رفتن به مطلب

اولین مسابقه بزرگ "شارنوشت"


ارسال های توصیه شده

با سلام خدمت همه ی دوستان.

 

برآن شدیم تا مسابقه "بهترین نوشته ادبی در مورد شهر" را با عنوان مسابقه "شارنوشت" برگزار کنیم.

 

در واقع این مسابقه نوعی برداشت آزاد از شهر یا پدیده های شهری است.

 

نکته ها:

 

حضور در این مسابقه برای تمامی رشته ها آزاد است.

 

نوشته باید ته مایه ادبی، فرهنگی، فلسفی - و نه تخصصی - داشته باشد.

 

نوع نگاه به شهر مهم نیست و هرگونه نگاه قابل بررسی است.

 

علاقه مندان شرکت در مسابقه، نوشته ارسالی خود را به افراد زیر به صورت پیام خصوصی بفرستند:

 

 

مهلت ارسال شارنوشت ها تا دوشنبه ی هفته آینده ساعت 12 شب می باشد.

 

نمونه ای یک نوشتار جالب در مورد شهر را در تاپیک زیر بخوانید:

 

نیوریورک - نوشتاری از ژان بودیار

 

ضمن اینکه 3 نوشتار برتر در نهایت در تاپیک نوشتارها در بخش مقالات شهرسازی قرار خواهند گرفت.

 

به

نفر اول 300

نفر دوم 250

و نفر سوم 200

امتیاز تعلق خواهد گرفت.

 

 

***

 

یادمان باشد که "جین جاکوبز" بزرگ بانوی بزرگ شهرسازی، ابتدا روزنامه نگار بود. خدا را چه دیدید! شاید شما هم شهرساز شوید.

 

علاقه مندان می توانند در همین تاپیک اعلام آمادگی نمایند.

 

 

موفق باشید. :icon_gol:

  • Like 26
لینک به دیدگاه
راجبه خود شکل فیزیکی یا خود شهر ؟

 

بله بله. :w16:

هرجوری که دوست داشتی!

یعنی چی ؟ :ws52:

یعنی هم کیشه راجع به فیزیکش نوشت هم راجبه خود مفهوم شهر ؟

  • Like 4
لینک به دیدگاه
یعنی چی ؟ :ws52:

یعنی هم کیشه راجع به فیزیکش نوشت هم راجبه خود مفهوم شهر ؟

 

دیدگاه فقط تخصصی شهرسازی و معماری نباشه کافیه.

  • Like 5
لینک به دیدگاه
راجبه خود شکل فیزیکی یا خود شهر ؟

 

شهر فقط کالبد نیست!

شهر فرهنگ داره!

فعالیت های اجتماعی داره!

کاربری داره!

رفت و آمد داره!

ترافیک داره!

گدا داره!

دستفروش داره!

اون متن رو بخونید یک نوع "متن روایتی" از شهر هست:

 

برایِ تنوع هم که شده با هم گشتی کوتاه می‌زنیم و چهره‌یِ بخشی از شهر را روایت می‌کنیم:

 

در آن سویِ میدانِ هفتِ تیر و پیش از ساخته‌شدنِ این پاساژ مامانی، یک پوستر به بلندایِ چه، نصب شده بود و دو کودکِ ناهمجنس از جنس موردِ پسندِ حکومت، موسسه‌یِِ مالی و اعتباریِ قوامین را تبلیغ می‌کردند. همین پوستر برایِ تمامی آن چند ماه، چهره‌یِ این بخش شهر را دِفورمه ساخته بود.

از سر قائم مقام به سمتِ پل کریمخان که بروید، خرابه‌ای می‌بینید که زمانی کتابفروشی نشر ویستار بوده اما چون احساس می‌شده نشست‌هایِ این کلبه‌یِ کوچکِ فرهنگی، مناسبِ شأنِ ملتِ شهیدپرور نیست با بهانه‌ای حقوقی به ویرانه تبدیل شده است.

سر ایرانشهر که برسید، کتابفروشی ثالث را می‌بینید که اگر مثلاً چند ماهِ پیش می‌آمدید با پلمپ‌شده‌اش روبرو می‌شدید. و اکنون هم آن کافه‌کتابِ بی‌نوایش جهتِ استفاده‌یِ ذراتِ معلق هوا تخلیه شده است.

در اواسطِ ایرانشهر و باغ هنر، به خانه‌یِ هنرمندان می‌رسید که البته کمتر هنرمندی در آن یافت می‌شود. نشستن در زیر پله‌اش (برایِ صرفِ نوشیدنی) ممنوع شده و با فلج ساختن بخارا، شب‌هایش نیز بی‌بخار گردیده است.

 

به میدانِ ولیعصر که بروید، سمتِ چپ معمولاً بساطِ نمایشگاهی از کتب و نوارهایِ مذهبی برپاست که مردم از محجبه و متبرج مشتریِ آن هستند. (چرا واقعاً؟)

 

در همان سویِ میدانِ ولیعصر، گشتِ محترم ارشاد را در حالِ انجام وظیفه پشتِ شیشه‌هایِ دودیِ ونِ مربوطه مشاهده می‌کنید و البته مانندِ همه‌یِ عجائب و غرائبِ متناقض و پر از طنز این سه دهه، چند قدم آن طرف‌تر دو جوانِ رعنا در حالِ دعوتِ دو دختر آراسته به ماشین گرامی خودشان هستند.

 

اکنون ساعت حدودِ هجدهِ عصر است و از آن‌جا که ادعا شده ما جز دگرجنس‌خواه، جنس دیگری در انبار نداریم بهتر است در اطرافِ پل کریمخان و خصوصاً پارکِ دانشجو خیلی توقف نکنید. چون ممکن است یا به قاعده‌یِ تناقض شک کنید یا به چشم‌هایتان یا زبان‌ام لال به گفته‌یِ حاکمان.

 

در سمتِ چپِ چهار راهِ ولیعصر با تئاتر نیمه‌محترم شهر برخورد می‌کنید که افزون بر مشکوک و مسئله‌دار بودنِ نفس هنر تئاتر، مشکل بنیان‌گذار مجموعه هم (که بزنم به تخته چه خوب مانده این ملکه‌یِ سبا!) مزید بر علت گردیده تا جهتِ زدودنِ نجاستِ محل، پشتِ ساختمان یک خندق برایِ احداثِ مسجد کنده شود.

 

به سمتِ میدانِ انقلاب که بروید به کتابفروش‌هایِ سیّار و ثابت برخورد می‌کنید که اگر مثلاً نام "شفا" را ببرید یا برایتان طلبِ شفا می‌کنند یا به چشم مامور حکومت ورنداز خواهید شد. وانگهی با کمی صحبت و گپِ دوستانه می‌توان شفایشان داد تا به شما "شفا" بدهند. (راستی! من هر چه در این انقلاب گشتم نتوانستم آثار مهشیدِ امیرشاهی را گیر بیاورم.) البته در همین انقلاب برایِ اهل‌اش، انواع کالاهایِ صوتی و تصویریِ غیرمجاز (و در واقع مجاز) عرضه می‌گردد.

 

اگر شبِ آدینه است، همان بهتر که ماشین بیرون نیاورید. البته نه به سببِ معضل ترافیک بلکه از آن رو که افزون بر گشتِ نیرویِ انتظامی و پلیس و غیره، در این شب‌ها برادرانِ بسیجی برایِ تفریحاتِ آخر هفته از مساجد بیرون ریخته و با تابلوهایِ ایست‌بازرسی و نمایش اسلحه، چهره‌یِ شهر را به شرائطِ ویژه و دلهره‌آور یک کشور جنگ‌زده تبدیل می‌کنند.

 

اکنون ساعت نزدیک به دوازدهِ شب است و از آن‌جا که ملتِ شهیدپرور به‌جایِ دیسکو و کلاب، در زیرزمین خانه‌ها نایت لایف برگزار می‌کنند تصمیم بر آن شده تا سطح شهر در ساعاتِ نیمه‌شب همچون شهر مردگان، سوت و کور باشد. (یا شاید هم برعکس)

 

یادتان نرود که چون نیمه‌شب قضایِ حاجت در شهر مناسبِ شأنِ شهروندان نیست، تمامی دستشویی‌هایِ عمومی تعطیل بوده و عزیزان برایِ رفع نیازهایِ گوناگونِ خود می‌توانند به زیر پل یا پشتِ بوته و یا هر جایِ دیگری که مخل مبانی اسلام، امنیتِ ملی و نظم عمومی نباشد به کار خود مشغول شوند.

  • Like 9
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.
×
×
  • اضافه کردن...