Cinderella 9897 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۰ مديريت ريسك براي موفقيت در تجارت و در پروژه ها ضروري است؛ چرا كه تمركز مديريت ريسك بر پيگيري پيشاييشِ عدم قطعيت ها به منظور كمينه كردن تهديدها، بيشينه كردن فرصت ها و دستيابي به اهداف است. گرچه آنگونه كه از شكست ها و ناكامي هاي تجارت و پروژه نشان مي دهد، معمولا مديريت ريسك در عمل انتظارات را برآورده نمي كند. خطرات قابل پيش بيني به عنوان مشكلات و مسائل حاشيه اي درك مي شوند، و فرصت هاي قابل دستيابي ترك مي شوند تا منجر به از دست دادن منافع شود. برخي از عناصر اصلي به وضوح از دست مي روند. اين موضوع كه نيروي انساني مهم ترين عامل موفقيت بحراني مي باشد مورد توافق گسترده اي قرار دارد. افراد نسبت به مديريت ريسك متعهد مي شوند، به صورت انفرادي و در گروه هاي مختلف اقدام به كارهايي با تاثيرات آشكار يا پنهان بسيار مي كنند. افراد با روش هاي ريسك كه روي هر جنبه اي از فرايند ريسك تاثير مي گذارد خو مي گيرند حتي اگر از آن نامطلع باشند. فهميدن و مديريت كردن اين نگرش ها به طرز قابل توجهي تاثيرات مديريت ريسك را افزايش مي دهد- اما اين نگرش ها چه هستند؟ "ريسك" مي تواند به عنوان "عدم قطعيتي كه روي يك يا تعدادي از اهداف تاثير مثبت يا منفي مي گذارد" تعريف شود. و "نگرش" عبارت از "انتخاب حالت فكر، ديد يا موضع ذهني در رابطه با يك واقعيت يا حالت" مي باشد. تركيب دو تعريف مذكور منجر به تعريف "نگرش ريسك" به صورت "انتخاب روش فكر در رابطه با آن عدم قطعيت هايي كه مي توانند تاثيري مثبت يا منفي روي اهداف داشته باشند" يا به عبارت ساده تر "پاسخ انتخاب شده براي ادراك عدم قطعيتي مهم" مي شود. نگرش هاي ريسك روي طيفي متشكل از عدم تمايل به ريسك (risk-aversion) (ناسازگار با عدم قطعيت)، تمايل يا پذيرش ريسك (risk-tolerant) (نشان ندادن واكنشي قوي)، تا جست و جو گر ريسك (risk-seeking) (خوش آمد گويي به عدم قطعيت) قرار دارند. آنها به طور فردي، گروهي، در سطح شركت يا سطح ملي، فعال هستند و جايي كه تشخيص داده مي شوند نفوذشان روي فرايند مديريت ريسك مي تواند تشخيص داده يا فهميده شود. اما تشخيص از درمان متفاوت است. گاهي اوقات نگرش ريسكي كه در آغاز با يك فرد يا گروه وفق پيدا كرده است ممكن است مديريت مؤثر ريسك را حمايت نكند، براي مثال آيا يك تيم ابداع محصول با ريسك مخالف است يا يك بازرس ايمني هسته اي جست و جو كننده ي ريسك است. در اين حالت ها تغيير نگرش ريسك لازم است. پيشرفت هاي اخير در زمينه هوش حسي (emotional intelligence) و سواد حسي (emotional Literacy) معنايي را ايجاد مي كند كه با آن تغيير نگرشي براي افراد و سازمان ها مي تواند به سرعت فعال و مديريت شود. كليد در تشخيص اين است كه همه نگرش ها يك انتخاب هستند بنابراين مي توانند تغيير داده شوند. اين موضوع به قدري بزرگ است كه مي تواند يك كتاب را پر كند، اما نخستين مرحله در قرار دادن سواد حسي براي مديريت نگرش ريسك عبارت از خودآگاهي مي باشد. اين موضوع هم براي افراد و هم براي گروه ها به كار مي رود. براي شروع فرايندِ فهميدن و مديريت كردن نگرش ريسك چهار پرسش ساده مي تواند پرسيده شود (جايگزين كردن "من/ام" با "ما/مان" براي يك گروه): آيا من در اين موقعيت چه احساسي دارم؟ چرا من چنين احساسي دارم؟ آيا پاسخ من براي دستيابي من به اهدافم مناسب است؟ اگر نيست چه بايد بكنم؟ روان شناسي ريسك توسط محققان آكادميك براي چند سالي مطالعه شده است اما راهنماهاي كاربردي زيادي كه در محيط هاي كاري به درد بخورند ايجاد نشده است. چرا كه نگرش ريسك چنين تاثير مهمي بر همه عناصر فرايند مديريت ريسك داشته است. الآن زمان توجه كردن به اين موضوع حياتي است. افراد و گروه هاي داراي سواد حسي مي فهمند كه چرا به ريسك ها به شكل خاصي پاسخ مي دهند و مي توانند با نگرش هايي كه براي موقعيتشان مناسب است و به آنها در بيشينه كردن تاثيرات مديريت ريسكشان كمك مي كند وفق پيدا كنند. اين نوشتار ترجمه مقاله برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام نوشته David Hillson ميباشد كه بنا بر اجازه رسمي مولف توسط رسول عبدالمحمدي به فارسي برگردانده شده است. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده