رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 168
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

  • spow

    169

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

میدونی لعنتی خسته شدم ازت خسته

حتی نمیدونم برای چی دارم بهت یه ریز فحش میدم تو که همه چی رو میدونی اصلا چرا داری باهام موش وگربه بازی میکنی

میدونی الان به اندازه تمام عمرم ازت نفرت دارم؟

بس کن لعنتی بس کن

اون صم بکم عمی فهم غافلونت بخوره به سرم

نه حرفی نه حرکتی نه صدایی نه اثری

فقط حرف مفت میزنی

مفت

الان به اندازه سالها عرق کردم دیگه نمیتونی بارونی کنی چشامو

اوووف

عجب خدای باحالی هستی ولی

تو میتونی من میدونم

بازم بهتره خودمو گول بزنم

میبینی ظرف چندثانیه چقدر زود میتونم باهات کنار بیام؟

میدونی وقتی بهت فحش میدم همه حس های عالم رو میتونم یه جا لمسشون کنم؟

نمیدونی؟

نه تو همه چی رو میدونی ولی خب تو مظلومترین موجود عالمی

بیخیال

برو بخواب بابا بزار ما هم به درد خودمون بمیریم

...

لینک به دیدگاه

خوب است

خوب است

خوب است

خیلی خوب است

و...

درمیان این حرمان لحظات، تاب تنهایی را به تقدس باهم بودن فراموش میکنیم همانگونه که امتداد تکه تکه شده روز را بقول شمس در ابدیت شب باز میخوانیم

این دقایق هم خوب هست

...

لینک به دیدگاه

Hei youuu

هی یووو

ایو چایو

علی بابا وارد میشود!

با سینی چای ولبخندی پیر

سندباد دچار استحاله هویتی

ادمایی واقعی دردنیای تخیلی

حلاوت صدای دختر اشعار من

-درگوش من

باید با سکوت فریاد زد...

نامجو میگوید از عقاید نئوکانتی

از سواحل نرماندی

عشق کودکی من هیتلر!

روزی که بتها درذهنم شکستند

روزی که معنای شوونیزم را مزمزه کردم

وه چه اهنگی!

قر تو کمرم فراوونه-نمیدونم کجابریزم...-

روزی که کسروی خواندم

ایینه ها همه غبار داشتند

جلال از خیانت ها وخیانتش میگوید

میخوانم - مینویسم - متلاطمم

جبر جغرافیایی - جبر زمانی - جبر تاریخی

ودوگانگی جبر واختیار

جبر مختار-اختیار مجبور

ومن درون تثلیث میغلطم

روح وفکر وتن

سیدبرت کماکان ساکت است

ومن خدایانی افر یدم

وخدایانی بیشتر

انسانها شعله میکشند از درونم

رفتن همان رسیدن است

نظم ازدل اشوب

ومن چه پراشوبم اکنون

میخندم

عکس کارتونی صفحه گوشی من

فکر میکنم

درونم طوفانی است

ذهنم بارانی است

میگریم

تولد داستان دیگری است

جشن تولد خدایانی است امشب

واژه ها چون کودکانی متولد میشوند

باروخ با امانوئل مچ انداخته!

اسپینوزارامیبینم

شاید که کانت باشد ان دگر!!

زمان ومکان معنا ندارند دیگر

تولدتان مبارک

ومن خدایانی افریدم

خدایانی بیشتر...

 

پ.ن: تولدت مبارک:whistle:

لینک به دیدگاه

صدای موسیقی وار وهارمونیک ومنظم قطرات ریز باران باعث میشود از دیدن فیلم دست بردارم وبه مهتاب مصنوعیم نگاهی دوباره بیندازم

الان که وقت ماه شب چهاردهم نیست ولی مهمان دائمی پنجره اتاقم که سرتاسر سال باز است تا دود خاکسترم محبوس قفس سه درچهارم نشود انعکاس نور چراغ لاک پشتی تیر برق خیابان است که درپرتو اون ریزش نور رو به تماشا میشینم.

بلند میشم وبه کنار پنجره میرم وسرما ولطافتی عجیب دراین همهمه تابستان نوازشگر روح وتنم میشه

از پنجره به بیرون اویزون میشم تا خیس بشم

از لطافتی که این روزها مثل ما مردم نیست تا حتی محبتشان نیز سهمیه بندی شده باشد.

ومیلرزم

چیزی از درونم میجوشد که سالهاست خفته هست

سالها به دلیل انکه زود ارضا شدم به دلیل انکه زود خودم را فریفتم ومفتون دستاوردهای اندکم شدم واکنون نوبت تلنگری لطیف هست تا دوباره همه چیز از نو شروع شود

به سان ده سال قبل

وچه فرصتی از این بهتر که دراستانه تغییر قرار گرفته ام وزمینه های بیرونی مهیاست پس به این لرزش پاسخی مثبت باید داد تا زلزله ای از درون بجوشد ودوباره عنان شرایط را دردست بگیرم

این احساس شبانه را که خواب از چشمانم ربوده دوست دارم و امید...

امیدوارم فردا پاسخی درخور داشته باشم

تا فردایی که من خلقش میکنم

لینک به دیدگاه

نوشته بود :

 

روباهی داشت با موبایل شماره میگرفت

زاغ گفت: اینجا انتن نمیده

بده بالای درخت برات بگیرم

روباه انداخت

زاغ گفت: این جای پنیری که دوم ابتدایی ازم دزدیدی

پدرسگ!

 

--------------------

یه روز قانون سوم نیوتن رو تو عمل معنا میکنیم

طول میکشه ولی ما نسل صبوری هستیم

لینک به دیدگاه

زنگ میزنه

گوشی رو برمیدارم و حسین میگه کلاسش تا 9 شب طول میکشه و سه ساعت هم که توراهه دوروبر یک یا دوشب میرسه

سوال میکنه ومنم زنگ میزنم از رامین جوابشو میپرسم

رامین میگه دفاع کرد وتموم شد

به همین راحتی

تموم شد

یک برگ دیگه از دفتر زندگیمون ورق میخوره و ما مسافران ابدی زمان به تاریخ سازی بی انتهامون ادامه میدیم

حوصلم یهو ته میکشه

باید جلوی انتقال این حس رو بگیرم ومیگیرم

موسیقی

تکانه ای برای یاداوری زنده بودن

تئومان با عطیه داره اهنگ Kal (بمون) رو میخونه ... این پسره رسما دیوونه هست وبازهم یک حس نوستالژیک لعنتی وبغضی اسیر درحصار خاطرات... مثل همیشه مثل تکرار دائمی نفس کشیدن

دراز میکشم ویهو به این بعد بی حجم میخندم بی مقدمه واز ته دل

از خنده ناگهانیم خنده ای در خنده ام شکفته میشه واین بار به قهقهه بی پایانم میخندم وانقدر میخندم تا خسته میشم

تصمیم های متوالی وبا سرانجام وبی فرجام جلوی چشمام رژه میرن

این پارادوکس لعنتی رو دوست دارم

لینک به دیدگاه

هیچ چیزی در دنیا لذت بخش تر از حس رهایی نیست

رهایی که به دنبال خود ازادی را میاورد ازادی برای زندگی بی دغدغه همه ادمها، همه ادمهایی که صفا وسادگیشون رندی وخباثتشون دورنگی ودوروییشون مهرومحبتشون جزئی از زندگی روزانت شده

مملو از حس رهاییم و لبالب شده ام از سرخوشی

این لحظه ها درزندگی کم پیش میان ولی باید به مانند نگین انگشتری خاص قدر انهارا دانست

بگذار درلحظه به طول زمان زندگی کنم این بالاترین تفسیر از زندگیست

 

این اهنگ مرضیه رو دارم گوش میدم الان میچسبه

دوست داشتین دانلود کنید وگوش بدین

 

 

 

اگر مستم من از، عشق تو مستم

عشق تو مستم ،عشق تو مستم

بیا بنشین که دل بردی ز دستم

بردی ز دستم ،بردی ز دستم

 

آخ دلم پیش تو بندی،پیش تو بنده

یارم مشکل پسند مشکل پسنده،مشکل پسنده

مشکل پسنده ،مشکل پسنده ،مشکل پسنده

 

مرا عشق رویت دیوونه کرد،دیوونه کرده،دیوونه کرده

میون کوه و دشت ، آواره کرد

آواره کرده ،آواره کرده

 

آخ دلم پیش تو بندی ،پیش تو بنده

یارم مشکل پسند مشکل پسنده،مشکل پسنده

مشکل پسنده ،مشکل پسنده ،مشکل پسنده

 

 

 

در فكر - در فكر - در فكر تو بودم كه

يكي حلقه به در زد - يكي حلقه به در زد - يكي حلقه به در زد

گفتم - گفتم صنما - قبله نما

بلكه تو باشي - تو باشي- تو باشي - تو باشي

تويي حبيب من يار

تويي طبيب من يار

خير نبيني كه من مي سوزم

خير نبيني كه من مي سوزم

از جفايت - ولي مي سازم

تو كه بي وفا نبودي

پر جور و جفا نبودي

تو كه بي وفا نبودي

پر جور و جفا نبودي

آن كه مرا از تو جدا مي كند

خير نبيند كه چه ها ميكند

خير نبيند كه چه ها ميكند

تو كه بي وفا نبودي

پر جور و جفا نبودي

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

میشوم

میشوی

میشود

میشویم

میشوید

میشوند

...

.

.

.

هر فعلی را که بخوای برایت صرف میکنم

کارمان اصلا صرف کردن وصرف کردنت است...این تمسخر بی معنا وبی مقدار وجود وهستی هدیه زمین واسمان وتو هست تویی که معنا وبیمعنایی توامانی

میشود میشود میشود میشود میروم میشود میروم واین صرف ناتمام خواهد ماند

دفتری که گشوده بودیم لاجرم باید جایی بسته شود مثل همه دفترها

ورق زده ام واکنون زمان نوشتن من فرارسیده

شادی ها بی پایان ارزوها ناتمام وما همچنان رو به فردا

رو به فردا

میروم

میشود

میشود

حالا سلام

...

:icon_gol:

لینک به دیدگاه
  • 3 ماه بعد...

نه، مبل ماساژور وسمفونی بتهوون نمیخواهم

نیمکتی دارید که زنگ تفریح روی میزش پشت به کلاس

بنشینم وپاهایم را تکان دهم؟ می خواهم قیژقیژ هم صدا کند

نه، بنز ای کلاس نمی خواهم که از سانروفش اسمان را ببینم

اسمانی بزرگتر ندارید؟

مثلا همان اسمانی که شبها زیر پشه بند روی پشت بام

تماشا میکردم ومیترسیدم که خوابم ببرد وصبح شده باشد

نه، باد خنک کولر گازی نمیخواهم که درجه اش با کنترل تنظیم شود

نسیم خنکی دارید که صبح های پاییز بیدارم کند و

من هم پتوی پشمیم را که مادرم رویش ملافه دوخته بود محکم بغل کنم؟

نه، بالشت قابل تنظیم پرقو که موزیک هم پخش میکند نمی خواهم

بالشت سفتی دارید که شب که از خواب میپرم

دستم را ارام به زیرش ببرم ویخ یخ باشد؟

نه ، رسیور با ده هزار کانال قابل تنظیم وضبط نمیخواهم

کانال یکی دارید که بعد از ظهرهای جمعه

همه خانواده دورهم بنشینیم و

انتظار بکشیم که فیلم سینمایی این هفته چیست؟

،

ببخشید اقا ، اگر ندارید کجا میتوانم پیدا کنم؟

هزینه اش برایم مهم نیست.

 

داف ودیوانه نوشته امین منصوری صفحه 53

کتابش به صورت نتی انگارمنتشر شده وواقعا به نظرم اقای منصوری زحمت زیادی برای کارشون کشیدن

حتما تو نت پیدا کنید وبخونید ارزششو داره:icon_gol:

لینک به دیدگاه

یادش بخیر تو دوره کاردانی یه استادی برای کارگاه برق داشتیم یه پیرمرد نازنینی بود که نصف عمرشو فرانسه والمان مونده بود وبخاطر دلتنگی خانومش برگشته بود ایران

خیلی ادم پری بود وهمیشه التماسش میکردیم تا بیشتر تو کارگاه بمونیم والکی برای بستن دوسه تا مدار خارج از بحث به حرفاش گوش بدیم واون حرف بزنه

انگار ارتعاش سیم تار بود که با روح وروانت بازی میکرد

حاصل دهه ها تجربه و جالب اینکه نه اثری از خستگی تو وجودش بود ونه نشانی از پیری فکر وروح

همیشه یه جمله ای میگفت که این روزا با دیدن ادمهایی!!ابله وسفیه به یاد اون جملش میافتم

برای ادم دیوانه همیشه یه راه چاره ای وجود داره ولی برای ادم احمق هیچ راهی وجود نداره!

ادمای احمق فکرمیکنند(درواقع توهم دارن) که بقیه نمیدونن اونا احمقن همین

لینک به دیدگاه

اینکه بعضیا هستن ونمیفهمن برای خودش موهبت بزرگیه

شاید برای خیلیا این حرف تو برخورد اول کلا عجیب باشه ولی تا دره ای نباشه که عمق رو نشون بده زیبایی کوه هم قابل درک نمیتونه باشه یعنی بالاخره میشه فهمید کوهی وجود داره ولی مقیاس قیاس به بلندتر از اون بلندی تقلیل پیدا میکنه برا همینه که بعضیا اگه نمیفهمن نه تنها مشکلی نداره که بخودی خودش موهبتیه واین تناقض باعث برهم خوردن بالانس میشه البته نکته کوچیکی هم وجود داره واینکه نفهمیدن اون یه عده که میتونه از نظر تعدد کم یا زیاد باشه باعث بروز مسئله رشدهم میشه یعنی یه عده دیگه ای مجبورن بفهمن تا جبران مافات بشه حالا میشه یوتیلیتاریسم باشه یا وجدانهای پاک که بیشتر شبیه داستان شب بچه هاست

به هرحال

اما یه داستان خنده داری هم وجود داره واونم ادمایی هستن که مصداق جمله "نفهم بفهم بفهم نفهم" هستند!

این عده با اینکه مثل نسل دایناسورها همیشه میگن رو به انقراضند ولی مثل اون پیری ریششون به اعماق تاریخ میرسه وفکرمیکنن خیلی بارشونه یا زرنگتر وهفت خطتر از اونا وجود نداره اما به مثال اهنگ شاهین : عمو اونجایی که تو میشا... ما قبلا ری...

اره عمو

برو با همسن وسالای خودت مشغول باش الان وقت مارپله بازی کردنته نه بازی با اتیش که سرتاپای تو وامثال تورو به کثافت میکشه این اتیشه

باید به این جور ادما فهموند که سگ زرد برادر شغاله ولی متاسفانه نه صبرایوب داریم ونه عمرنوح واجبارا باید ولشون کنیم هوا بخورن

پس برن هوا بخورن!

لینک به دیدگاه

زندگی باید شیرینتر از ان تصوراتی باشد که ما با تلاش بیهوده و بسیار سعی بر پیچیده کردن وسپس با تلاشی مضاعف وصرف نیرویی خارج از تصور سعی بریافتن راه چاره برای ساده کردن انیم

زندگی رنگ لبخند توست زندگی تعریف ابعاد بی بعد وجود توست زندگی ارامش ناشی از توست

این زندگی دوست داشتنی است

 

---------------------

 

ارزو کن ان اتفاق قشنگ بیفتد

رویا ببارد دختران برقصند قند باشد بوسه باشد

خدا بخندد به خاطر ما ....

ما که کاری نکرده ایم!

 

---------------------

 

مي گويند آلفرد هيچكاك، استاد بزرگ سينما و متخصص هنر ترساندن مردم، در حال رانندگي در جاده هاي سوئيس بود كه ناگهان از پنجره ماشين به بيرون اشاره كرد و گفت : اين ترسناك ترين منظره ايست كه تا حالا ديده ام " و امتداد اشاره او، كشيشي بود كه دست بر شانه پسرك خردسالي نهاده بود و با او صحبت ميكرد. هيچكاك از پنجره ماشين به بيرون خم شد و فرياد زد : فرار كن پسر جان ! زندگي ات را نجات بده

لینک به دیدگاه

زمان بیرحم ترین چیزی است که بشر میتوانست بشناسد بفهمد یا اختراع کند

همچون شمشیر داموکلیس همچون ژینوس که هرلحظه میتواند فریبایی دلربا یا دهشتی وحشت افزا باشد

فاصله ، نزدیکی ، احساسات ، تصمیمات ، پوچی محض یا معنایی عمیق

همه چیز با زمان مفهوم پیدا میکنند

خاطراتی که الان میتوانند حالت چهره وذهنیات مارا دگرگون سازند در طول زمان واز برخورد وبازخورد لحظه ها معنا یافته اند

با زمان خودمان چه کرده ایم...؟

لینک به دیدگاه

یادداشتهای زیرزمینی از خانه ارواح...

 

واقعیت

واقعیت چیست؟ دروغی که تحریف شده است!

-----------------

تکامل

تلاش کرد ، شب و روزش را به پای این کارگذاشت ... به تکامل رسید : رسیدن از پوچ به هیچ!

لینک به دیدگاه

امشب ظرف چندساعت یعنی در واقع توی چند لحظه ناپیوسته تمامی ساخت های بهم پیوسته ذهنیم درهم شکست!

چیز بد یا خوبی اینجا وجود نداره درواقع خوبی این مسئله نسبت به بدیش میچربه

از بعد اصلاح افکار این یه پوئن مثبته که ادم بتونه صلبیت افکارش رو براحتی بشکنه وخودش رو تغییر بده ولی بدی این مسئله دراینه که ما گاهی نه تنها بعضی چیزارو باور میکنیم بلکه مجدانه به بعضی مسائل ایمان هم می اوریم

انگار کوچکترین المان موجود در فضای نیروهای بی نهایتی هستیم که هزاران ورودی وخروجی اشنا وناشناس داریم

در هرصورت امشب همه چیز درنهایت خوب بود

لینک به دیدگاه

گفتند گل مگویید/ این حکم پادشاه است

چشم و چراغ بودن/ روشن ترین گناه است

حکم شکوفه تکفیر/ حد بنفشه زنجیر

سهم سپیده تبعید/ جای ستاره چاه است

 

این شهر مردگان است/ آواز تازه ممنوع

لبهای غنچه آزاد/ گل بی اجازه ممنوع

دارالخلافه آباد/ جهل و خرافه آزاد

بیداد پشت بیداد/ حرف اضافه ممنوع

گل بی اجازه ممنوع

این سایه باوران را/ ظلمت ز نور بهتر

در قصر کوفه سنگ است/ آیین زور بهتر

نجوا به چاه اولی/ سر در تنور بهتر

این شهر بی هیاهو/ دیروز باورت کو

شور قلندرت کو/ بانگ ابوذرت کو

این کوچه‌ها علی را/ تسلیم چاه کردند

آیینه را شکستند/ نفرین به ماه کردند

یک سو ستاره زخمی/ یک سو پرنده در گور

تن‌های مرده بر خاک/ مردان زنده در گور

حاشا از این تباهی/ تا کی شب و سیاهی

آن روی دیگرت کو

 

اخوان ثالث

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...