*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۱ کارل گوستاو یونگ (به آلمانی: Carl Gustav Jung) (۱۸۷۵ - ۱۹۶۱) روانپزشک و متفکر سوئیسی که به خاطر فعالیتهایش در روانشناسی و ارائهٔ نظریاتش تحت عنوان روانشناسی تحلیلی معروف است. یونگ را در کنار زیگموند فروید از پایهگذاران دانشِ نوین روانکاوی قلمداد میکنند به تعبیر فریدا فوردهام پژوهشگر آثار یونگ: (هرچه فروید ناگفته گذاشته یونگ تکمیل کردهاست) او در ۲۶ ژوئیه ۱۸۷۵ در کسویل سوییس متولد شد. او تنها پسر یک کشیش پروتستان انجیلی اصلاحطلب سوییسی بود و خانواده او غرق مذهب بود. هشت عمو و پدربزرگ مادری یونگ همگی کشیش بودند. بنابر نظری خاندان پدری یونگ به گوته شاعر آلمانی میرسد، او در جایی خود را نسبتاً سوئیسی میداند زیرا قدمت ملیت سوئیسی خانوادهاش به صد سال نمیرسد. اولین زمین بازی یونگ گورستان کلیسا بود. یونگ در دوازده سالگی به دلیل بیماری صرع که دورههایی از حالت غش را منجر میشد به نحوی از رفتن به مدرسه شانه خالی میکرد، اما با اراده خود از این سرگیجه و غش و ضعف خلاص شد. او به تدریج به مردی قدبلند، خوشصورت و ورزشکاری نیرومند تبدیل شد که این صفات همراه با قهقهههای شادمانه و عشق به زندگی به او حضور فیزیکی قابل توجه و جذبهای بسیار، به ویژه در ارتباط با زنان، داد. 2 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۱ او در سال ۱۹۰۶ نسخهای از نتایج کارهای خود را برای زیگموند فروید فرستاد. مکاتبه و دوستی آن دو تا سال ۱۹۱۳ ادامه یافت. اولین دیدار یونگ با فروید در وین اتفاق افتاد و آن دو ۱۳ ساعت تمام با هم حرف زدند. یونگ به زودی چهرهای درخشان در تحقیقات فروید شد. او اولین رییس انجمن بینالمللی روانکاوی شد و ویراستار گزارش سالانه این انجمن که اولین نشریه روانکاوی به شمار میرود، بود. ارتباط فروید با یونگ که زمانی او را وارث بدون معارض روانکاوی میدانست، در سال ۱۹۰۹ تیره شد. در آن سال فروید و یونگ برای سخنرانی راجع به روانکاوی در دانشکاه کلارگ به آمریکا سفر کردند. آنها طی سفر خوابهای یکدیگر را تحلیل میکردند. اما فروید جزئیات مربوط به شرح حال شخصی خویش را برای تعبیر بازگو نمیکرد. فروید دوبار در حضور یونگ بیهوش شد. بار اول در صف انتظار ورود به کشتی به مقصد آمریکا بودند و بار دوم در سال ۱۹۱۲ پس از یک مباحثهٔ طولانی راجع به اختلاف نظرهایشان پس از شرکت در کنفرانس مونیخ مشغول صرف نهار بودند. اختلاف نظر این دو بیش از پیش در سخنرانیهای یونگ در دانشگاه فورهام نیویورک در سال ۱۹۱۲ آشکار شد. یونگ با فروید موافق بود که هیستری و وسواس فکری نشانگر جابهجاسازی غیر عادی شور جنسی است اما عقیده داشت که حالات روانپریشی چون اسکیزوفرنی نمیتواند با اختلالات جنسی قابل توضیح باشد. همچنین یونگ از اصل با میل به زنای با محارم مخالف بود و آن را نمادی از میل به تولد روحانی مجدد در جریان روانی تبدیلشدن به فردی مستقل میدانست. 2 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۱ میانسالی و ایجاد روانشناسی تحلیلی : در سال ۱۹۰۹ یونگ غرق در مطالعه افسانهها بود که تمایل به آنها او را سرگشته و در عین حال سودایی کرده بود. او پس از جدایی از فروید سفر پرآسیب گذر از بحران میانسالی را آغاز کرد. او در ۳۹ سالگی به بنبست رسیده بود. دوستان و همکارانش رهایش کرده بودند از کتابهای علمی بیزار شده بود و سمت خود را در دانشگاه از دست داده بود. بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۹ از جهان کناره گرفت تا ناخودآگاه خویشتن را بکاود. او غرقه در اعماق تاریک وجود خویش شد. در این هنگام با شخصیتهای کتاب مقدس و ایلیاد و اودیسه سخن گفت. اما مهمترین شخصیتی که دیدار کرد فیلهمون بود. آنها با هم در باغ قدم میزدند و بحثهای فلسفی مینمودند. (از نظر روانپزشکی یونگ با خودش حرف میزد و فیلهمون یک خیال و نشانهای از جنون بود. اما در چارچوب آثار یونگ در روانشناسی تحلیلی فیلهمون صورت مثالی روح است که برگرفته از گنجینه تصورات ناخودآگاه است.) یونگ در بقیه ایام زندگی کوشید تا بینشهای حاصل از اکتشاف ناخودآگاه خویش را بیان کند. او در سال ۱۹۱۳ روش خویش را روانشناسی تحلیلی نامید تا آن را از روانکاوی متمایز سازد و ادعا کرد که این روش شیوهایاست که میتواند تمام کوششهای روانشناسی همچون روانکاوی فروید و روانشناسی فردی آدلر را دربرگیرد.[۳] او در سال ۱۹۱۹ برای اولین بار کلمه صورت مثالی را به کار برد. یونگ در اوایل سال ۱۹۴۴ در ۶۹ سالگی بر اثر سانحهای زمین خورد و پایش شکست. پس از آن دچار یک حملهٔ قلبی شد و تحت تأثیر دارو و در حال مرگ به هذیانی(تجربه نزدیک به مرگ) دچار شد و پدیدهٔ خروج روح از بدن را تجربه کرد.وی درباره این تجربه خود در کتاب خاطرات، رویاها، اندیشهها[۴] توضیحاتی ارایه کرده است.او کره زمین را از مسافتی می بیند که بیست سال پس از آن فضانوردان, زمین را در آن فاصله برای نخستین بار دیده و وصف کرده اند.زمینی محصور در نوری آبی, با توصیف قاره ها, اقیانوس ها و دریاها؛ حتی هیمالیای پوشیده از برف اما ابری و مه آلوده{منبع}...صحنه ای که به گفته خود یونگ دیدنش از آن فاصله, باشکوه ترین چیزی بوده که در عمرش دیده است.وی در زاویه ای دیگر از تجربه اش, معبدی سنگی را می بیند که که پاسخ سوالات بسیاری را در آن در دسترس خود می دیده است!یونگ سالها پس از این تجربه هفده سال دیگر به حیات خود ادامه می دهد در حالیکه پزشک معالج وی اندکی پس از هوشیاری اش, به عفونت خون مبتلا و در می گذرد! پس از این بیماری بود که آثار اصلی یونگ در پی شناخت نوین وی از زندگی نوشته شد. او اولین کسی بود که در قرن بیستم، کیمیاگری را از لحاظ روانشناسی قابل دسترسی ساخت و نشان داد که چگونه رازهای کیمیاگری شبیه صورتهای مثالی رویا هستند. 2 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۱ آثار یونگ قلمی شهودی و نمایشی دارد و عقل، اثباتگرایی و علیت را برای تشریح ماهیت و کنشهای روان ناکافی میداند. تأثیرات وارد آمده به رشد فکری یونگ و نیز ایستار شخصی او در قبال جهان، یادآور دوران رمانتیک و واکنشی است که در این دوران در برابر خردگرایی عصر روشنگری پا گرفت. همچنین جهانبینی علمی او گرچه تجربی است ولی با نسبیگرایی علمی سدهٔ بیستم به ویژه با دانش فیزیک همنواتر است. او هر مفهومی را در چارچوبهای مختلف به شیوههای گوناگونی مورد بحث قرار میدهد و این سبب میشود که در پایان مسئله حل نشده باقی بماند. یونگ و همچنین فروید از پیشگامان عرصهای کشف نشده بودند و اندیشههایشان در گذر زمان دستخوش دگرگونی و تحول شدهاست.در نتیجه نوشتههای آنان اغلب حاوی مفاهیمی شکل نیافته، رهاشده و حتی متناقض است به نحوی که برای تشریح اندیشههای این دو باید تا حدودی دقت و مراقبت به خرج داد. یونگ زندگی حقیقی را گسترش آگاهی میداند نه جریان زندگی در خود. او میگوید که شخصیتی وحدت یافته به احساس و دریافت زندگی میرسد و انسان صرفا پدیدهای با حنبههای گوناگون نیست. او «شدن» را همراه با رنج میداند. از نظر یونگ فرصت مناسب برای توسعه شخصیت انسان کافی نیست. او رشد بشر را از منابع درونی میداند و کسب را که درونا فقیر است دارای رشد شخصیتی ناشی از بیرون وجودش میداند. «انسان و سمبولهایش» یک از معروفترین کتابهای یونگ است که به زبان فارسی نیز ترجمه شدهاست. یونگ در این کتاب بر مطالعه و بررسی شخصیت انسانها در غالب فرهنگ آنها پرداختهاست. او با موشکافی ذهن انسان و ناخودآگاه جمعی و فردی بشر و همچنین کهنالگوها و خاطرات و تجربیات گذشته بشر، نتایج مفیدی برای بشر و علم روانشناسی بدست آوردهاست. او همچنین در آثار خود به آنیما و آنیموس اشاره می کند که در بخش ناهشیار ذهن افراد نقشی کلیدی ایفا می کنند.بر اساس گفته های یونگ آنیما در ضمیر ناهشیار مرد به صورت یکی شخصیت درونی زنانه جلوهگر میشود و آنیموس در ضمیر ناهشیار زن به صورت یکی شخصیت درونی مردانه پدیدار میشود 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده