A.R-KH-A 4,953 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ در اين قسمت سعي دارم نقدهايي كه به تاريخ ايران باستان بخصوص قسمت "هخامنشيان" نوشته شده رو بزارم.. بعضي نوشته مطابق ميل و ذهن مخاطب نيستند ولي از آنجايي كه اين مطالب ميتوانند در راستاي شناساندن واقعي تاريخ قبل از اسلام كه در كتب درسي بدان خوب پرداخته نميشود بسيار كمك كند.. تا مخاطب عام نه با خوانندن مطالب احساسي و هيجاني در مخيله ي خود اشخاصي رو بازپروري كنند كه وجود خارجي ندارند و يا چيزهايي و مطالبي رو رد كند كه كلهم منكر تاريخ قبل از اسلام ايران شود.. اميدوارم اين مطالب مورد استفاده قرار گيرد.. فقط خواهشي از دوستان عزيز دارم اينه در صورتي كه قبلا مطالعه تاريخي نداشته ايد و اصلا به تاريخ علاقه اي نداشته ايد "نقد ها" رو نخوانيد.. در واقع بايد با چيزي حداقل آشنايي ها رو داشت تا بتوان در مورد درستي يا نادرستي نقد موضع گرفت.. مثل نقد فيلمي كه اول بايد فيلم رو ديد و بعد آن را نقد كرد و گرنه نشستن پاي نقدهاي يك فيلم كه شما آن را نديده ايد به شما هيچ گونه كمكي در "سنجش" فيلم نميكند فقط ديدگاهاي يك نقاد رو بر شما غالب ميكند.. 3 نقل قول لینک به دیدگاه
A.R-KH-A 4,953 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ مطلب اول: _______ تاریخسازی جریان انحرافی از موضوعی انحرافی، به نام «تخت جمشید» نويسنده:فضل الله موحد*، کارشناس مسایل فرهنگی سايت منتشر كننده:برهان ______ «فرنگیها اصرار داشتند هخامنشیها را بالا بیاورند و مطرح کنند و کوروش و داریوش را اولِ تاریخ بدانند؛ حتّی مادها را هم از خاطر بردهاند. کار مستشرقان اروپایی در این زمینه خیلی صادقانه نبوده» این بخشی از بیانات مقام معظم رهبری است دربارهی آنچه غربیها بر سر تمدن کهن ایران آوردهاند. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام تأکید مقام معظم رهبری بر بازنگری در حوزهی علوم انسانی که در طی سالهای گذشته همواره وجود داشته و البته نارضایتی ایشان نیز متأسفانه همچنان وجود دارد، چنانکه ایشان دربارهی کرسیهای آزاداندیشی فرمودند: «عملاً آن کاری که من گفته بودم انجام نشده است، نه در حوزه و نه در دانشگاه»، نشان میدهد که در آغاز راهی بزرگ قرار داریم که تأخیر در انجام آن پذیرفتنی نیست. چیزی که با نام علوم انسانی از غرب به سوغات رسیده، سرشار از فریبکاری و دروغ است و به هیچ وجه زیبندهی یک جامعهی اسلامی که میخواهد در پرتو آموزههای الهی زندگی کند، نیست. دامنهی آسیبهای وارده در شاخههای مختلف علوم انسانی، وسیع و بی پایان است. در مطلب پیش رو سعی میکنیم با ارایهی یک مثال با استدلالهای کافی نشان دهیم که چگونه متخصصان تاریخی ارسال شده از طرف دانشگاههای غرب (در اینجا دانشگاه شیکاگو) با جعل و دروغ دربارهی تاریخ پیش از اسلام ایران و دست کاری و فریب در ابنیهی تخت جمشید و ساختن داستانهای خیالی دربارهی آن زمینههای فریب قسمتی از جامعه را فراهم آوردهاند تا با استفاده از آن زمینههای تفرقه افکنی بین مردم مسلمان ایران و سایر مسلمین منطقه را فراهم کنند. برای اثبات بهتر بحث، آرایههای دیداری که از طرف مهندسان معماری کشور (در پاسخ به درخواست دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران تحت مدیریت آقای عباس سلیمی نمین) نیز در گزارشی رسمی پذیرفته شده است، مبنا قرار گرفته و از ورود به حوزههایی که در مورد آنها اتفاق نظر وجود ندارد، پرهیز شده است. لازم به ذکر است که عدم نیت حرفهای و صادقانه نزد مورخان غربی پیش از این توسط مقام معظم رهبری بیان شده است و ایشان تذکر لازم را در این باره دادهاند. چنانکه در سفری که معظم له در سال 1383 به همدان داشتند، پس از بیان نظریات استاندار همدان دربارهی تاریخ مادها و مرکزیت آنها در این شهر، به بیان ایرادهایی در تاریخ رسمی اشاره کرده و دربارهی اصرار غربیها در عظمت دادن به هخامنشیان فرمودند: «فرنگیها اصرار داشتند هخامنشیها را بالا بیاورند و مطرح کنند و کوروش و داریوش را اولِ تاریخ بدانند؛ حتّی مادها را هم از خاطر بردهاند. کار مستشرقان اروپایی در این زمینه خیلی صادقانه نبوده، لیکن حفاریها و شناختها و نشانههای گوناگون تمدنی به ما نشان میدهد که در سرتاسر ایرانِ کنونی ما تمدنهای بسیار قدیمی - که بعضی شاید از تمدن مصر هم قدیمیتر باشد - وجود دارد؛ تمدنهای شش هزار ساله، هفت هزار ساله...» محوطهی باستانی و نیمه کارهی تخت جمشید که در واقع یک محوطهی بابلی است به همت دانشگاههای غرب به صورت یک مرکز برای معرفی اقتدار سلسلهی موسوم به هخامنشیان درآمده است.در تخت جمشید، به جز دروغ نویسی و خلق داستانهای بدون سند، جعلهایی آشکار نیز انجام شده است که تصاویر زیر آنها را نشان میدهند. در اینجا قصد نداریم به کل تاریخ هخامنشیان و بحثهایی که دربارهی آنها وجود دارد بپردازیم، بلکه میخواهیم به یک نکتهی اساسی و مغفول مانده اشاره کنیم که میتواند مانند نقطهی عطفی عمل نماید. مورخان غربی فعال در حوزهی تاریخ ایران (که همگی یهودی هستند) دلیل برتری هخامنشیان بر تمدنهای قدیمی این سرزمین را بنای تخت جمشید معرفی میکنند. این بنا از دوران پهلوی به سمبل ناسیونالیسم در ایران تبدیل شده است که جشنهای 2500 ساله اوج این نمایش بود. نکتهی مهم غافل مانده این است که آیا این محوطه (تخت جمشید) یک بنای ایرانی است که بهانهی ترویج ناسیونالیسم ایرانی قرار گرفته است؟ آیا در آنجا شاهان بزرگ هخامنشی جشنها برگزار میکردهاند و بر جهان فرمان میراندهاند؟ آیا اساساً این بنا مورد بهرهبرداری بوده است؟ اطلاعات کنونی ما محدود به نظریات اساتید یهودی دانشگاههای غرب به خصوص دانشگاه «شیکاگو» است که امروزه ارزش و اعتبار علمی آنها کاملاً زیر سؤال است و ثابت شده است که به جای تحقیقات علمی آزاد به جعل تاریخ و دروغ نویسی مشغول هستند و با سمبل سازیهای بی بنیان تلاش میکنند زمینههای تفرقه بین مسلمین را فراهم آوردند. محوطهی تخت جمشید دارای 7 قسمت مختلف است که در حدد 2480 سال پیش کار ساختمانی آن قسمتها با هم آغاز شد و هیچ یک قسمتی بیش از 30 درصد ساخته نشد و چیزی که هم اکنون وجود دارد همان است که 2480 سال پیش وجود داشته است. جاعلان ارسالی از طرف دانشگاههای غرب با فریبکاری اینگونه القا کردهاند که این محوطهی هخامنشی، تکمیل شده و محل اقتدار سلسلهی هخامنشی بوده است. محوطهی باستانی و نیمه کارهی تخت جمشید که در واقع یک محوطهی بابلی است به همت دانشگاههای غرب به صورت یک مرکز برای معرفی اقتدار سلسلهی موسوم به هخامنشیان درآمده است. در عکسهایی که در زیر آمده نیمه کاره بودن آن و بابلی بودن آن با استفاده از آرایههای دیداری اثبات میشود تا شاید سازمان میراث فرهنگی به وظیفهی ذاتی خود عمل کرده و با یک گفتوگوی ملی به کشف حقیقت کمک نماید تا راه تفرقه با استفاده از بحثهای ناسیونالیستی، بسته شود. تصاویری که در زیر ارایه میشود به آسیبهایی که کارشناسان دانشگاه شیکاگو در حفاریهای انجام شده در جهت تغییر هویت و کامل نشان دادن بنا انجام دادند، پرداخته و تلاش میکند پرده از یک جعل واضح که نشان دهندهی ماهیت واقعی دانشگاههای پرادعای غرب است، بردارد. امید است این سند محکم باعث شود نظام دانشگاهی ما اعم از مسؤولان و دانشجویان؛ با درک لزوم بومی کردن علوم انسانی را نه تنها در حوزهی تاریخ بلکه در همهی حوزهها احساس کرده و گامهایی بلند در این باره بردارند. تصویر شمارهی 1: چنانکه به وضوح مشخص است در حفاریهای دانشگاه شیکاگو یک بنای عظیم خشت و گلی نمایان شده است که نشان میدهد این محوطه یک بنای عیلامی است که پیش از آغاز به کار ساخت قسمتهای سنگی، قرنها فعال بوده و در زیگورات آن فعالیتهای مذهبی انجام میشده است. تصویر شمارهی 2: در این تصویر شاهد یکی از قسمتهای عیلامی بیرون آمده از دل خاک هستیم که توسط دانشگاه غربی تخریب و از صحنهی روزگار محو شده است. چنین صحنهای هم اکنون در تخت جمشید، وجود ندارد. مجموعه تصاویر شمارهی 3: مجموعه تصاویر شمارهی 3، قسمتهای مختلف خشت و گلی را نشان میدهد که چنانکه در تصویر سمت چپ مشخص است به اصطلاح دانشمندان یهودی ارسالی از دانشگاه شیکاگو با بیل و کلنگ نه مشغول خاکبرداری از یک محوطهی باستانی که منطقاً باید با فرچه و با ظرافت انجام میشود که مشغول تخریب و نابودی آن هستند. این قسمتها هم اکنون وجود خارجی نداشته و به کل نابود شدهاند تا تخت جمشید را یک بنای سنگی معرفی کنند. تصویر شمارهی 4: تصویر شمارهی 4، گورستانهای عیلامی نزدیک تخت جمشید را نشان میدهد که به همت جاعلین دانشگاه شیکاگو برای محو آثاری که به هخامنشی سازی آنها و مبنا قراردادن کوروش و داریوش برای تاریخ ایران لطمه میرساند، محو شده است. تصویر شمارهی 5: تصویر شمارهی 5 زیگورات عظیم چغازنبیل را نشان میدهد که نمونهی یک زیگورات واقعی است و به مدتها پیش از هخامنشیان تعلق دارد. این اثر و بسیاری از آثار دیگر که از دورانهای کهن در منطقه یافت شده به هیچ وجه مورد نظر دانشمندان ارسالی از دانشگاههای غربی قرار نگرفته است. زیگورات تخت جمشید نیز نمونهای از چنین بنایی بوده است. تصاویر بالا اثبات این نکته بود که این بنا یک بنای چنانکه میگویند، هخامنشی نیست. حجاریهای آن نیز به تمدن عظیم بابل که در قرآن نیز به آن اشاره شده تعلق دارد و اساساً سلسلهی موسوم به هخامنشی در تاریخ یادگار مادی فیزیکی و باستان شناسانه ندارد و حضور آن در تاریخ محدود به نوشتههای تورات است. بنای تخت جمشید یک بنای بابلی است که آرایههای فراوان بابلی آن تردیدی در این باره باقی نگذاشته است. با این وجود همین بنای بابلی نیز ناقص بوده و هرگز مورد بهرهبرداری قرار نگرفته است و چنانکه دانشمندان یهودی دانشگاههای غربی ادعا میکنند؛ هرگز در آن جشنهای بزرگ و غیره برگزار نمیشده است. تصاویر زیر ناقص بودن بنا را اثبات میکند که در آن به نظر کارشناسی نظام مهندسی ایران نیز در کنار تصاویر دیداری استناد شده است. تصویر شمارهی 6: یکی از دیوارههای بیرونی سکوی تخت جمشید را مشاهده میکنید که کارگران در حال تراش آن بودهاند که سنگهای تراش نخورده نشان میدهد که این کار در حال انجام بوده است. تصویر شمارهی 7: تصویر شمارهی 7، یکی دیگر از دیوارههای بیرونی تخت جمشید را نشان میدهد که دارای قوزهای سنگی متعددی است و به روشنی مشخص است که کسی نمیتواند ادعا کند این قوزهای سنگی به دلیل تخریب ناشی از گذر زمان است، زیرا اثر تخریب و اثر کار ناقص از اساس با یکدیگر تفاوت دارند. تصویر شمارهی 8: در تصویر شمارهی 8، باز هم شاهد قسمتهای تراش نخورده در بنا هستیم که نشان میدهد کارگران بر روی این بنا مشغول کار بودهاند. تصویر شمارهی 9: در تصویر شمارهی 9، نیز قوزهای سنگی وجود دارد که نشان میدهد کارگران در حال تراش دادن سنگها بودهاند. تصویر شمارهی 10: تصویر شمارهی 10، قوزهای سنگی فراوانی را نشان میدهد که تکمیل کنندهی نظر ناقص بودن بنا است. تصویر شمارهی 11: این تصویر نشان میدهد این دیواره حتی مراحل آغازین تراش را نیز پشت سر نگذاشته و تنها بلوک چینی آن انجام شده است. آیا در این بنا جشنهای بزرگ برگزار میکردهاند؟ تصویر شمارهی 12: این سرستون در حال تراش برای نصب در محل مشخص شده است که تنها قسمتهایی از آن انجام تراش خورده است. تصویر شمارهی 13: نبود نشانههای دیوار در این دروازه و سایر قسمتهای تخت جمشید با نشانههای آشکار بابلی اسفنکسها به خوبی مشخص کنندهی ناقص بودن و هویت بنا بوده و ناقص بودن و بابلی بودن هویت آن قطعی است. تصویر شمارهی 14: تصویر شمارهی 14، یک پایه ستون و شالستون تراش نخورده را نشان میدهد. تصویر شمارهی 15: شالستون سالم! و احتمالاً نوساز با ستون تراش نخورده و یک پایهی ستون با آسیبهای زمانه ترکیبی جعلی و مضحک را نشان میدهند. تصویر شمارهی 16: این درگاه که در تصویر شمارهی 16، نشان داده شده است به خوبی نیمه کاره بودن خود را به بیننده اعلام میکند و بی نیاز از هرگونه توضیحی است. تصویر شمارهی 17: در تصویر شمارهی 17، باز هم یک دیوارهی تراش نخورده را شاهد هستیم. تصویر شمارهی 18: تصویر شمارهی 18، نشان میدهد که نیزهی سربازان در انتها تراش ناقص یک سرباز را نشان میدهد. به انتهای نیزه سرباز توجه فرمایید. مجموعه تصاویر شمارهی 19: این دو خنجر یکی کامل و دیگری در حال تراش بوده است که دومی ناتمام به حال خود رها شده است. مجموعه تصاویر شمارهی 20: در تصاویر شمارهی 20، سرباز بالایی دارای سرکمانی تراش خورده است اما سرکمان سرباز پایینی به درستی تراش نخورده و کار بر روی آن درحال انجام بوده است. تصویر شمارهی 21: تصویر شمارهی 21، گلهای تراش نخورده را در کنار گلهای تراش خورده نشان میدهد. تصویر شمارهی 22: در قسمت پایین تصویر شمارهی 22، باز هم شاهد گلهای نیم تراش هستیم. تصویر شمارهی 23: مجموعهی کاملی از سربازان تراش خورده و نیم تراش در تصویر شمارهی 23، به خوبی ناقص بودن بنا را برای هر بینندهی بی طرفی اثبات میکند. تصویر شمارهی 24: تصویر شمارهی 24، دو سرباز را نشان میدهد که یکی کامل و دیگری ناقص است. تصویر شمارهی 25: تصویر شمارهی 25، پلههای ورودی را نشان میدهد که فاقد هرگونه آرایهی دیداری است و محال است که در یک بنای اشرافی درگاه ورودی آن هیچ گونه تصویر سنگی حک شده، نداشته باشد. این نشان میدهد که ایجاد آن باید در مراحل بعدی انجام میشده است که به دلیل رها شدن بنا ناقص مانده است. تصویر شمارهی 26: این تصویر وجود قوزهای سنگی را در پلههای ورودی تخت جمشید نشان میدهد. آیا در کاخی که 200 سال محل جشنهای بزرگ بوده، مهمانان از روی این پلههای ناقص تردد میکردهاند؟ تصویر شمارهی 27: گوشههای این قطعهی سنگی صاف نشده است. در آن دوران برای جلوگیری از لب پر شدن قطعه در هنگام جابهجایی، پس از نصب کامل، گوشههای آنها را صاف میکردهاند. این قطعه و دهها مورد دیگر در تخت جمشید نشان میدهد که این بنا درحال ساخت بوده است. تصویر شمارهی 28: در این تصویر که به نقشهای بنا مربوط میشود، شاهد ناتمام ماندن نقش اندازی گلها هستیم که در سرتاسر تخت جمشید، قابل رؤیت است. تصویر شمارهی 29: در این تصویر، سربازی را شاهد هستیم که تراش موها و ریش آن تنها در قسمتی انجام شده است. آیا این بنا با نواقصی این چنینی به مدت 200 سال محل برگزاری جشنها، بوده است؟ تصویر شمارهی 30: برای جلوگیری از اطالهی کلام به این تصویر که مجموعهای از سربازان را که هر یک تا مرحلهی متفاوتی با دیگری نقش اندازی شدهاند، بسنده میکنیم. چنانکه مشاهده کردید این تصاویر دیداری که ذرهای تردید در آنها وجود ندارد، نشان دهندهی ناقص بودن بنای موسوم به تخت جمشید است. از طرف دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران از نظام مهندسی استان تهران درخواست میشود نظر کارشناسی خود را دربارهی ناقص بودن و یا کامل بودن بنا به طور رسمی اعلام کند که تصویر مکاتبات انجام شده که نتیجهی آن دیدار مهندسان معماری کشور و گزارش رسمی آنها دربارهی تخت جمشید است در زیر نشان داده میشود. تصویر شمارهی 31: تصویر شمارهی 31، نمونههایی از تمدن آشور (مورخان آن را با بابل دنبالهی یکدیگر میدانند) را نشان میدهد که قرینههایی آشکار در تخت جمشید دارد. این مهم نشان میدهد که بنای تخت جمشید هویتی بابلی دارد و ارتباطی با داستانهای یهود ساخته مربوط به هخامنشان ندارد. در تخت جمشید، به جز دروغ نویسی و خلق داستانهای بدون سند، جعلهایی آشکار نیز انجام شده است که تصاویر زیر یکی از آنها را نشان میدهد. تصویر شمارهی 32: این تصویر را دانشگاه شیکاگو از مدخل و ورودی سمت شمال محوطهی صد ستون برداشته است. تصویری که به خوبی آغاز کار جمع آوری آوار داخلی صد ستون را نشان میدهد. در سمت چپ و در کادرقرمز رنگ، اسفنکس نیمه ساختی با سمهای گاو در مدخل ورودی شمال صد ستون وجود دارد. اسفنکسی که بر عرف بین النهرین، مانند ورودیهای اصلی، روبهرویی نیزداشته است. دانشگاه شیکاگو در تفسیرات صد ستون، اشارهای به این اسفنکسنکرده و مجموعهی مضحک و سرهم بندی شدهی زیر را در جای آن قرار دادهاند. تصویر شمارهی 33: این کوبیسم! عجیب الخلقه به جای گاو مزبور کاشته شده است تا هویت بابلی آن مخفی شود و جاعلان بتوانند برای کوروش و داریوش که هرگز در تخت جمشید نبودهاند، قصههای هزار و یک شب بسازند. چگونه ممکن است در یک بنای نیمه کاره جشنها برپا شده باشد و اسکندر یک بنای سنگی را آتش زده باشد؟ تصویر شمارهی 34: به اصطلاح متخصصین یهودی دانشگاه شیکاگو، برای سنگی معرفی کردن قسمت خزانه تخت جمشید، پایه ستونهایی از قسمتهای مختلف تخت جمشید و همچنین معبد یونانی جنوب آن را به این قسمت منتقل کردند. به دلیل ناکافی بودن این پایه ستونها اقدام به تراش پایه ستونهایی کرده و آنها را پایه ستونهای 2500 ساله معرفی نمودند که تصاویر فوق تعدادی از این پایه ستونهای صاف و بدون اثر صدمات زمان را نشان میدهد. قضاوت با شما. آن معبد یونانی واقع در جنوب تخت جمشید هم اکنون محو شده است زیرا برای داستانهای هخامنشی سازی مانعی جدی بود. یکی از همین مورخین یهودی دربارهی این معبد یونانی مینویسد: «در پای صفحهی تخت جمشید، معبدی بنا شد. معبد یونانی نبود. در آن ایزدان کهن ایران پرستش میشد. با این همه در کتیبهی نذورات معبد که به زبان یونانی نوشتهاند و نه فارسی باستان و یا فارسی میانه، به جای اهورامزدا نوشتهاند، زئوس مجیتوس و به جای میترا نوشتهاند آپولون و هلیوس و به جای آناهیتا، آرتمیس و آتنه.» (هرتسفلد، ایران در شرق باستان، صفحهی 281) . همین یک جمله کافی است به ما نشان دهد با چه کسانی که در واژگون کردن حقیقت تردیدی به خود راه نمیدهند، مواجه هستیم. هر بینندهای که وابستگی خاصی به تعصب نداشته باشد این حقیقت مسلم را میپذیرد که یک جعل بزرگ در تخت جمشید انجام شده است. آیا جامعهی دانشگاهی و سازمان میراث فرهنگی کشور به عنوان متولیان امر نباید با یک طرح گستردهی ملی برای روشن شدن حقیقت دست به کار شوند تا جلوی سو تعبیرها و سو استفادههای آینده بسته شود؟ آیا این بنای نیمه کاره جایی برای جشن نوروز است؟ این تنها نمونهای از جعلهای به اصطلاح دانشمندان غرب در حوزهی تاریخ است. آیا این نباید هشداری برای نگاهی دقیق به ادعاها و نظریات آنها در سایر حوزههای علوم انسانی باشد؟ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام * به گفته بعضي دوستان فضل الله موحد شخصي غير حقيقي است و نويسنده اصلي اين مطلب پورپيرار مي باشند.. 2 نقل قول لینک به دیدگاه
A.R-KH-A 4,953 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ پاسخ نقد مطلب اول: سخنانِ نسنجیده و پاسخ هایِ سنجیده نويسنده:ياغش كاظمي منتشر كننده: وبلاگ از اين اوستا ____________________________ نگارنده ی "از این اَوستا" را باز عزم بر این شد تا کلام و سخنی نسنجیده را به پیمانه ی نقد، وزن کشد: سخنی با عنوانِ «تاریخ سازی جریان انحرافی از موضوعی انحرافی به نام تخت جمشید» که توسط آقایِ "فضل الله موحد" در برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام منتشر شده است. آقای ِ "موحد" به زعم خود تلاش نموده «با استدلالهای کافی» نشان دهد «که چگونه متخصصان تاریخی ارسال شده از طرف دانشگاههای غرب (دانشگاه شیکاگو) با جعل و دروغ دربارهی تاریخ پیش از اسلام ایران و دست کاری و فریب در ابنیهی تخت جمشید و ساختن داستانهای خیالی دربارهی آن زمینههای فریب قسمتی از جامعه را فراهم آوردهاند تا با استفاده از آن زمینههای تفرقه افکنی بین مردم مسلمان ایران و سایر مسلمین منطقه را فراهم کنند.»!؟ یکی از کهن ترین و دقیق ترین گراورهایی که از محوطه ی "تخت جمشید" بین 8 نوامبر 1704 و 23 ژانویه ی 1705 میلادی بدست "کورنلیس دو بروین" ، نقاش و سیاح هلندی، کشیده شده است و وضعیت بنا را بسیار پیشتر از اقدامات مرمتی "مؤسسه ی شرقی دانشگاه شیکاگو" نشان میدهد. مأخذ: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام تأکیدِ نخستِ ایشان بر وجودِ یک زیگوراتِ عیلامی در محل "تخت جمشید" است که از قصد به دستِ متخصصین ِ (مؤسسه ی شرقی) دانشگاهِ شیکاگو تخریب شده است!؟ آقایِ "موحد" برای اثباتِ ادعایِ خود به سراغ ِ عکسی رفته که همین دانشگاه در برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ِ خود با زیرنویس ِ روشن منتشر ساخته است؛ زیرنویسی که توضیح ِ دیوارهای ِ خشتی ِ "خزانه"ی تختِ جمشید و "حرمسرای" مرمت شده در پس زمینه است. تصویر 1 : دیوارهای ِ خشتی ِ "خزانه"ی تختِ جمشید ... (سال ۱۹۳۵ میلادی) مأخذ: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام آقای "موحد" ولی در توضیح این تصویر فرموده اند: «چنانکه به وضوح مشخص است در حفاریهای دانشگاه شیکاگو یک بنای عظیم خشت و گلی نمایان شده است که نشان میدهد این محوطه یک بنای عیلامی است که پیش از آغاز به کار ساخت قسمتهای سنگی، قرنها فعال بوده و در زیگورات آن فعالیتهای مذهبی انجام میشده است.» نگارنده در پاسخ از ایشان می خواهد که قدم رنجه فرمایند و به "تخت جمشید" بروند تا از نزدیک ببینند که این دیوارهایِ خشتی، کوتاه شده اند (و نه محو) و هدف از اینکار همانطور که در اجرای ِ کاهگل ِ رویه ی دیوارها دیده می شود، حفظِ پلانِ کلی ِ اثر بوده است. توضیح اینکه: دیوارهای خشتی ِ مزبور را از دل ِ خاک بیرون کشیده اند (سال 1935 م. گروه کاوش به سرپرستی "اریک ف. اشمیت")، بعد دیده اند که هزینه ی مرمتی و راهکار لازم برای حفظ آنها را ندارند، پس یا باید به حال خود رهایشان میکردند، یا دوباره دفن میکردند، و یا این شیوه ی ضربتی و قاطع ِ اجرا شده را در پیش میگرفتند! و البته این شیوه ی مرمتی (در دهه ی 1930 میلادی) امروزه موردِ تأیید نمی باشد. حالا "زیگورات" در کجایِ این دیوارهایِ پیرامونی ست؟! تصاویر 2 و 3 : وضعیتِ فعلی دیوارهای "خزانه"ی تخت جمشید، پس از کوتاه سازی (مرمتِ اشتباه) دیوارهایِ خشتی و پوشاندنِ رویه ی دیوارها با اندودِ کاهگل مأخذ عکس: Irania Vista Ara آقای "موحد" سپس یکسری عکس و البته گزارش "سازمان نظام مهندسی ساختمان استان تهران" را آورده اند که دلالت بر تراش ِ کامل نخوردنِ برخی از نقوش و کامل نبودن ِ سایت پلانِ اثر دارد، و با تأکید بر تصویر سربازی که تراش ریش اش کامل نشده چنین نتیجه گرفته اند که «آیا این بنا با نواقصی این چنینی به مدت 200 سال محل برگزاری جشنها بوده است؟» نگارنده در پاسخ میگوید که ایشان از «لا اله الا اللّه» فقط "لا اله" را گفته اند!؟ تصویری -به مثال مشت نمونه ی خروار- از مرمّتهایِ دقیقِ هخامنشیان در نمای ِ پلکان ِ شرقیِ "آپادنا" طی زمان بهره برداریِ اثر ارائه میشود، که نشان میدهد چگونه بخش فرسوده و نقش ِ تحلیل رفته ی سنگی را از جای خود خارج کرده و اثر را با جاگذاریِ هنرمندانه ی قطعه سنگِ نو مرمّت کرده اند. تصویر 4 : نمونه ی مرمّتهایِ دقیقِ هخامنشیان در نمای ِ پلکان ِ شرقیِ "آپادنا" طی زمان بهره برداری از اثر ، که نشان میدهد چگونه بخش فرسوده و نقش ِ تحلیل رفته ی سنگی را از جای خود خارج کرده و اثر را با جاگذاریِ هنرمندانه ی قطعه سنگِ نو مرمّت کرده اند. مأخذ عکس: گزارشهای ِ "جوزپه تیلیا" تصویر 4-1 : برشهایِ دقیقِ مرمتگران ِ عهدِ هخامنشی در بخشهای ِ فرسوده ی نمای ِ پلکان ِ شرقیِ "آپادنا" در زمان بهره برداری از اثر ، که نشان میدهد چگونه بخش فرسوده و نقش ِ تحلیل رفته ی سنگی را از جای خود خارج میکردند تا اثر را با جاگذاریِ هنرمندانه ی قطعه سنگِ نو مرمّت کنند. مأخذ عکس: گزارشهای ِ "جوزپه تیلیا" آقای "موحد" با قرار دادن دو تصویر زیر و توضیحاتِ ذیلشان : «شال ستون سالم! و احتمالاً نوساز با ستون تراش نخورده و یک پایهی ستون با آسیبهای زمانه ترکیبی جعلی و مضحک را نشان میدهند.» «دانشگاه شیکاگو در تفسیرات صد ستون، اشارهای به این اسفنکس نکرده و مجموعهی مضحک و سرهم بندی شدهی زیر را در جای آن قرار دادهاند. این کوبیسم! عجیب الخلقه به جای گاو مزبور کاشته شده است تا هویت بابلی آن مخفی شود و جاعلان بتوانند برای کوروش و داریوش که هرگز در تخت جمشید نبودهاند، قصههای هزار و یک شب بسازند.»!؟ بی اطلاعی خود از قوانین و اصول ِ مرمّتی ِ پذیرفته شده ی جهانی را گواهی کرده اند. نگارنده پاسخگویی به این "ناآگاهی" را با دعوتِ ایشان به عذرخواهی ِ رسمی از متخصّصینی که بدانها تاخته است همراه میکند. کار مرمتی ِ انجام شده در این راستا، نه توسط ِ یهودیانِ "دانشگاهِ شیکاگو"!؟ در دهه ی 1930 میلادی، بلکه توسطِ مرمتگرانِ "مؤسسه ی ایتالیایی خاور میانه و خاور دور" (ایزمئو) در دهه ی 1960 میلادی به انجام رسید؛ مجموعه اقداماتِ مرمتی که از آن تعبیر به "آناستیلوز" میشود. توضیحاتِ ماده ی 4 قطعنامه ی جهانی مرمّت ابنیه ی تاریخی (مصوّب آتن - 1931 میلادی): «"آناستیلوز" به معنی ِ قرار دادن مجدد تکه ها و یا عناصر بدست آمده از بناست. در جریان ِ ترکیب یا نصب مجدد عناصر ساختمانی ِ قسمتهای تخریب شده (عناصری که اغلب میتوانند در بناهای دیگر نیز به کار رفته باشند)، گاهی اتفاق می افتد که بین چند عنصر ساختمانی، فقدان یک بخش به چشم می آید. در اینصورت مرمتگر برای بازسازی ِ کلی و سرپا کردن اثر، به ساختن ِ آن اقدام می ورزد. امّا باید اینکار (بازسازی بخش مفقوده) را طوری انجام دهد که بیننده بتواند با یک نگاهِ ابتدایی، قسمتهای نو را از کهنه تشخیص و تمییز دهد. به عبارتی اگر عضوی به بنا اضافه میشود با مصالح و شیوه ی مشخصی اینکار عملی گردد تا از قسمتِ اصیل تفکیک شود.» تصویر 5 : ترمیم ِ یک ستون به شیوه ی "آناستیلوز" (ترکیب سنگهایِ اصیل با سنگهای ِ مرمتی ِ نو جهت کامل کردن ِ هیئت و برافراشتن ستون) توسط مرمتگران ِ "ایزمئو" در تختِ جمشید مأخذ عکس: گزارشهای ِ "جوزپه تیلیا" تصویر 6 : تلاش مرمتگران ِ "ایزمئو" برای برافراشتن گاو غول پیکر ِ سنگی در رواق ِ تالار صد ستون ِ تختِ جمشید مأخذ عکس: گزارشهای ِ "جوزپه تیلیا" و این کلام ِ حکیم فردوسی که:بزرگش نخوانند اهل خرد/ که نام بزرگان به زشتی برد برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 نقل قول لینک به دیدگاه
A.R-KH-A 4,953 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ پاسخ ديگر نقد مطلب اول: هیچکس را توان مشابهسازی تختجمشید و پاسارگاد نیست نويسنده:رضا مرادی غیاث آبادی منتشر كننده:سايت پژوهش هاي ايراني (سايت آقاي غياث آبادي) __________________________________ افتادن از این سوی بام و یا آن سوی بام، عادت دیرینه ما ایرانیان و عموم کشورهای عقبافتاده است. و اصولاً این عادت نه تنها نشانه عقبماندگیِ ما، که از عوامل ایجاد آن نیز هست. تاریخ و باستانشناسی در سرشت خود قابلیت بهرهگیری برای مقاصد سیاسی و ایدئولوژیکی و نزاع قدرت را دارا هستند و در نتیجه واقعیتهای تاریخی و دادههای باستانشناختی قربانی منافع و مصالح روزمره اشخاص، احزاب و گرایشهای گوناگون میشوند. نمونهای از چنین سوءاستفادهها، عبارت بود از گرایش احساساتی و عوامگرایانهٔ بخشی از دولت نهم که نمونههای مشابه آن در سده اخیر به فراوانی دیده شده بود. دامنه این تحریکات و بهرهبرداری سیاسی از کورش و هخامنشیان به اندازهای رو به گسترش نهاد که نگارنده نیز بارها نقدها و اعتراضهایی در مورد آن نوشت و نگرانی خود را در مطالب متعددی بیان داشت: «نگران آیندهای هستم که چوبههای دار جدیدی به نام نژادگرایی و باستانستایی و کوروشپرستی بر پای شود. نشانههای این سوءاستفاده و نگرانی نه فقط در داخل، که به شکل زیرکانهای در برخی کشورهای با سابقه استعماری دیده میشود». (همچنین بنگرید به مصاحبه با وبسایت تاریخ ما: « برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام »). اکنون پس از موج سهمگین کورشستایی تخیلی و اغراقآمیز و سودجویانه، نوبتِ افتادن از آن سوی بام رسیده است. در چند روز اخیر مطالب پرشمار و متعددی در رسانههای گوناگون منتشر شده که در واقع بازنویسی تازهای از تخیلات و توهماتی است که پیش از این آقای ناصر پورپیرار منتشر کرده بود. برای نمونه بنگرید به دو مطلب از آقای فضلالله موحد که در وبسایت برهان، روزنامه کیهان و رسانههای دیگر منتشر شده است: « برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام » و « برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ». نظرات نویسنده محترم در برخی موارد درست و بجا هستند: بیارتباط بودن کورش با ذیالقرنین، رویکرد اغراقآمیز و عوامفریبانه به کورش بزرگ و هخامنشیان، برگزارنشدن جشن نوروز در تختجمشید، بیارتباطی سنگنگاره مرد بالدار پاسارگاد با کورش بزرگ، و نیز نیمهتمام بودن تختجمشید. بهتر میبود اگر این نظرات درست و سنجیده با ضمائم نادرست و متکی بر توهماتِ پیشگفته اعتبار خود را کاهش نمیداد. از آنجا که آن گفتار فاقد ساختار علمی و پژوهشی است و توسط شخصی نوشته شده که ظاهراً اطلاعات اولیهای نیز در زمینه مطالعات باستانی و بویژه هخامنشی نداشته؛ و نیز از آنجا که متن آن آکنده از عبارتها و مفاهیم وهنآلود است؛ این نگارنده آنرا قابل نقد علمی نمیداند و تنها به چند نکته گذرا اشاره میکند: ۱- نویسنده در جایی از «بابلی» بودن تختجمشید و در جای دیگر از «عیلامی» بودن آن سخن میراند. در عین حال در جایی دیگر، ادعا میکند که تختجمشید «بر روی» یک «محوطه بابلی» ساخته شده و در جای دیگر مدعی میشود که تختجمشید «بر روی» یک «محوطه عیلامی» ساخته شده است. این چهار ادعا، چهار معنا و مفهوم کاملاً مجزا و متمایز دارند و به هیچ عنوان قابل جمع با یکدیگر نیستند. گویا نویسنده محترم متوجه هیچ تفاوتی میان دو نام و مفهوم مستقل «بابل» و «عیلام» نبوده است. همچنین مشخص نکردهاند که آیا منظورشان «تمدن بابل» بوده است و یا «کشور بابل»، و نیز «تمدن عیلام» یا «کشور عیلام». ۲- نویسنده در ادعایی عجیب و شگفتانگیز بیان میکند که تمامی مورخان فعال در زمینه تاریخ ایران «یهودی» بودهاند. ایشان توجه ننمودهاند که اولاً موضوع گفتار ارتباطی با تاریخ ندارد و در حوزه باستانشناسی است. و دوماً، توجه ننمودهاند که چه در زمینه تاریخ و چه در زمینه باستانشناسی و دیگر علوم باستانی در ایران، مورخان و باستانشناسان بسیاری از کشورهای گوناگون جهان فعالیت داشتهاند که اتفاقاً بیشتر آنها یهودی نبودهاند و اصولاً اهمیتی ندارد که پیرو چه دینی باشند. آنچه مهم است، انصاف و دقت علمی است که از نوشتهها و دستاوردهای پژوهشی هر شخص دانسته میشود. ۳- نویسنده در طی عکسهایی فراوان و اصطلاح غریبی به نام «قوز سنگی» کوشیده نشان دهد و ثابت کند که تختجمشید یک بنای نیمهکاره بوده و ساخت آن به پایان نرسیده بوده است. این سخنی کاملاً درست است- و تا آنجا که میدانم- هیچ پژوهشگر و باستانشناسی نیز تاکنون خلاف آنرا نگفته است. آقای موحد- همچون آقای پورپیرار- چنان باهیجان و اصرار و با اشاره به عکسهایی از نیمهتمام بودن تختجمشید سخن میراند که انگاری نکته جدید و محیرالعقولی را کشف کرده که تاکنون مغفول مانده بود. بنده نیز یازده سال پیش از این و در کتاب « برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام » نوشته بودم: «عملیات ساخت تختجمشید در حدود سالهای ۵۲۰ پیش از میلاد و به فرمان داریوش بزرگ هخامنشی آغاز شد و بخش اعظم آن پس از هفتاد سال در حدود ۴۵۰ پیش از میلاد در زمان پادشاهی اردشیر یکم ساخته شد و به پایان رسید. اما عملیات ساختمانی بخشهای دیگری از تختجمشید تا پایان پادشاهی هخامنشیان کماکان ادامه داشت. چنانکه ساختمان «دروازۀ نیمهتمام» گواهی میدهد، پس از ۱۹۰ سال همچنان کار ساختوساز و گسترش بناهای تختجمشید ادامه داشته است» (همان کتاب، چاپ ۱۳۷۹، ص ۹). نویسنده همچنین کوشیده است که نیمهتمام بودن تختجمشید را یک نقطهضعف و اسباب تحقیر معرفی کند. در حالیکه نیمهتمام ماندن تختجمشید نتیجه حمله اسکندر به ایران، سقوط شاهنشاهی هخامنشی و سوزاندن تختجمشید بوده است. بنایی که ۱۹۰ سال بود با همکاری و همفکری تمام مردمان سرزمینهای ایرانی و کشورهای تابعه ساخته میشد، به آتش کشیده شد و ویران گردید. آیا یورش یک لشکر مسلح و ویرانگر و نابودی تختجمشید و ناممکن بودن ادامه عملیات ساخت آن، نقطه ضعفی برای سازندگان آن است و یا برای ویرانگران آن؟ آیا مایی که امروز نمیدانیم فردایمان چگونه است، توانایی یک برنامهریزیِ اجرایی ۱۹۰ ساله و مدیریت آنرا داریم؟ کمی منصف باشیم. ۴- آقای موحد با تکرار سخنان آقای پورپیرار و ضمن ارائه تعدادی عکس مدعی میشود که در مجاورت تختجمشید بناهای بزرگ خشتی و یک زیگورات «عیلامی» وجود داشته است که همگی تخریب شدهاند. ایشان در جای دیگری از گفتار خود آن بناها و زیگورات را «بابلی» نامیدهاند و مجدداً این دو نام را با یکدیگر خلط کردهاند و تکلیف خواننده را مشخص نفرمودهاند که بالاخره اینها سازهای عیلامی هستند و یا بابلی. و اصولاً دلیل و سند ایشان برای انتساب این بناها به عیلام و بابل چیست. آیا صرف اینکه «بنای خشتی» بودهاند؟ از سوی دیگر، به فرض که این بناها عیلامی بوده باشند، چه اشکال و ایرادی دارد و چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در بسیاری از نواحی ایران و بنا به سنتی همیشگی (که گاه درست و گاه غلط بوده است) بر جای بناهای کهن، بناهای جدید ساخته شده است. چنانکه در چند سال گذشته نیز بنای باستانی و بینظیر «زبیده خاتون» در نزدیکی نراق را که بر قله کوهی قرار داشت، با خاک یکسان کردند و بجای آن بنای امامزادهای جدیدالتأسیس را ساختند. در مورد این ادعا و عکسها یادآور شوم که این بناهای آجری- خشتیِ هخامنشی همچنان به شکل مرمتشده در محل باقی هستند و اتاقها و محوطه ضلع شمالشرقی تختجمشید و کاخهای خزانه و صدستون را تشکیل میدهند. جایی که بخش بزرگی از برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام در آنجا یافت شده است. اما عکسی که از یک زیگورات در متن آمده است، بکلی ساختگی و ارتباطی با تختجمشید ندارد. اصولاً در تختجمشید جایی وجود ندارد که بتوان در آن چنین سازهای برپای کرد. ۵- نویسنده در ادعای شگفتانگیز دیگری مدعی شده است که کاخهای پاسارگاد را دیوید استروناخ در فاصله سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳ ساخته است. چنین ادعایی مضحکتر از آنست که بتوان بدان پاسخ داد و نیازی هم نیست به عکسها و سفرنامهها و پردههای نقاشی فراوانی که از پاسارگاد و از سدههای گذشته برجای مانده است، اشاره کرد. اما این انگیزه خوبی برای پرداختن به یک ایده است: پیشنهاد میکنم نهادهای دولتی یا مردمی مسابقهای بینالمللی را اجرا کنند و از همه علاقهمندان دعوت به عمل آورند که بخت خود را برای مشابهسازی بناهای تختجمشید یا پاسارگاد با ابزاری مشابه زمان ساخته شدن، بیازمایند و وعده جایزهای بزرگ نیز به آنان داده شود. لازم هم نیست که کل محوطه به مقیاس واقعی ساخته شود. میتوان تنها درخواست کرد که چنین جایزهای به کسی تعلق میگیرد که بتواند فقط و فقط یکی از ستونها یا سرستونهای تختجمشید یا پاسارگاد را در مقیاسی کوچکتر مشابهسازی کند. این کاری بود که مصریان مدتی پیش در مورد اهرام ثلاثه به اجرا گذاشتند و گروههای فراوان و علاقهمندی را مأیوس ساختند. چنانچه در ایران چنین برنامه و مسابقهای برگزار شود، عده بیشتری را از ساخت نمونه مشابهای از پاسارگاد یا تختجمشید مأیوس خواهد ساخت. در سراسر جهان امروز هیچکس را توان این نیست که بتواند با ابزارهای همان زمان، حتی یک پاستون یا بخشی از یک ستون را مشابهسازی کند تا چه رسد به کل پاسارگاد. کسانی که ادعا میکنند پاسارگاد ظرف سه سال در دهه ۱۳۴۰ ساخته شده؛ خبر ندارند که فناوری ساخت بناهای سنگی پاسارگاد (و نیز تختجمشید) و آرایههای سنگی آن به اندازهای پیچیده و توجیهناپذیر است که تاکنون فناوری ساخت چنین بناها و ستونها و سرستونها و روشهای برپا ساختن و استقرار آنها دانسته نشده و همچنان جزو رازورمزهای بازمانده از جهان باستان است. لااقل بد نمیبود در این زمینه به کارگرانی که در سالهای دهه ۱۳۱۰ و ۱۳۲۰ در تختجمشید و پاسارگاد کار میکردهاند و هر کدامشان گنجینهای از خاطرات و تاریخ شفاهی کاوشهای منطقه هستند، مراجعه میشد. بسیاری از این کارگران (که نام خانوادگی بیشتر آنان «زارع» است) هنوز در روستاهای مجاور تختجمشید و پاسارگاد (مثل مشهد مادرسلیمان، کردشول و بریانک) زندگی میکنند و سخنانی شنیدنی دارند. ۶- آقای موحد به عنوان دلیلی بر نوساز بودن پاسارگاد، به بخشهای راه راه با خطوط موازی در لابلای سنگها اشاره کردهاند و آنها را اثر «ماشین تراش» دانستهاند. اینکه در ابتدای این نقد از بیاطلاعی ایشان از اصول مقدماتی این رشته اشاره کردم، از جمله به دلیل همین اظهارات بود. آنچه که در لابلای سنگ نگارهها بصورت خطوط موازی و مورب دیده میشود، نتیجه عملیات مرمتی است. این یک اصل بدیهی و پذیرفتهشده در جهان است که در مرمت سنگ و به هنگام پرکردن شکافها و گسستها با پاره سنگ یا با ملات، روی آنرا خطوط مورب و موازی رسم میکنند که بیننده غیرمتخصص متوجه غیراصیل بودن آن بخشها شود و به راحتی بین آن بخشها با قسمتهای اصیل تمایز قائل شود. نادرستی و آشفتگی سخنان و ادعاهای آقای موحد بیش از آنست که بتوان به همه آنها اشاره کرد. آنچه در بالا به اختصار گفته شد، مشتی نمونه خروار بود. در پایان و ضمن سپاس از نویسنده محترم که در اصل، قصد نقد کسانی را داشتهاند که سوءاستفاده و استیلای فاشیستیِ باستانگرایانه را در سر داشتند، پیشنهاد میکنم که برای مقابله با دروغ، نیازی به بیان اظهارات نادرستتر و اغراقآمیزتر نیست. تاریخ و پیشینه فرهنگی کهن ما به اندازهای بر اثر چنین روشهای غیرعلمی و افراطی آسیب دیده که بیش از هر زمان دیگری به رویکردی خردمندانه، بیطرفانه و منصفانه به تاریخ و مطالعات باستانی نیازمند هستیم. مهم نیست که نتیجه مطالعات مطابق با میل و پسند ما باشد یا نباشد؛ مهم این است که تا جای ممکن به واقعیتها نزدیک شده باشیم. تنها در اینصورت است که میتوانیم از «تجربههای تاریخی» درس بیاموزیم. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 نقل قول لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .