Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۰ داستان سیمرغ در کوه قاف در منطق الطیر، داستان سفر گروهی از مرغان به راهنمایی هد هد به کوه قاف برای رسیدن به آستان سیمرغ است. هر مرغ به عنوان نماد دسته ی خاصی از انسان ها تصویر می شود. سختی های راه باعث می شود مرغان یکی یکی از ادامه ی راه منصرف شوند . در پایان ، سی مرغ به کوه قاف می رسند و در حالتی شهودی در می یابند که سیمرغ در حقیقت خودشان هستند. *** دم عطار گرم... داستان ما هم همین است. با این تفاوت که نمیدانیم کوه قاف کدام سمت است و اساسا هنوز نفهمیده ایم سیمرغ اصلی خومان هستیم. اگر بنا باشد تغییری در جامعه رخ دهد باید در ما رخ دهد. من ترجیح می دهم اسم این داستان نغز را تئوری سیمرغ بگذارم. و در نهایت بیچاره ملتی که نیاز به قهرمان داشته باشد. 27 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۰ ....خوب وقتی قهرمان پروری نهایت هدفت شد به صورت طبیعی در طیفی قرار می گیری که اگر از بالا دستی زور می شنوی یک جور آن را باید سر پایین دستی خالی کنی حالا اگر حتی در یک بخش از جامعه حرفت در رو ندارد؛ رئیس نیستی، چاره ای نیست؛ این زور شنوی را یک جور باید برد بالای سر زن و بچه و آن جا آن را تخلیه کرد و بعد می بینی خیلی آهسته و آرام با زور زیستن برایت شده یک عادت. تمام فکر و ذکرت این شده که یک جوری برای خودت تامین قدرت کنی. خودت بروی دست راست زورگو بشوی و برای این که بتوانی از محل زور و زورگویی تو هم نصیبی ببری؛ فکر کنی قاعده ی کار همین است... از جامعه شناسی خودمانی- حسن نراقی 17 لینک به دیدگاه
spow 44196 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۰ همه چیز درتو خلاصه میشود یه بار تو یکی از تاپیکا نوشتم از قول داوود نبی درمزامیر:انچه دربالا هست درپایین نیز هست تو همون کتاب جهان هولوگرافیکی هم که معرفی کردی به نوعی به همین وحدت ذات میرسه! ودرنهایت بیچاره ملتی که خرافات را تقدس وقهرمانهای پوشالی را نجات دهنده خود میدانند وما چه بیچاره ملتی هستیم! 16 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۰ هزاران بار حریق حادثه مارا بَرد تا مرز خاکستر ولی ما نسل سیمرغیم که از خاکستر خود می گشاید پر....!!! 12 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۰ در پایان ، سی مرغ به کوه قاف می رسند و در حالتی شهودی در می یابند که سیمرغ در حقیقت خودشان هستند خب اینجا امر سیمرغ شدن بر انسانها مشتبه میشد . انها سیمرغ شدند و بر قاف ایستادند اینجا فقط فکر میکنند سیمرغ شده اند یعنی سی مرغ یا 300 مرغ هستند اما هرکدام خود را یک سیمرغ میپندارند بین اینکه باشند و بشوند با هستند تفاوتی هست بسیار ! 7 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۰ یعنی در حال حاظر یه جورایی شاه پرستی تو خونمون جریان داره:icon_pf (44): 5 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۰ یک چیز را یادتون رفت..... برای رسیدن به سیمرغ،اولین شرط وجود سی مرغ پرنده است. نه سی مرغ تخم گذار در قفس های مرغداری، که از وقتی چشم میگشاید، به اجبار در قفس میرود، به اجبار دانه میخورد، به اجبار تخم میگذارد و به اجبار وقتی پیر شد به عنوان ژامبون مرغ در کالباس استفاده میشود. . . . مرغانی که توانایی پرواز دارند،شاید روزی سی مرغ را از سیمرغ تشخیص دهند. اما مرغان تخمی، چاره ای جز بردگی نداشته و ندارند. 12 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۰ یک چیز را یادتون رفت.....برای رسیدن به سیمرغ،اولین شرط وجود سی مرغ پرنده است. نه سی مرغ تخم گذار در قفس های مرغداری، که از وقتی چشم میگشاید، به اجبار در قفس میرود، به اجبار دانه میخورد، به اجبار تخم میگذارد و به اجبار وقتی پیر شد به عنوان ژامبون مرغ در کالباس استفاده میشود. . . . مرغانی که توانایی پرواز دارند،شاید روزی سی مرغ را از سیمرغ تشخیص دهند. اما مرغان تخمی، چاره ای جز بردگی نداشته و ندارند. شاید مسیر رسیدن به سیمرغ از دامنه ها و مسیرهای پیاده بگذرد. 4 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۰ شاید مسیر رسیدن به سیمرغ از دامنه ها و مسیرهای پیاده بگذرد. اونیکه از دامنه ها و مسیرهای پیاده ممکن است بهش برسی،دیگه سیمرغ نیست. چون پرواز کردن و جدا شدن از این زمین (منظور تحجر و تعصب به گذشته)، پر پرواز میخواهد. وگرنه در این دامنه ها و گردنه ها، نهایتا به نوک قله ای میرسی که مجسمه ای از سیمرغ نصب شده. خود سیمرغ همیشه رهاست و در حال پرواز...... :JC_thinking: 8 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۰ اونیکه از دامنه ها و مسیرهای پیاده ممکن است بهش برسی،دیگه سیمرغ نیست. چون پرواز کردن و جدا شدن از این زمین (منظور تحجر و تعصب به گذشته)، پر پرواز میخواهد. وگرنه در این دامنه ها و گردنه ها، نهایتا به نوک قله ای میرسی که مجسمه ای از سیمرغ نصب شده. خود سیمرغ همیشه رهاست و در حال پرواز...... :JC_thinking: بی مرام یه راهی هم برای ما مرغان تخمی هم بذار! 2 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۰ بی مرام یه راهی هم برای ما مرغان تخمی هم بذار! میدونی چرا این به ذهنم رسید، چون امروز از مرغداری بازدید داشتم،هم مرغداری تخمی هم مرغداری گوشتی. دلم به حال مرغ های تخمی خیلی سوخت. عمری خوش خدمتی و تخم گذاری، در فضایی بسیار کوچک و در نهایت کامیونی که میخواست تخمی ها را به کشتارگاه بار بزند چون گوشتشون پیرست برای کالباس که برود زید دندان ما در پیتزا.......... تا وقتی موجود قدرتمند و جباری هست که زورش از این مرغان تخمی بیشتر است و مرغان تخمی هم چاره ای جز اطاعت و بندگی این موجود ندارند،همین آش است و همین کاسه. مگر آنکه این جبار محو شود........ :JC_thinking: 7 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مهر، ۱۳۹۰ من شعرش را خوندم. اما زیاد سر در نیاوردم. میشه خلاصه این داستان را هم بذارین؟ 3 لینک به دیدگاه
A.R-KH-A 4953 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مهر، ۱۳۹۰ کوپرنیک بر خلاف فرامین کتاب مقدس اعلام کرد که زمین مرکز کائنات نیست ....... به تبعید تا مرگ محکوم شد . برونو بر خلاف دستورات کلیسا اعلام کرد زمین به دور خورشید می چرخد نه خورشید به دور زمین ........... زنده زنده در آتش سوزانده شد . گالیله ، ده سال پس از برونو ، برخلاف تعالیم قدیسین اعلام کرد هر دو نظریه کوپرنیک و برونو درست بوده و زمین مرکز کائنات نیست ........................ ادامه سرگذشت گالیله ... تاتر شهر ، سالن اصلی ، ساعت ۱۹ ، کاری از داریوش فرهنگ ، با بازی امین تارخ / گالیله در صحنه ای آندره یکی از شاگردان گالیله با عصبانیت رو به گالیله : آخر گالیله در زنده بودنت چه سودی بود که در مرگت نبود ؟ تو قهرمان ما بودی گالیله ! چرا ما را از داشتن یک قهرمان محروم کردی ؟ ... گالیله : بیچاره ملتی است ، که نیاز به قهرمان دارد !!! چند صحنه قبل : یکی از جلادان گروه انگیزاسیون خطاب به دوست صمیمی گالیله : اگر گالیله توبه نکند و از سخن خود بازنگردد و اعتراف نکند که زمین مرکز کائنات است آنگاه زنده زنده در آتش سوزانده می شود .! دوست گالیله : سوختگانِ آتش قدیسان مردم شده اند و قدیسانِ کلیسا فراموش شدگان !!! این دو صحنه آشنا نیست ؟ غریبه هم نیست ! چندین باری که تماشاگران سالن اصلی با جملات برشت از جا بلند شده و با دستان خود زبان به تحسین گشودند نه به احترام بازی امین تارخ که به همدری گالیله و شرایطی که دیدند و حس کردند بلند شدند . داستان گالیله و روایت برشت ،بیگانه نبود عجیب آشنا بود .... صحنه پایانی : چهارصد سال پس از مرگ گالیله ، واتیکان اعلام کرد حکم صادره در مورد گالیله اشتباه بوده است !!! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 6 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۰ من شعرش را خوندم.اما زیاد سر در نیاوردم. میشه خلاصه این داستان را هم بذارین؟ يکي از بديع ترين ابتکارات شعر عرفاني فارسي منظومه ي منطق الطير يا مقامات الطيور اوست. اين منظومه رمزي بالغ بر 4600 بيت داستان جستجوي پرندگان براي يافتن "سيمرغ" است. عطار در سرودن اين تمثيل عرفاني از "رسالةُ الطير" منسوب به امام محمد غزالي الهام گرفته است و آن را بسط داده و آراء خود را بر آن افزوده و ماجرا را اين گونه بيان مي دارند که مرغان هواي يافتن سيمرغ را مي کنند و هدهد رهبري آنان را به عهده مي گيرد – هدد حکم پير و مرشد را دارد و در راه رسيدن به سيمرغ کم کم از تعداد مرغان کاسته مي شود و هر کدام به بهانه اي در راه مي مانند و نهايتاً پس از گذشتن از هفت وادي صعب که اشاره به هفت وادي سلوک دارد يعني، طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحيد، حيرت، فقر و فنا تنها سي مرغ به حضرت سيمرغ مي رسند و در آنجا غرق در حيرت و انکسار به بقاي جاودان دست مي يابند. 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده