رفتن به مطلب

نیوریورک - نوشتاری از ژان بودیار


ارسال های توصیه شده

این‌جا آژیرها بیش‌ترند، شب و روز. اتومبیل‌ها سریع‌ترند، تبلیغات تهاجمی‌ترند. این نوعی روسپیگری دیوار به دیوار است. و نور الکتریکی محض را هم به این فهرست بیافزایید. و بازی _ همه‌‌ی بازی‌ها _ پر حرارت‌تر می‌شود. وقتی دارید به مرکز جهان نزدیک می‌شوید، اوضاع همیشه همین‌طور است. ولی مردم لبخند می‌زنند. در واقع بیش‌تر و بیش‌تر لبخند می‌زنند، ولی هرگز نه به دیگران. بلکه همیشه به خودشان.

تنوع هراسناک چهره‌ها، غرابت آن‌ها، تصنعی است زیرا همگی به شدت به چهره‌های باورنکردنی علاقه دارند. این‌جا بچه‌های بیست ساله یا دوازده ساله نقاب‌هایی دارند که در فرهنگ‌های باستانی حاصل پیری یا مرگ بود. ولی این امر شهر را به صورت کامل منعکس می‌کند. نیویورک طی پنجاه سال زیبایی‌ای را به دست آورده که دیگر شهر‌ها فقط پس از قرن‌ها به آن دست یافته‌اند.

ستون‌های دود، یادآور دخترانی که پس از حمام موهای خود را می‌چلانند. مدل موهای آفریقایی یا پیشارافائلی. معمولی، چند نژادی. شهر فراعنه، سراسر پر از تک‌ستون‌ها و اُبلیسک‌ها. بلوک‌های تخته سنگ‌های اطراف سنترال پارک شبیه پشتبند‌های پرنده هستند و به این پارک بزرگ ظاهر باغی معلق را می‌دهند.

 

این‌جا نه ابرها بلکه مغزها پنبه مانندند. ابرها در سراسر شهر پراکنده می‌شوند، مثل نیمکره‌های مغزی که با باد به حرکت در آیند. ابرهای سیروس درون سر مردم هستند و در چشم‌های آن‌ها نمایان می‌شوند، مثل بخارهای اسفنجی شکلی که از زمینی برخیزند که بر اثر باران‌های داغ شکاف برداشته است. انزوای جنسی ابرها در آسمان، انزوای زبانی انسان‌ها در زمین.

این‌جا در خیابان‌ها شمار افرادی که به تنهایی فکر می‌کنند، به تنهایی آواز می‌خوانند، و به تنهایی غذا می‌خورند و حرف می‌زنند حیرت‌آور است. ولی با وجود این، با یکدیگر جمع نمی‌شوند. کاملاً بر عکس. از یکدیگر تفریق می‌شوند و شباهتشان به یکدیگر بی‌ثبات و نامحقق است.

ولی انزوای معینی وجود دارد که شبیه هیچ انزوای دیگری نیست_ انزوای انسانی که غذایش را در ملأعام بر روی دیواری، یا بر روی کاپوت اتومبیلش، یا در کنار نرده‌ای، به تنهایی آماده می‌کند. این‌جا همیشه این منظره را می‌بینید. این غم‌انگیزترین منظره در جهان است. غم‌انگیزتر از فقر، غم‌انگیزتر از گدایی، آری انسانی که در ملأعام به تنهایی غذا می‌خورد از تمام این‌ها غم‌انگیزتر است. هیچ چیزی بیش از این با قوانین انسان یا حیوان تضاد ندارد، زیرا حیوانات همیشه به یکدیگر این افتخار را دارند که در غذای هم شریک شوند یا بر سر آن بجنگند. کسی که به تنهایی غذا می‌خورد مرده است. (ولی این امر در مورد کسی که به تنهایی چیزی می‌نوشد صدق نمی‌کند. چرا چنین است؟)

 

چرا مردم نیویورک زندگی می‌کنند؟ هیچ رابطه‌ای بین آن‌ها وجود ندارد. غیر از نوعی الکتریسته‌ی درونی که از واقعیت ساده‌ی ازدحام آن‌ها در کنار یکدیگر نشئت می‌گیرد. احساس جادوییِ نزدیکی و کشش به مرکزیتی مصنوعی. همین امر است که آن را به جهانی فی‌نفسه جذاب بدل می‌کند، جهانی که هیچ دلیلی برای ترکش وجود ندارد. حضور در این‌جا هیچ دلیل انسانی‌‌ای ندارد، غیر از جذبه و سرمستی محض ازدحام در کنار یکدیگر.

 

زیبایی زنان سیاهپوست و پورتوریکویی نیویورک. جدا از تحریک جنسی حاصل از ازدحام نژادهای گوناگونِ بسیار در کنار یکدیگر، باید گفت که سیاه، رنگ نژادهای تیره، شبیه آرایشی طبیعی است که آرایش مصنوعی جلوه‌ی خاصی به آن می‌بخشد و زیبایی‌ای را می‌آفریند که نه جنسی، بلکه والا و طبیعی است _ زیبایی‌ای که چهره‌های رنگ‌پریده به شدت فاقد آن هستند. رنگ سفید شبیه کاهش آرایش طبیعی به نظر می‌رسد، نوعی بی‌طرفی که، شاید بر همین اساس، مدعی مالکیت تمام قوای آشکار

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
کلمه است، ولی در نهایت هرگز قدرت سرّی
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و شعایریِ صناعت را به دست نخواهد آورد.

 

در نیویورک این جادوی مضاعف وجود دارد: هر یک از گروه‌های نژادی بر شهر حاکم است یا حاکم بوده _ به سبک خاص خود. این‌جا ازدحام به هر یک از اجزای این ترکیب تلألو و سرزندگی می‌بخشد، در حالی که در دیگر جا‌ها تمایل به حذف تفاوت‌ها دارد. در مونترال همین عناصر حضور دارند _گروه‌های نژادی، ساختمان‌ها و فضا در مقیاس وسیع آمریکایی_ ولی از تلألو، سرزندگی و شور و حال شهرهای آمریکایی خبری نیست.

ابرها آسمان‌های اروپایی ما را ضایع می‌کنند. در مقایسه با آسمان‌های وسیع آمریکا و ابرهای متراکم آن‌ها، آسمان‌ها و ابرهای پنبه‌مانند کوچک ما شبیه افکار پنبه‌مانند ما هستند، که هرگز افکاری در خور فضاهای گشوده‌ی فراخ نیستند... در پاریس، آسمان هرگز از زمین بلند نمی‌شود. آسمان هرگز بر فراز ما اوج نمی‌گیرد. گرفتار پس‌زمینه‌ی ساختمان‌های بی‌رمقی می‌ماند که همگی در سایه‌ی یکدیگر زندگی می‌کنند، به گونه‌ای که انگار قطعه‌ی کوچکی از ملک خصوصی است. مثل این‌جا، نیویورک، پایتخت بزرگ، نیست که نمای شیشه‌ای سرگیجه‌آور، هر ساختمانی را در دیگر ساختمان‌ها منعکس کند. اروپا هرگز قاره نبوده است. این را از آسمان‌هایش می‌توان فهمید. به محض این‌که قدم به آمریکا می‌گذارید، وجود قاره‌ای کامل را احساس می‌کنید _در آن‌جا فضا خودِ شکل فکر است.

 

بر خلاف «نواحی مرکز شهری» آمریکایی و آسمانخراش‌های پشت سر هم ردیف شده‌ی آن‌ها، لا دفانس

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
با چپاندن آسمانخراش‌هایش در محیطی به سبک ایتالیایی، در فضایی بسته و محدود به یک جاده‌ی کمربندی، مزایای معماری عمودی بودن و افراط را فدا کرده است. لا دفانس بسیار شبیه باغی فرانسوی است: مجموعه‌ای از ساختمان‌ها با روبانی به دور آن. تمام این چیزها این امکان را از بین برده که این هیولاها بتوانند هیولاهای دیگری را به طور نامحدود به وجود آورند، این احتمال را از بین برده که این هیولاها بر سر این امر در فضایی که بر اثر رقابت آنها پرشور شده بجنگند (نیویورک، شیکاگو، هیوستن، سیاتل، تورنتو). در چنین فضایی است که ابژه‌ی ناب مربوط به معماری به وجود می‌آید، ابژه‌ای فراتر از کنترل معماران، ابژه‌ای که شهر و کاربردهایش را کاملاً رد می‌کند، و از پذیرفتن منافع عامه‌ی مردم و تک تک افراد سر باز می‌زند و بر جنون خود اصرار می‌ورزد. این ابژه هیچ معادلی ندارد، شاید غیر از غرور و نخوت شهرهای رنسانس.

 

نه، معماری نباید انسانی شود. ضد معماری، نوع حقیقی (نه آن نوعی که در آرکوسانتی

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
، واقع در آریزونا، می‌بینید که تمام فناوری‌های «نرم» را در وسط بیابان دور یکدیگر جمع کرده)، نوع غیرانسانی وحشی‌ای که فراتر از حد و اندازه‌های انسان است در این‌جا در نیویورک به وجود آمد _ در این‌جا خودش را به وجود آورد_ بی‌آنکه به محیط، بهزیستی، یا بوم‌شناسی آرمانی توجه کند. این ضد معماری فن‌آوری‌های سخت را برگزید، تمام ابعاد را بزرگ ساخت، روی بهشت و جهنم شرط‌بندی کرد... بوم_معماری
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
، بوم_جامعه
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
... این چیزی نیست جز جهنمِ ملایمِ امپراتوری روم در دوران زوالش.

 

ویرانی مدرن واقعاً شگفت‌انگیز است. به عنوان منظره‌ای تماشایی در نقطه‌ی مقابل موشک قرار دارد. ساختمان بیست طبقه در حالی که به طرف مرکز زمین سقوط می‌کند، کاملاً عمودی باقی می‌ماند. این ساختمان به طور مستقیم فرو می‌ریزد، بی‌آن‌که حالت عمودی‌اش را از دست بدهد، مثل یک مانکن خیاطی که از دریچه‌ی بام سقوط کند، و سطحش خرده‌سنگ‌ها و پاره‌آجرها را در کام خود فرو برد. چه شکل هنری مدرن شگفت‌آوری! چیزی شبیه نمایش‌های آتش‌بازی دوران کودکی ما.

 

می‌گویند خیابان‌ها در اروپا زنده و در آمریکا مرده‌اند. این حرف نادرست است. هیچ چیزی پرشورتر، هیجان‌آورتر، متلاطم‌تر و سرزنده‌تر از خیابان‌های نیویورک نیست. خیابان‌هایی پُر از جمعیت، جنب و جوش و تبلیغات، هر یک به تناوب پرخاشگر یا بی‌تفاوت. میلیون‌ها نفر در خیابان‌ها هستند، پرسه‌زنان، فارغ‌بال، خشن، انگار غیر از خلق فیلمنامه‌ی دائمی شهر هیچ کار بهتری ندارند _ و بدون شک هیچ کار دیگری ندارند. همه جا موسیقی حضور دارد، فعالیت شدید، نسبتاً خشن و خاموش است (نه آن نوع فعالیت نمایشی و سراسیمه‌ای که در ایتالیا می‌بینید). خیابان‌ها و معابر هیچ وقت خالی نمی‌شوند، ولی هندسه‌ی وسیع و دقیق شهر از صمیمیت فراوان خیابان‌های باریک اروپا فاصله‌ی زیادی دارد.

در اروپا، خیابان فقط در موج‌های ناگهانی جمعیت زندگی می‌کند، در لحظات تاریخی انقلاب و سنگربندی‌ها. در دیگر اوقات مردم به سرعت حرکت می‌کنند، هیچ کس واقعاً ول نمی‌گردد (دیگر کسی پرسه نمی‌زند). همین مسئله درباره‌ی اتومبیل‌های اروپایی صادق است. هیچ کس عملاً در آنها زندگی نمی‌کند؛ این اتومبیل‌ها فضای کافی ندارند. شهرها هم فضای کافی ندارند، یا به بیان دقیق‌تر فضا عمومی به شمار می‌رود و تمام مشخصات عرصه‌ی عمومی را دارد، همین امر مانع از آن می‌شود که طوری از آن عبور کنید یا در اطرافش پرسه بزنید که انگار بیابان یا ناحیه‌ای معمولی است.

خیابان آمریکایی، شاید، این لحظات تاریخی را تجربه نکرده ولی همیشه ناآرام، سرزنده، پر جنب و جوش و سینمایی است، مثل خود این کشور، جایی که عرصه‌ی صرفاً تاریخی و سیاسی بی‌اهمیت است، ولی تغییر، خواه ناشی از فن‌آوری، تفاوت‌های نژادی، یا رسانه‌های همگانی، شکل‌های تلخ و خطرناکی به خود می‌گیرد: خشونت آن همان خشونت شیوه‌ی زندگی است.

 

فعالیت شدید شهر از این قرار است، نیروی گریز از مرکزش آنقدر زیاد است که تصور زندگی به صورت یک زوج و شریک شدن در زندگی یک نفر دیگر در نیویورک به قدرتی فرا بشری احتیاج دارد. فقط دار و دسته‌ها، گانگسترها، خانواده‌های مافیایی، انجمن‌های سرّی و جماعت‌های منحرف بر جا می‌مانند، نه زوج‌ها. این ضد کشتی نوح است. حیوانات دوتا دوتا سوار کشتی نوح شدند تا گونه ها را از سیلاب شدید نجات دهند. این‌جا هر یک به تنهایی سوار این کشتی افسانه‌ای می‌شوند _هر شب تک تک آن‌ها وظیفه دارند آخرین بازماندگان را برای آخرین مهمانی پیدا کنند.

 

در نیویورک دیوانگان را آزاد کرده‌اند. آن‌ها را در داخل شهر رها ساخته‌اند، تمیز دادن آن‌ها از بقیه‌ی ولگردها، هروئینی‌ها، معتادان، الکلی‌ها، یا آس و پاس‌های ساکن این شهر دشوار است. به سختی می‌توان فهمید چرا شهری به دیوانگی نیویورک تمایل دارد دیوانگی‌اش را پنهان نگه دارد، چرا دلش می‌خواهد نمونه‌های جنونی را از دور خارج کند که در واقع، به شکل‌های گوناگون خود، کنترل کل شهر را به دست گرفته است.

 

حرکات موزون بریکشاهکار ژیمناستیک آکروباتیک است. فقط در انتها متوجه می‌شوید که واقعاً حرکات موزون بوده، یعنی وقتی اجراکننده در حالتی سست و بی‌رمق سر جای خود میخکوب می‌شود (آرنج روی زمین، سر با بی‌اعتنایی در کف دست، همان حالتی که بر روی قبرهای اتروسکان

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

هرگز باور نمی‌کردم که ماراتون نیویورک بتواند کسی را به گریه بیندازد. این ماراتون واقعاً نمایش آخرالزمان است. آیا می‌توانیم همان‌طور که از بردگی خودخواسته حرف می‌زنیم از درد و رنج خودخواسته هم سخن بگوییم؟ در باران تند، در حالی که هلیکوپترها بر فراز جمعیتی چرخ می‌زنند که در حال هلهله و هورا کشیدن است، با شنل‌هایی از جنس زرورق آلومینیومی و با نگاه‌هایی سریع به زمان‌سنج‌های خود، یا با سینه‌هایی برهنه و نگاه‌هایی رو به آسمان، همگی در طلب مرگ هستند، همان مرگ ناشی از خستگی که در حدود دو هزار سال قبل سرنوشت اولین دونده‌ی ماراتون را رقم زد. ولی فراموش نکنید که او حامل پیام پیروزی برای آتن بود. بدون شک این دوندگان هم در این فکرند که پیام‌آور پیروزی باشند، ولی شمارشان بیش از حد زیاد است و پیام آن‌ها هرگونه معنایی را از دست داده است: این پیام صرفاً پیام ورود آن‌هاست، در پایان سعی و کوشش‌هایشان، پیام پررمز و راز و مبهم کوششی فراانسانی و بیهوده. به طور کلی، می‌توان آن‌ها را پیام‌آور فاجعه‌ای برای نوع بشر شمرد، نوع بشری که ساعت به ساعت با رسیدن دوندگان به خط پایان فرسوده‌تر و از کار افتاده‌تر می‌شود، از افراد ورزشکار و اهل رقابتی که زودتر از بقیه به خط پایان می‌رسند تا آدم‌های درب و داغونی که به معنای واقعی کلمه توسط دوستانشان به خط پایان می‌رسند، یا معلولینی که در ویلچرهای خود مسابقه می‌دهند. 17000 دونده وجود دارد و نمی‌توانید به یاد نبرد ماراتون نیفتید، جایی که حتی تعداد سربازان حاضر در میدان جنگ هم 17000 نفر نبود. 17000 دونده وجود دارد و هر یک به تنهایی می‌دود، بی‌آن‌که حتی به پیروزی بیندیشد، صرفاً برای این‌که احساس کند زنده است. دونده‌ی ماراتونی که به خط پایان رسید، نفس نفس‌زنان گفت: «ما بُردیم.» دونده‌ی نیویورکی خسته و کوفته‌ای در حالی که بر روی چمن سنترال پارک از حال می‌رفت، نفس عمیقی کشید و گفت: «من این کار را کردم!»

 

من این کار را کردم!

شعارِ شکل جدیدی از فعالیت تبلیغاتی، از رفتار مبتلا به درخودماندگی، شکلی ناب و پوچ، چالشی در برابر خویشتن خویش که جایگزین خلسه‌ی پرومته‌ای رقابت، تلاش و موفقیت شده است.

ماراتون نیویورک به نوعی نماد بین‌المللی چنین رفتار یادگارپرستانهای بدل شده، نوعی نماد بین‌المللی شیفتگی به پیروزی‌ای پوچ و بی‌معنا، شادی حاصل از شاهکاری که هیچ نتیجه‌ای دربر ندارد.

من در ماراتون نیویورک دویدم: «من این کار را کردم!»

من آناپورنا

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...