه شعر از یه نفر نوشته بودم

مدیر تالار حذفش کرد

گفته باید مطالب مال خودتون باشه که البته درسته یادم رفته بود قانون تاپیکو

ولی

بنده خدا نمیدونست اون شعر اگرچه مال خودم نیست اما خودمم:sad0:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

داره یه سری اتفاقا باعث میشه دلم ازت بشکنه....

 

نذار بشکنه...چون من هیچوقت فرصت دوباره به کسی نمیدم

حتی اگه عزیزترین باشه واسم

 

تمام

  • Like 10
لینک به دیدگاه

هر چقدرم که بگی

"بابا به چیزی عادت نکن تا باهاش آروم شی ...

تا بعدها واسه آروم شدن مجبور شی همون چیز رو فراموش کنی"

فایده نداره که نداره

  • Like 14
لینک به دیدگاه

من خیلی ناراحتم...

دوست ندارم فقط وقتی ناراحتم بیام اینجا ولی هرکی اینجا رو می خونه ببخشه لطفا.

2 هفته دیگه امتحان pre دارم :hanghead:

کاش انرژی می گرفتم واسه گذروندن این روزا

خدا جونم خودت کمکم کن مثل همه ی لحظات دیگه ی زندگیم...

خدایا به امید تو

  • Like 16
لینک به دیدگاه

امروز وقتی به مغازه نزدیک منزلمون رفتم ، فروشنده بهم گفت : خانم اون کیسه برنج (اسم برنجم گفت، دیگه تبلیغ میشه نمیگم:دی) رو میبینی؟ گفتم :بله.

گفت :چند روز پیش یه نفر اومد این کیسه برنج رو خرید و گذاشت اینجا وگفت این کیسه برنج به نیازمند اهدا بشه.

یک روز بعد بهش از همون شرکت (برنجه مربوطه )زنگ زدن گفتن : شما برنده 100میلیون جایزه شدین.

 

گفتم : چه قدر جالب .ایشونم گفت:آره خود ایشونم واقعا خیلی خوشحال و از طرفی هم تعجب کرده بود .

 

 

گاهی وقتا به نیت خیر آدم ها در این دنیا خیلی زود پاداش داده میشه. :icon_gol::icon_gol:

92.12.6

  • Like 21
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...