رفتن به مطلب

شعر هاي طنز


ارسال های توصیه شده

زني دارم ،فلك تايش نديده**زدستش هوش وعقل من پريده

زرُخسارش نگو رحمت به شادي**زرفتارش دل و قلبم دريده

همه در خواب و در خرناس باشد**كه از خرناس او خوابم پريده

اگر صد من عسل ريزي به رويش**نشايد خوردنش اين ورپريده

مرتب چشم او دنبال چيزي ست**چه پررويي بوُد اين چشم دريده

همه در فكر غيبت يا كه تهمت**زاين كارش جهنم را خريده

بگيرد او زمن ايراد بسيار**نباشد فكر من اين خيرنديده

كند خود را بَزَك چون دلقك سيرك**به روي گونه اش ، سرخاب ماسيده

كنم بهرش فراهم هرچه خواهد**ميان خوردنيها او چريده

اگر با او روم اندر خيابان**طلا چون ديد پاها يش سُريده

به شعر آورد شاعر حال و روز بنده**چوخواندم شد روان اشكم زديده

khande1.jpg

لینک به دیدگاه

[TABLE]

[TR]

[TD=class: trow2] حلال مشکلات

 

پول من جن و تو بسم الله... انتَ محبوب و انَأ شیدا

می دوی و من به دنبالت.... هرچه می آیم تو ناپیدا

سرعتت اندازۀ نور است...سرعتم چون لاک پشت امّا

از تراول عقده ها دارم .... چون نمی آید به پیش ما

بانک بیت العشق می باشد.... گاوصندوقش عجب زیبا

ای کلید حل هر مشکل..... کی گشایی مای پروبلم *را؟

صاحبت با اعتبار تو .... می فروشد فخر بر دنیا

بی تو انسان پوچ و بی معنا ست....با تو اما قدّ ِ یک دریا

بی تو هرکس را گدا گویند.... با تو امّا می شود دارا

با تو هر عفریته ای خوشگل.... بی تو هر زیبا ، دراکولا

گل نسا تا با تو پیمان بست.... نام خود را می کند مینا

مش غضنفر می شود کامبیز.... کل تقی نامش شود پویا

گر به روی سنگت اندازند.... راه می افتد بدون پا

یک نفر از درد دوریت.... رفته از دیوارها بالا

دیگری از عشق روی تو....کرده در بند اوین مأوا

طفلکی شهرام دیدی شد.... عاقبت از عشق تو رسوا؟

گفت با « جاوید» دانایی.... ترمزت یک دم بکش آقا

آن چه را گفتی قبول امّا.... می دهم پندی تو را حالا

گرچه بالا می رود هرچیز.... همره این دلبر رعنا

معرفت اما نخواهد رفت...... لاجرم همراه او بالا

گفتمش حرفت درست امّا .... گوش کن این نکته را جانا

معده ام وقتی پر از خالی ست.... معرفت کیلوی چن بابا؟

معذرت از اینکه بالاجبار..... چند من چن شد در این دعوا

[/TD]

[/TR]

[TR=class: trow1]

[TD=align: left]

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

88392_231.jpg

لینک به دیدگاه

ز بي حسابي اوباش يا امام رضا !

شد آن چه بود نهان ، فاش يا امام رضا !

چه صحن و بارگه ست اين ، مگر كه نقشه ي او

كشيده ماني نقاش يا امام رضا ؟ !

چراغ برق تو و نور مه بوَد به مثل

حكايت خور و خفاش يا امام رضا !

شبي برو در ِ مطبخ، ببين چه سان زوار

كتك خورند عوض آش يا امام رضا !

يساول دم مطبخ كه بدتر از خولي ست

يكي دگر بنشان جاش يا امام رضا !

به ديگ ، يك، دو مني ماش و يك مني شالتوك

پزند جاي پلو ماش يا امام رضا !

بسي به ديگ رود استخوان كه گوشت ازو

سترده گشته به منقاش يا امام رضا!

به توي قرمه ي سبزي كنند گوشت ، وليك

به قدر دانه ي خشخاش يا امام رضا !

به وقت صرف غذا ، حرف خادمان اين است

كه جوجه نيست چرا لاش يا امام رضا ؟ !

به گرد روضه ي خلد آشيان تو جمع اند

چه روضه خوان ؟ همه كلاش يا امام رضا !

بسي شده ست كه با ارمني ، زيارت خوان

براي زر شده قارداش يا امام رضا !

به جاي آن كه به پاي پياده ، كفش كنند

كَنند آن چه بود پاش يا امام رضا !

جماعتي شده دربان ، تو را بلا نسبت

همه اراذل و اوباش يا امام رضا !

ز مفت خوران فراوان كه گرد تو جمع اند

به فكر گنبد خود باش يا امام رضا !

به روز حشر ز كس وا مگير سايه ي لطف

خصوص از سر كفاش يا امام رضا !

کفاش خراسانی

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

آدمت نیستم آن­گونه که حوا باشی

 

آدمت نیستم آن­گونه که حوا باشی

 

عاشقت هم نشدم، هرچه که زیبا باشی

 

چقدر حرف تو را شب همه شب گوش کنم؟

 

بچه­ات نیستم آنقدر که بابا باشی

 

لیلیا! وقتی مجنون به تو عاشق شده بود

 

فکر می­کرد که اینقدر هیولا باشی؟

 

فکر می­کرد که با آنهمه آوازه حسن

 

صاحب این­همه پهنا و درازا باشی؟

 

اینهمه شهد و شکر کز سخنت می­ریزد

 

حدس باید بزند بچه بالا باشی

 

مرغ باغ ملکوتی، برو و حرف نزن

 

حیف باشد که چنین بسته دنیا باشی

 

حیف باشد که در این تیمچه سود و زیان

 

تابع قاعده عرضه-تقاضا باشی

 

من به همراه تو می­آیم تا قله قاف

 

چه بسا آنطرفش هم، تو اگر پا باشی

 

عذر می خواهم اگر سوژه طنزت کردم

 

بخدا فکر نمی­کردم اینجا باشی.

لینک به دیدگاه

بابا بی خیال مایه دار!

 

 

منم آن بچه پولداری که الان

 

تو می بینی مرا در این خیابان

 

همان هستم که شلوارم بود تنگ

 

لباسم هر ورش باشد به یک رنگ

 

به چشمم عینک Reyban گذارم

 

به گوشم گوشی واکمن گذارم

 

تو که مبهوت من هر روز بودی

 

مرا حتما شناسایی نمودی

 

پرایدم قرمز است و پاترولم زرد

 

دو بنزم را پدر از "آخن" آورد

 

دوسالی هم خودم رفتم به خارج

 

نوشتم اسم خود را توی کالج

 

و چون در تنبلی ممتاز گشتم

 

اروپا را که گشتم بازگشتم!

 

بهار مالزی را دوست دارم

 

زمستان سوی آلمان رهسپارم

 

روم گر بهر سرگرمی به پاریس

 

دو ویلا می خرم در"کان"و در"نیس"

 

اگر یک هفته در تهران بمانم

 

روم سوی فشم با دوستانم

 

تلکس و فکس من درجنب و جوش است

 

موبایلم نیز همواره به گوش است

 

خلاصه زندگی شیرین و خوب است

 

کجایش حاوی نقص و عیوب است؟

 

نمی دانم چرا بعضی ز مردم

 

نمی پویند راه لندن و رم؟!

 

اگر از غصه دنیا غمینی

 

سفر باید کنی حتی زمینی!

 

به یک جا ماندگاری حیف دارد

 

سفر سوی فرانسه کیف دارد!

 

چرا نالی ز کمبود و گرانی؟

 

سفر کن جان من تا می توانی!

 

ز بی نانی چرا هی می کنی غش؟

 

بخور شیرینی و پیتزا به جایش!

 

چرا آخر ژیان را دوست داری؟!

 

بخر بنزی به عنوان سواری!

 

چرا در شوش مسکن می گزینی؟

 

نداری ظرفی از پیرکس و چینی!

 

اتاق منزلت مانند گور است

 

بیا جردن، ببین اینجا چه جوراست؟!

 

کمی چون وقت من امروز ضیقه(!)

 

کنم ایجاز: هان ای بدسلیقه!

 

اگر از خوب و بد بی اطلاعی

 

بکن با بنده تشریک مساعی

 

بگویم تا چه چیزی برگزینی

 

و در دنیا کجاها را ببینی!

 

ولی فعلا ندارم وقت تفسیر

 

که پرواز هلندم می شود دیر!

لینک به دیدگاه

بی تو آنلاین شبی باز از آن Room گذشتم. همه تن چشم شدم. دنبال ID تو گشتم. شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم. شدم آن User دیوانه که بودم. یادم آمد که شبی با هم از آن Room گذشتیم. پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم. تو همه راز های Hack ریخته در آن Booter های سیاهت. من همه محو تماشای PM هایت. Talk صاف و Room آرام. بخت خندان و زمان رام. منو تو (و بقیه) همه دلداده به آواز روی Voice. یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن. لحظه ای چند بر این Room نظر کن.Chat آیینه عشق گذران است. تو که امروز نگاهت به ای میلی نگران است. باش فردا که دلت با ID دگران است. تا فراموش کنی چندی از این Room سفر کن. با تو گفتم حذر از Room ندانم...

لینک به دیدگاه

گفتم غم تو دارم ...دادم نشان زبانی

گفتم چرا چنینی؟! گفتا مگر ندانی؟

پرسیدمش مگر چیست؟ گفتا: ز عاشقان نیست!!!

گفتم ولی تو عشقی! گفتا: بده بمن بیست

خندید و رو نهان کرد گفتم مده عذابم

گفتا تو خود عذابی !!!گفتم : بیا بخوابم

گفتا به نیشخندی:بینی مرا بخوابی!!!

گفتم . اسیر عشقم گفتا :پی جوابی؟!

گفتم سزایم این نیست گفتا :جهان چنین است

گفتم تو بی وفائی !!گفتا دل تو بشکست؟!

گفتم :نمانده قلبی گفتا: مگر جز این بود؟!!!

گفتم تو دل شکستی گفتا غمت همین بود!!!

ای داد از این جماعت در عاشقی چه رندند!!!

 

این بیوفا از اول قلب مرا ز جا کند!!

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

یک شعر زیبای طنز

از

سعید بیابانکی

 

گلنار

 

حاج قربان علی سلام علیک

پسر جان علی سلام علیک

 

نام بنده غلام می باشد

خدمتم هم تمام می باشد

 

رشته ام هست کارگردانی

ولی از منظر مسلمانی

 

چند سالی است در بلاد فرنگ

طی یک ارتباط تنگاتنگ

 

با اجانب شبانه محشورم

چه کنم از بلاد خود دورم

 

دشمنم با سکانس های لجن

مرگ بر سینمای مستهجن

 

راستی از دهاتمان چه خبر

از رفیقان لاتمان چه خبر

 

گاوها و خرانتان خوبند؟

همسر و دخترانتان خوبند

 

چه خبر از نگار من گلنار

لعبتی زیر چادر گلدار

 

یاد آن چشم های نیلی او

طعم لب های زنجفیلی او�.

 

اخوی ها چطور می باشند

باز هم تخم کینه می پاشند؟

 

عمه ها خاله ها همه خوبند

گاو و گوساله ها همه خوبند

 

راستی حال درد سر دارید

از سیاست شما خبر دارید ؟

 

از شب و شعر و شاعری چه خبر؟

راستی از جزایری چه خبر؟

 

نان سر سفره ها فرستادند

راستی پول نفت را دادند؟

 

کسی آنجا نیوز می خواند

افتخاری هنوز می خواند ؟

 

خادم این بار کشتی اش رابرد

حسنی کوله پشتی اش را برد ؟

 

رفته آیا به سمت بهبودی

حرکات سهیل محمودی !

 

*

 

درج این نکته هست قابل ذکر

نیستم بنده هیچ روشنفکر

 

گرچه من چارقل نمی خوانم

شاملو هم به کل نمی خوانم

 

شعراهل قبور هم ایضا

بوف بینا و کور هم ایضا

 

من مجلات زرد می خوانم

من سگ ول نگرد می خوانم

 

کار کی با براهنی داریم

ما که نسرین ثا منی داریم

 

خاتمی ماتمی مرا سننه

یا کیارستمی مرا سننه

 

گاه و بیگاه سینما بد نیست

اندکی حاتمی کیا بد نیست

 

سینمای یه قل دو قل خوب است

ایرج قادری به کل خوب است

 

رشته ی من زبیخ و بن الکی است

عشق من سینمای ده نمکی است

 

جان من حرف مفت را ول کن

فکرما باش و فکراین دل کن

 

چه قدر صاف و ساده اید هنوز

شوهرش که نداده اید هنوز

 

پس پریشب باهاش چت کردم

جان قربان علی غلط کردم

 

به خدا وب نداشتیم اصلا

عربی می نگاشتیم اصلا

 

انت فی قلبی ایها الگلنار

فقنا ربنا عذاب النار

 

حبک فی عروق در جریان

همه حتی الورید و الشریان

 

انت فی چادری شبیه هلن

فتشابه به صوفیای لورن

 

عشق ما هست سمعی و بصری

به خدا عین حوزه ی هنری

 

من هم اینجا به کار مشغولم

در پی جمع کردن پولم

 

رانت خواری نمی کنم اصلا

خرده کاری نمی کنم اصلا

 

گرچه این سرزمین پراز کفر است

به خدا آک مانده ام در بست

 

یادتان هست در شلوغی ها

با زنان دست داد آن آقا ؟

 

همه جا داشت بل بشو می شد

مملکت داشت زیر و رو می شد

 

گرچه این زن عزیز شد دستش

ولی آن مرد جیز شد دستش

 

نامه اینجا به بعد شطرنجی است

به گمانم که قا فیه گنجی است �!

 

*

 

بگذریم از دهات می گفتیم

از خر مش برات می گفتیم

 

راستی جان علی خرش زایید

کل حسن زن برادرش زایید؟

 

چه خبر از صفای گندمزار

نه ولش کن دوباره از گلنار

 

بنویسیم و حال و حول کنیم

وقت آن است ما قبول کنیم

 

مملکت زوج خوب می خواهد

زن و مردی بکوب می خواهد

 

دست در دست هم نهند زیاد

میهن خویش را کنند آباد

 

هی به همدیگر اعتماد کنند

جمعیت را فقط زیاد کنند

 

بعد هم با جناب عزراییل

بشتابند سوی اسراییل

 

همه در دست شاخ افریقا

یورش آرند سمت امریکا

 

هرکجا که صلاح می دانند

میخ اسلام را بکوبانند

 

غرض از این بیاض طولانی

دو کلام است و نیک می دانی

 

مادرم می رسد به خدمتتان

هم سلامی و هم زیارتتان

 

گفته ام حلقه ای بیارد او

سنگ بر بافه ای گذارد او

 

تا غلام از فرنگ برگردد

مهر گلنار بیشتر گردد

 

چند خطی برای من کافی است

حاج قربان زیاده عرضی نیست �.

 

*

 

 

اول نامه ام به نام خدا

هست قربان علی غلام خدا

 

جانم اینجا که نامش ایران است

کارگردان شدن که آسان است

 

ای جوان جعلق بیعار

رفته ای در دیار استکبار؟

 

با توام ای جوان دختر باز

پسر صادق سماور ساز

 

ازهمان ابتدا شناختمت

تو بگو از کجا شناختمت

 

نامه ات چون نداشت بسم الله

گفتم این هست کافری گمراه

 

تو اگر شاملو نمی خوانی

اسم اورا چطور می دانی

 

اسم اورا نبر که کافربود

تو گمان می کنی که شاعر بود

 

گرکه مهمان به خانه ارد او

دشنه در دیس می گذارد او

 

جان من میهمان حبیب خداست

تازه او اسم خانمش آیداست

 

توی ایران ادیب خیلی هست

مثلا مهدی سهیلی هست

 

آن همه شعرهای با مفهوم

نوربارد به قبر آن مرحوم

 

تو درآن سوی تنبلی کردی

انقلابات مخملی کردی

 

با توام ای جوان مسئله دار

دست از روستای ما بردار

 

درس پر زرق و برق می خوانی

رفته ای غرب و شرق می خوانی

 

تربیت رفته پاک از یادت

حاجی ام هست جد و ابادت

 

من همان مشتی ام و می باشم

من به زخمت نمک نمی پاشم

 

حیف گلنار من که با توی خر

بشود در فرنگ هم بستر

 

رفته ای توی " روم" نصف شبی

تازه بلغور می کنی عربی

 

من از این روستا اگر برهم

عربی هم به تو نشان بدهم

 

می فرستم تو را به رسم ادب

هدیه ی کوچکی مناسب شب

 

می گذارم به جعبه ای گلدار

چند صابون خوشگل گلنار

 

هیچ جایت نمی زند شوره

هست این هدیه چند منظوره

 

راستی دختر چو دسته گلم

تر گل و ورگل و تپل مپلم

 

فکر یک اب و نان بهتر کرد

رفت از این روستا و شوهر ک

لینک به دیدگاه

[h=2]چیزی نمانده شعر تر از چین بیاوریم![/h]

زشت است اینکه گیر سر از چین بیاوریم

کبریت‌های بی‌خطر از چین بیاوریم

 

آورده‌ایم هر چه شما فکر می‌کنید

چیزی نمانده شعر تر از چین بیاوریم

 

هر چند توی کشور ایران زیاد هست

ما می‌رویم گور خر از چین بیاوریم

 

آورده‌ایم ما نمک از ساحل غنا

پس واجب است نیشکر از چین بیاوریم

 

هی نیش می‌زنند و عسل هم نمی‌دهند

زنبورهای کارگر از چین بیاوریم؟

 

خواننده‌ها چه قدر زمخت‌اند و بدصدا

من هم موافقم قمر از چین بیاوریم

 

حالا که خوشگلان همه رقاص گشته‌اند

پس واجب‌ است شافنر از چین بیاوریم

 

خشکیده است، پس بدهیمش به روسیه

دریای خوشگل خزر از چین بیاوریم

 

تا آن که جمعیت دو برابر شود سریع

باید که دختر و پسر از چین بیاوریم

 

حالا که نیست کار بُزان پای کوفتن

ما می‌رویم گاو نر از چین بیاوریم

 

یک روز اگر که مردم ایران غنی شوند

باید گدا و در به در از چین بیاوریم

 

گویند سر عشق مگویید و مشنوید

ما می‌رویم لال و کر از چین بیاوریم

 

 

منبع: مجموعه شعر "هی شعر تر انگیزد"

شاعر: سعید بیابانکی

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

اگــــه یـه روز رفتی یــه جــــای دنیــــا

واسه خـودت ماشین خریدی اونجــــــا

 

یه چی بخر شبیه پیکـــــان بــــــــاشه

صندلیاش مدل جـــــوانـــــان بــــــاشه

 

وقتی کـــه پشت فـرمونش نشستـی

خواستی بفهمن کـه کجایی هستـی

 

اوّل کــــــــــار واســــــــه جـــلو پنجـره

یــــــه نعل اسب عــــالی یـــــادت نـره

 

یـــه وخ خیــــال نکن حـــاجیت جــواده

اون ورِ دنیـــــــــا بــد نظـــر زیـــــــــاده

 

تسبـیــــحتــو بـــپـیـــچ بدور شصــتـت

موبـــایلــــتم در آر بگیـــر تـــو دستــت

 

رعــــــــــــــــایت حــق تقــــدم بــــــده

گـــــــــازو بــگیر به هچکی ام راه نـــده

 

بـا هر کی خواس جلــــو بیفته لـج کن

برو جلوش فرمــونــــو فوری کـــج کـن

 

یـه دفـه مثــل اسـب وحشی رم کـــن

روی تـمــــــوم آدمـــــــا رو کـــم کـــن

 

همیشه دوبلـه واستـا راهـو ســـد کن

افسر اگــــــه نبــود چراغـــــــو رد کـن

 

سبقتو هر جور کــه دلـت خواس بگیـر

از چپ اگــــه مشکــــله از راس بگـیــر

 

تـــــا می بیـنی راه نمیـرن جمـــــاعت

لایی بکش بــــــرو بــا انـــد ســــرعت

 

نذار کسی تـــــــورو معـــطـل کنـــــــه

هیچکی نباید بـــا تـــو کـل کــل کنــــه

 

پشت چـــراغ اگه جلوت واســـــــتـادن

چــراغ که سبــز شد یــهو بـــــوق بـزن

 

تمــــــــوم آدمــــا بــــه جـــز تــــو خُـلن

نمیــــــــدونن چـــــــراغ چـــــیه مُنگُـلن

 

همه به جــز تو دست و پـــــــا چُلُـفتن

بـــــوق نـــزنی مـمـکــــنه راه نیــــفتن

 

راستی کــــــــمربنـــدتـو هــیچوخ نبـند

محل نده بـــــــــه این چیــزای چـــــرنـد

 

هر کی کمر بندشو بسته هــــــــو کـن

خودت فقـــط روی شکـم ولـــــــــو کـن

 

همینجوری کـــــه پشت رل نشـستی

بذار هـمه خیــــــــال کنن کــــه بستی

 

گشنه شدی یه مــــوقه پشــت فرمون

یــه چی بذار تــــــــــو دهنت بلمبــــون

 

دستــتو بیـــرون ببـــــــــــر از پنجـــــره

هر چقد آشغال داری شـــــوت کن بره

 

تخـمه اگـــه خوردی لُپاتـــــــــو پُف کن

پوستشو تـا هر جـــا که میره تُــف کن

لینک به دیدگاه
  • 9 سال بعد...

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...