رفتن به مطلب

آشنایی با کاربران انجمن


ارسال های توصیه شده

با سلام

1- اکبر کیوان هستم

2- مهندسی ساخت و تولید

3- مقطع کار شناسی

4- نزدیک اعزام به سربازی هستم

 

 

درود دوست خوب

خیلی خوش اومدین...:icon_gol::icon_gol:

خوشحالم از اینکه انجمن نواندیشانو انتخاب کردین....:w16::icon_gol:

منتظر فعالیت شما در تالار مکانیک هستیم.

موفق باشین..:a030:

لینک به دیدگاه

1. علی محمودیان

2. لیسانس ریاضی کاربردی و فوق لیسانس علوم کامپیوتر

3. لیسانس دانشگاه تفرش و در حال حاضر دانشجوی مجازی شهبد بهشتی در مقطع فوق لیسانس هستم

4. عاشق گراف هستم

5. اطلاعات بشتر علمی

6. دانشجو

لینک به دیدگاه

سلام به همه

من مهندس هستم ولي شما توپ صدام كنين

رشته هم توپه عمران با گرايش محيط زيست

ارشد دارم

الان تو دفتر مطالعات فني علوم پزشكي كار ميكنم .

علاقه به خيلي چيزا دارم كه اگه بخوام بنويسم جا نميشه ،ولي مهم هاش عكاسي فكوهنوردي ، خوندن كتاب هاي مربوط به مناطق حفاظت شده و سرسبزو........

توي سرچ هام يه مطلب ازتون ديدم خيلي خوب بود در باره جي كد ها بود البته فكر كنم .

و بعدش بقيه سايت رو ديدم اين بود كه محتوا تون منو جذب كرد.

دانشگاه آزادي هستم و به آزادي بودن افتخار ميكنم.

لینک به دیدگاه

اين عشق

اين عشق ، چه عشق است؟

سوزنده و شيرين

اين عشق به هستي است

اين عشق به نور است

اين عشق ، هوس نيست

از خواهش تن نيست

خالي و عفن نيست

بال طيران است

اين عشق چو رود است

پويا و خروشان

منزلگه آخر

درياي وجود است

اين عشقِ به ذات است

تكميل حيات است

روشنگر دنياي درون است

مستي و جنون است

اين عشق ، تعالي است

انبوه معاني است

سر ملكوت است

راز همه هستي است

اين عشق چو روياست

روياي محالي

كز مستي يك شب

در خواب نشيند

اين عشقِ به ياد است

ياد گذراني

چون باد درآيد

چون كوه نشيند

اين عشق حرام است

بر هر كه ، كه گويد

بي عشق توان بود

بي عشق توان زيست

اين عشق سراسر

دوري و گريز است

نه وصل بجويد

نه كام بر آرد

اين عشقِ راد است

پاينده و جاويد

روي رخ دلدار

هرگز نتوان ديد

اين عشق چه شيرين

اين عشق چه نوشين

اين عشق و سرانجام؟

مكتوب نه اين است

مي ترسم از اين عشق

اين توسن وحشي

اين عقلِ رميده

اين آهوي زخمي

9 بهمن ماه 1390 ساعت 15

راد دلشده

:icon_gol:

لینک به دیدگاه

سلامت مي كنم زرتشت

اي پيام دار پاكي ها

گات هايت ، سرچشمة نكويي ها

آموختي انسان را كه توان گشت بيدار

با نيك گفتار و نيك كردار و نيك پندار

تاريخ چند هزار ساله را نگريستي

ديدي چه رفت بر اين سرزمين و گريستي

آيا نظاره مي كني اين سرزمين آريايي را؟

آيا تو شاهد آن چه بر اين خاك مي رود هستي؟

هر بار كسي آمد

با رايتي در دست

و شعاري بر لب

ولي چه ماند از هياهو و رفتارش

جز سياهي و ننگ و بدنامي

جز آتش و جنگ و ويراني.

[TABLE=align: left]

[TR]

[TD=width: 407][/TD]

[TD=width: 18][/TD]

[TD=width: 18][/TD]

[TD=width: 18][/TD]

[TD=width: 18][/TD]

[TD=width: 18][/TD]

[TD=width: 18][/TD]

[TD=width: 18][/TD]

[/TR]

[TR]

[TD][/TD]

[TD=width: 18, bgcolor: white] [TABLE]

[TR]

[TD]

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

[/TD]

[TD][/TD]

[TD=width: 18, bgcolor: white] [TABLE]

[TR]

[TD]

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

[/TD]

[TD][/TD]

[TD=width: 18, bgcolor: white] [TABLE]

[TR]

[TD]

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

[/TD]

[TD][/TD]

[TD=width: 18, bgcolor: white] [TABLE]

[TR]

[TD]

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

مقدونيان از غرب ، سر برآوردند

در زير رايتِ تمدن يونان

وحشيانه تاختند

بر خاك كورش و داريوش و رادمردان.

خون هاي پاك و بيگناه و اصيل

بر دشتهاي خرم و بر لاله زاران

چون رود جاري گشت .

سورناها را چه نامردانه كشتند

تا آخرين آوازة هاي پايداري را

در هم بكوبند.

سرها بريدند ، مثله كردند

استخوانها را شكستند

جوي خون جاري شد از

دستان شاگردان جالينوس و افلاطون.

گوهر تابناك و مرواريد پارس

تخت جمشيد عظيم و باشكوه

كه نمادي بود از شوكت ايرانيان

در آتش خشم و حسادت هاي يك بد كاره سوخت.

در هم فرو ريخت آن كاخ سترگ ،

ويران شد آن تنديس ها

بارگاه ِداريوش ، آلوده شد

زير سم هاي ستورانِ خصم دون .

اصالت ناجوانمردانه شد زنداني و در بند

بر پاي اساطيرِ زمان زنجيرها بستند

ناله هاي وحشت و تحقير و استمداد

مي رسد هردم به گوش –

از سياه چاله هايي كه اسكندر نمود آباد.

زرتشت اي پيامدار پاكي ها - بگو

آيا اهورا بر اين ستم ها كه شد – نگريست؟

رايتي ديگر پرچمي ديگر

آي مزدك ، آي مزدك

مغ ها همه گشتند پرچم دار استبداد

ترسيم گرِ ناعادلانه از حقوق و هستي انسان .

تاج و اورنگ كياني ، بر سر دونان ، زبونان

زنجير دا د گستر نوشيروان بگسسته از جا

بزرگان و بزرگمهران همه خاموش و در زندان.

ترس و وحشت ، فقر و بيماري

شده در جاي جايِ سر زمين جاري.

مزدك ندا درداد :

آي مساوات و عدالت ، آي آزادي،

چرا از اين ديار پاك ، رخت بر بستيد ؟.

آوازه هاي روشن و ناب اوستايي ،

چرا خاموش مانديد ، بر لبهاي موبدها ؟

چرا مغ ها مديحه گوي دربار سلاطينند ؟

چرا آتشكده جاي عبادت نيست؟

آتش چرا روشن نمي باشد؟

در هر سراي و كوي و هر برزن.

تنور خانه ها خاموش و بي نان است .

چرا در سفره ها نان نيست ؟

چرا دوشيزگان اكثر كنير اغنيا هستند؟

تا گل بشكفتة خوبرويي و جواني را

پشت باروهاي ظلماني بپوسانند .

چرا در خانة هر مرد يك زن نيست؟

كه گرما بخش بستر و كاشانه اش باشد .

چرا انسان ، خصم و ديو انسان است؟

و او مي گفت:

اگر انسان ، - انسان است

براي بقاي هستي اش

محتاج نان است

محتاج آزادي است

ورد و ياوه و اوهام چاره ساز ش نيست.

و چه ها رفت بر مزدك

چه شد فرجام آن رهبر

سرانجامش چگونه گشت ويران ؟

چه كردند ، همراهان و يارانش

با انديشه هاي سبز و پر بارش

كه غير از شان انساني

به غير از عدل و آزادي

چيز ديگر را نمي جوييد.

صدا ي داد خواهي و فرياد رسايش را

آموزه هاي ناب و پر شور و اصيلش را

در ازاي سكه و خلعت

مقام و جايگاه و شوكت و مكنت

با قلب و واژگون كردن گفتار و كردارش

در محاق خاموشي و قبر نسيان و فراموشي

مدفون نمودند .

زرتشت اي پيامدار پاكي ها - بگو

آيا اهورا بر اين ستم ها كه شد – نگريست؟

آيتي ديگر

پرچمي ديگر رسيد از راه.

از بيابانهاي بي آب و علف

از همانجايي كه چندي پيش

دين و آيين جديدي

بر رسول آخرين نازل شد از

انوار جاويد الهي.

او كه تسليم بشر را در قبال خالق هستي ندا مي داد .

اوكه از بت ها گريزان بود و توحيد و عدالت رايتش.

او كه فرق خادم و مخدوم را نمي ديد

ملاك اعلي ترين انسان هستي را ، در تقواي او مي ديد

ظلم و ستم را حتي دون تر از كفر والحاد مي انگاشت

نشر دين و آيين را به زور و ضربت شمشير

وترويج خشونت بر بشر جائز نمي دانست

در دين حق اجبار و اكراه را وارد نمي دانست

تبليغ او يكسر همه از راستيها و صداقت بود

مينوي جاويدان بهايي بهر مومنان راستين بود

روزي رسولاني سه گانه ، سوي شاهان جهان ارسال كرد

در دست هر يك دعوت نامه اي سوي خداي لاشريك

نه صحبتي از رزم و جنگ

نه دعوتي از روي زور

سالها بعد از

آشيانة جغد شبگير و ناله هاي شومش گشت

.

راد دلشده

:icon_gol:

لینک به دیدگاه

سلامت مي كنم زرتشت

اي پيام دار پاكي ها

گات هايت ، سرچشمة نكويي ها

آموختي انسان را كه توان گشت بيدار

با نيك گفتار و نيك كردار و نيك پندار

تاريخ چند هزار ساله را نگريستي

ديدي چه رفت بر اين سرزمين و گريستي

آيا نظاره مي كني اين سرزمين آريايي را؟

آيا تو شاهد آن چه بر اين خاك مي رود هستي؟

هر بار كسي آمد

با رايتي در دست

و شعاري بر لب

ولي چه ماند از هياهو و رفتارش

جز سياهي و ننگ و بدنامي

جز آتش و جنگ و ويراني.

[TABLE=align: left]

[TR]

[TD=width: 407][/TD]

[TD=width: 18][/TD]

[TD=width: 18][/TD]

[TD=width: 18][/TD]

[TD=width: 18][/TD]

[TD=width: 18][/TD]

[TD=width: 18][/TD]

[TD=width: 18][/TD]

[/TR]

[TR]

[TD][/TD]

[TD=width: 18, bgcolor: white] [TABLE]

[TR]

[TD]

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

[/TD]

[TD][/TD]

[TD=width: 18, bgcolor: white] [TABLE]

[TR]

[TD]

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

[/TD]

[TD][/TD]

[TD=width: 18, bgcolor: white] [TABLE]

[TR]

[TD]

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

[/TD]

[TD][/TD]

[TD=width: 18, bgcolor: white] [TABLE]

[TR]

[TD]

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

مقدونيان از غرب ، سر برآوردند

در زير رايتِ تمدن يونان

وحشيانه تاختند

بر خاك كورش و داريوش و رادمردان.

خون هاي پاك و بيگناه و اصيل

بر دشتهاي خرم و بر لاله زاران

چون رود جاري گشت .

سورناها را چه نامردانه كشتند

تا آخرين آوازة هاي پايداري را

در هم بكوبند.

سرها بريدند ، مثله كردند

استخوانها را شكستند

جوي خون جاري شد از

دستان شاگردان جالينوس و افلاطون.

گوهر تابناك و مرواريد پارس

تخت جمشيد عظيم و باشكوه

كه نمادي بود از شوكت ايرانيان

در آتش خشم و حسادت هاي يك بد كاره سوخت.

در هم فرو ريخت آن كاخ سترگ ،

ويران شد آن تنديس ها

بارگاه ِداريوش ، آلوده شد

زير سم هاي ستورانِ خصم دون .

اصالت ناجوانمردانه شد زنداني و در بند

بر پاي اساطيرِ زمان زنجيرها بستند

ناله هاي وحشت و تحقير و استمداد

مي رسد هردم به گوش –

از سياه چاله هايي كه اسكندر نمود آباد.

زرتشت اي پيامدار پاكي ها - بگو

آيا اهورا بر اين ستم ها كه شد – نگريست؟

رايتي ديگر پرچمي ديگر

آي مزدك ، آي مزدك

مغ ها همه گشتند پرچم دار استبداد

ترسيم گرِ ناعادلانه از حقوق و هستي انسان .

تاج و اورنگ كياني ، بر سر دونان ، زبونان

زنجير دا د گستر نوشيروان بگسسته از جا

بزرگان و بزرگمهران همه خاموش و در زندان.

ترس و وحشت ، فقر و بيماري

شده در جاي جايِ سر زمين جاري.

مزدك ندا درداد :

آي مساوات و عدالت ، آي آزادي،

چرا از اين ديار پاك ، رخت بر بستيد ؟.

آوازه هاي روشن و ناب اوستايي ،

چرا خاموش مانديد ، بر لبهاي موبدها ؟

چرا مغ ها مديحه گوي دربار سلاطينند ؟

چرا آتشكده جاي عبادت نيست؟

آتش چرا روشن نمي باشد؟

در هر سراي و كوي و هر برزن.

تنور خانه ها خاموش و بي نان است .

چرا در سفره ها نان نيست ؟

چرا دوشيزگان اكثر كنير اغنيا هستند؟

تا گل بشكفتة خوبرويي و جواني را

پشت باروهاي ظلماني بپوسانند .

چرا در خانة هر مرد يك زن نيست؟

كه گرما بخش بستر و كاشانه اش باشد .

چرا انسان ، خصم و ديو انسان است؟

و او مي گفت:

اگر انسان ، - انسان است

براي بقاي هستي اش

محتاج نان است

محتاج آزادي است

ورد و ياوه و اوهام چاره ساز ش نيست.

و چه ها رفت بر مزدك

چه شد فرجام آن رهبر

سرانجامش چگونه گشت ويران ؟

چه كردند ، همراهان و يارانش

با انديشه هاي سبز و پر بارش

كه غير از شان انساني

به غير از عدل و آزادي

چيز ديگر را نمي جوييد.

صدا ي داد خواهي و فرياد رسايش را

آموزه هاي ناب و پر شور و اصيلش را

در ازاي سكه و خلعت

مقام و جايگاه و شوكت و مكنت

با قلب و واژگون كردن گفتار و كردارش

در محاق خاموشي و قبر نسيان و فراموشي

مدفون نمودند .

زرتشت اي پيامدار پاكي ها - بگو

آيا اهورا بر اين ستم ها كه شد – نگريست؟

آيتي ديگر

پرچمي ديگر رسيد از راه.

از بيابانهاي بي آب و علف

از همانجايي كه چندي پيش

دين و آيين جديدي

بر رسول آخرين نازل شد از

انوار جاويد الهي.

او كه تسليم بشر را در قبال خالق هستي ندا مي داد .

اوكه از بت ها گريزان بود و توحيد و عدالت رايتش.

او كه فرق خادم و مخدوم را نمي ديد

ملاك اعلي ترين انسان هستي را ، در تقواي او مي ديد

ظلم و ستم را حتي دون تر از كفر والحاد مي انگاشت

نشر دين و آيين را به زور و ضربت شمشير

وترويج خشونت بر بشر جائز نمي دانست

در دين حق اجبار و اكراه را وارد نمي دانست

تبليغ او يكسر همه از راستيها و صداقت بود

مينوي جاويدان بهايي بهر مومنان راستين بود

روزي رسولاني سه گانه ، سوي شاهان جهان ارسال كرد

در دست هر يك دعوت نامه اي سوي خداي لاشريك

نه صحبتي از رزم و جنگ

نه دعوتي از روي زور

سالها بعد از

آشيانة جغد شبگير و ناله هاي شومش گشت

.

راد دلشده

:icon_gol:

 

به همه دوستان تازه وارد خوش آمد میگم امیدوارم ساعات خوب و پرباری را کنار هم بگذرونیم:hapydancsmil:

 

مجتبی جان ممنون از مطالبت

تکه های ادبیتون رو در تالار ادبیات قراربدید تا همه استفاده کنند ممنون:icon_gol::icon_gol:

http://www.noandishaan.com/forums/forum200.html

لینک به دیدگاه
به همه دوستان تازه وارد خوش آمد میگم امیدوارم ساعات خوب و پرباری را کنار هم بگذرونیم:hapydancsmil:

 

مجتبی جان ممنون از مطالبت

تکه های ادبیتون رو در تالار ادبیات قراربدید تا همه استفاده کنند ممنون:icon_gol::icon_gol:

http://www.noandishaan.com/forums/forum200.html

 

[h=2][/h]

ba salam

sepas gozaram ke zahmate motaleeye in siyah ghalam ha ra keshidid

chashm hatman in kar ra khaham kard

لینک به دیدگاه

سلام

1-اسمم حسين است (با نام ho32ajab)

2-رشته تحصيلي ام علوم آزمايشگاهي دامپزشكي

3-كار شناسي

4-دانشگاه آزاد واحد علوم وتحقيقا تهران

5-مباحث علمي - جراحي- آناتومي -آزمايشگاهي

6-ياد گيري و اخذ مطالب نو

7-كارمند دانشگاه بخش آناتومي وجراحي دامپزشكي

لینک به دیدگاه

با ســــلام

سمیراهستم،فارغ التحصیل رشته کارشناسی گرافیک و طراحی صحنه از دانشکده هنر و معماری.

مباحث مورد علاقه ام بیشتر در زمینه تازه های پزشکی،زیبایی،معماری،شهر سازی،مقالات بازار یابی، گرافیک وطراحی صحنه...دلیل انتخابم تبادل اطلاعات و آشنا شدن با دوستانی که در این زمینه مشغول هستند...

از سوابق گذشته کاریم به عنوان طراح داخلی و شرکت در فستیوال های تئاتری به عنوان طراح صحنه و لباس وبروشور و آفبش وفستیوال عکاسی...در حال حاضر به عنوان طراح "گرافیست"مشغول به کار هستم.:w16:

با سپـاس فراوان

 

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...