رفتن به مطلب

اسطوره شناسی یونان


ارسال های توصیه شده

از آن جايي كه در گستره ي اسطوره پردازي، يونان يكي از گزينه هاي نخست اين هنر در جهان مي باشد و همچنين در اين بخش از اين دست اساطير سخن بسيار به ميان آمده و مي آيد بر آن شدم تا قبل از هر چيز در اين تاپيك به طور مشرح در باب اسطوره شناسي يونان باستان ، و بيش از هرچيز باورها و برخي شخصيت هاي اسطوره اي اين سرزمين بپردازم تا دوستان نوانديش در مطالعه ي اين قبيل اسطوره ها دچار ابهام و سردرگمي نگردند .

 

همانگونه كه قبل تر در تاپيك مقدمه اي بر اين بخش ( اسطوره هاي ادبي ) گفته شد اساطير مجموعه داستانها و افسانه هايي است که بيشتر درباره خدايان و موجودات افسانه ای نقل مي شده است. بيشتر اين اساطير ازدوران باستان سينه به سينه بازگو شده و سند مکتوبي از آنها به جای نمانده است و دربسياری موارد نيز تنها مي توان به آثار و نقوش به جای مانده بر روی اشياء و ظروف باز مانده از گذشتگان استناد نمود. اما هدف گذشتگان از چنين داستانها و افسانه هايي چه بوده است ؟ آنچه مسلم است اين داستانها و افسانه ها تنها به منظور سرگرمي به وجود نيامده اند. در واقع پيشينيان اساطير را به عنوان پاسخي برای پرسشهايي درباره طبيعت و زندگي خود باور داشتند. اين اساطير باورها و جهان بيني يک قوم را تشکيل مي داد.پاسخي بود به اينکه چرا جهان بدين گونه است ، پاسخي به چگونگي پيدايش جهان، علل پيشامدها و رخدادهای طبيعي و ارتباط ميان آنها. بدين گونه گذشتگان برای پرسشهاي ذهن علت جوی خود ، پاسخي مي يافتند.مثلا علت بارش باران ، فصول گوناگون، صدای رعد و حتي پرسشهاي بنيادی تر نظير پيدايش هستي ، سرچشمه حيات ، مرگ و زندگي پس از آن. برای نمونه يونانيان باستان آغاز گيتي را از خائوس (Khaos) مي دانستند. اين اساطير درباورهای ديني و مذهبي نيزريشه داشتند. رسوم و مراسم مذهبي با الهام از اساطير شکل گرفتند و بدينسان اساطير هويت يافته ، پرستش مي شدند.مردم نيز برای خشنودی آنها ودفع بلا و غضبشان هدايا و قرباني هايي پيشکش مي نمودند. مثلا در بيشتر فرهنگهاخشکسالي يا شيوع بيماری و قحطي را بلايايي از جانب خدايان مي دانستند و برای دفع آنها به نذر و نياز مي پرداختند.

همچنين پيشينيان در بيشتر فرهنگها جهان راترکيبی از نيکي و بدی مي شمردند و تعادلي ناپايدار را ميان نيروهای نيکي و بدی باورداشتند و حتي بسياری پيشامدها و رخدادهای طبيعي را به بهم خوردن اين تعادل ناپايدار نسبت مي دادند. نظير شب و روز يا تغيير فصول. گاه عقيده بر آن بود که نذر ونياز بر قدرت خدايان در رويارويي با نيروهای بد مي افزايد.

 

اعتقاد به خدايان متعدد (Polytheism) بيشتر در ميان اقوام وابسته به آريايي يا هند- اروپايي ديده ميشد.

 

در نقطه مقابل سامي ها و فرهنگ های تحت تأثير بودا به گونه ای وحدت وجود (Pantheism) معتقد بودند.

 

در حدود چهار هزار سال پيش آريايي های بدوی که در شمال فلات ايران و نواحي مجاور دريای سياه و خزر مي زيستند، پراکنده شده ، دسته ای به فلات ايران و هند سرازير شدند . دسته ای نيز به يونان و ايتاليا و اروپای جنوبي رهسپار شده ، دسته ای ديگر هم به آلمان ،اسکانديناوی و اروپای غربي رفتند. بخشي نيزراهي اروپای شرقي و روسيه شدند. با آنکه هر يک از اين دسته ها با بوميان اين نواحي آميختند و از فرهنگ بومي تأثير پذيرفتند اما شالوده و رِيشه فرهنگ و زبان اين نواحي را تشکيل دادند.

 

در واقع زبان ها و لهجه های سنسکريت ،اوستايي،پهلوی،فارسي،لاتين ،يوناني،ژرمني ، اسلاوی و تمامي زبان ها و لهجه های اروپابه جز فندلاندی،مجار،استوني و ترکي ريشه يکساني دارند.مشترکات فرهنگي و زباني اين اقوام بسيار است و نمود آشکار آن را مي توان در تشابهات ميان اسطوره های آنها بهوضوح ديد..برای نمونه ديئوس خدای آسمان و روز و بهشت در سنسکريت ، همان زئوسيونانيان ، ژوپيتر (iov-pater به معني پدر بهشت در لاتين) و تير از ايزدان ايران و Tyr در اروپای شمالي همه از يک واژه هستند. اهورا در پهلوی ، اسورا در سنسکريت و Aser در اسکانديناوی به "خدا" گفته مي شد.

 

در اين ميان به بررسي اساطير يونان مي پردازيم. بسياری از اين اساطير در قرون هشتم و نهم پيش از ميلاد به دست هومر (Homer) در کتاب ايلياد (The Illiad) و همچنين در قرون هفتم و هشتم پيش از ميلاد به دست هسيود (Hesiod) گردآوری شد.

 

 

اساطير يونان باستان را مي توان به شش دسته تقسيم نمود كه در پست هاي آتي به تفصيل در مورد هريك به بحث خواهيم پرداخت .

لینک به دیدگاه

نخستين خدايان ابدي كه اساس و ريشه هستي را از قبيل زمين ، دريا ،آسمان، شب وروز تشكيل مي دهند . اين خدايان همزمان مي توانستند به شكل انسان نيزدرآيند . براي مثال گايا (Gaia) که همان زمين بود بيشتر در شكل زني خوشرو در ميان خدايان جوانتر ظاهر مي شد.

 

در اصطلاح واژه ي " Protogonoi " كه در ريشه از " nothingness " يا فنا و نيستي گرفته شده است به اين دسته از خدايان اطلاق مي شد .

 

در زير شرحي از اسامي اين خدايان و توصيفي مختصر از ايشان را خواهم آورد .

 

 

اورانوس (Ouranos): خدای گنبدآسمان که از زمين يا گايا پديد آمد و جوهر آتشين او از اجزای خاکي جداشد.

 

اثر (Aither): خدای نور و روشنايي که جوهر درخشان او از تيرگي اربوس (Erebos) جدا شده،تا بلندترين مکان آسمان بالا رفت و فلک درخشان پديد آمد.

 

آنانکه (Ananke): الهه اجبار و نياز که همسر خرونوس (Khronos) ، خداوند زمان ، بود و همچون او هيأتی مارپيچ غير مادي داشت که سراسر گيتي را فرا می گرفت.

 

اربوس (Erebos): خدای تاريکي که جوهر تيرگي او از خائوس (Khaos) جدا شده ، تا ژرفاي زمين فرورفت.

 

گايا (Gaia): الهه زمين و از جمله ازنخستين خدايان در آغاز آفرينش. ظاهر انسان نمای " مادر زمين " که هيپگاه موجب جدا شدن کامل او از زمين نشد ، چون زنی متين و با وقار بود.

 

اروس (Eros):خداي باروری که از نخستين خدايان بود که در هنگام آفرينش پدید آمد . اروس را برای بازشناسي از پسر افروديت ، Phanes يا Protogonos به معني First born نيز مي خوانند. اروس از تخمي نقره ای در آغاز آفرينش متولد شد. بر اساسبرخي از افسانه ها زئوس با کمک نيکس (Nyx) اروس را بلعيد تا قدرت او را به دستآورده ، گيتي را تحت سلطه خود در آورد.

 

 

همرا (Hemera): الهه روز که همچون پوشش و ردايي از غبار درخشان خود را بر آسمان مي گسترانيد و شب هنگام کنار مي رفت. او نيز به شکل زني در لباس آبي آسماني تصور ميشد.

 

خائوس (Khaos): الهه هوا و از نخستين خدايان در آغاز آفرينش که شکاف ميان آسمان و زمين را پر کرده بود.

 

خرونوس (Khronos): خداوند زمان با سه سرو دمي شبيه مار. او از نخستين خدايان بود که در آغاز آفرينش خود پرورده پديد آمد و تمامي گستره گيتي را در احاطه داشت.

 

نسوس ها (Nesoi): خدايان جزاير کهساختار سنگي و صخره گون آنها پاره هايي از گايا بود که در درياها فرو رفته بودند.

 

نيکس (Nyx): الهه شب که با غباري تيره آسمان را مي پوشاند. او ازخائوس (Khaos) به وجود آمد. سيمای او زني را مي مانست که شالي پولک دوزی شده باستارگان بر دوش مي انداخت.

 

اکيانوس (Okeanos):خدای آبهای شيرين و سرچشمه همه رودها ، چشمه ها و منشأ ابرها. نخستين فرزند پسر اورانوس و گایا که به شکل مردی با دمی مارپيچ و باله های ماهی به جای پا.

 

اوره آ (Ourea): خدايان کوهها که چهره سنگي آنها از زمين يا گايا سربرآورد.

 

فوسيس (Phusis): خدای طبيعت و از نخستين زادگان آغازآفرينش.

 

پونتوس (Pontos): خدای دريا که از زمين يا گايا پديد آمد ، مايع سازنده درياها از اجزای خاکي جوشيد.

 

تارتاروس (Tartaros): خدای هسته پر آشوب زيرين زمين که در سرآغاز آفرينش شکل گرفت.

 

تتيس (Tethys): الهه آبهای شيرين روان در حفره های زير زمين ( يا گل ) که از اکيانوس (Okeanos) و گايا (Gaia) زاده شد.

 

ثالاسا (Thalassa): الهه سطح دريا که از اثر (Aither) و همرا (Hemera) به وجود آمد.

 

تسيس (Thesis): الهه آفرينش که به عنوان Tethys نخست شناخته ميشد و مجموعه عناصر گل مانند به هم آميخته ای بود که در هنگام آفرينش وجودداشت.

لینک به دیدگاه

ارواح طبيعت و Nymphai را در بر مي گيرد.

 

نيمف ها و پری هاخدايان درجه پايين مؤنث بودند و لذا آنان را روح (Spirit) مي نامند و در رودها وجنگلها ساکن بودند. برای نمونه نايديس (Naiades) پری آبها که در رودها ، چشمه ها وآبشارها مي زيست ، درايديس (Dryades) پری درختان و ستر (Satyroi) خدای جنگل ، که درافسانه های يونان نيمي مرد با گوش ها و دم اسب و در افسانه های روم نيمي مرد نيميبز با شاخ و گوش و پاهای بز تصور مي شد.

لینک به دیدگاه

خدايان آسمان يا ( Theoi Ouranioi )

 

خدايان درياها يا ( Theoi Einalioi )

 

خدايان زير زمين يا ( Theoi Khthonioi )

 

خدايان حاصلخيزی و کشاورزی يا ( Theoi Geoggikoi )

 

خدايان روستايي ( Theoi Nomioi ) يا (Rustic ) [واژه Rus به معني روستا ريشه لاتين Rustic مي باشد.]

 

خدايان Olympian يا ( Theoi Olympioi )

 

خدايان تيتان يا ( Theoi Titanes & Theoi Titanides ) که به صورت انسان های غول پيکری بودند.

 

و در آخر آن دسته که فناپذير بودند و سپس به خدايي رسيدند و يا به عبارتي ( Apotheothenai ) كه از واژه يوناني apotheoun به معني "خدای چيزی ساختن" برگرفته شده که apotheoun از پيشوند apo به معني "از" و theos به معني "خدا" که جمع آن theoi ست ، ساخته شده است.

لینک به دیدگاه

شامل دوازده خدای بزرگ المپ که فرمانروای ديگر خدايان زيردست بوده ، پرستش مي شدند. چنانچه در ستايش آنها وپيشکش نمودن قرباني و شراب کوتاهی رخ مي داد موجب کيفر می شد. آرتميس (Artemis) ،آفروديت (Aphrodite) و ديانيسوس که دارای امتيازات و دايره محدودتر قدرت بودند ، به ويژه نسبت به اين امر هوشيار و مراقب بودند.

دوازده خدای بزرگ المپ بر تمام جنبه های زندگي انسان تسلط داشته ، آنها را اداره مي کردند.

زئوس (Zeus) بر سرنوشت ،فرمانروايي و آب و هوا خدايي مي کرد ؛

 

هرا (Hera) بر زنان ، ازدواج و زايمان ؛

 

پوسدن (Poseidon)، برادر زئوس ، بر درياها و رودها،اسبها و زمين لرزه ها؛

 

ديمتر (Demeter) بر کشاورزی و زندگي پس از مرگ ؛

 

آتنه (Athene) بر پيشه و هنر و نيز خدایرايزني بود ؛

 

هيفستس (Hephaestus) خدای آتش و فلزکاری ؛

 

آرس (Ares) خدای جنگ ؛

 

آفروديت (Aphrodite) خدای عشق ؛

 

آپولون (Apollon) خدای موسيقي ، غيبگويي و بيماری وشفا ؛

 

آرتميس (Artemis) خدای شکار ، بيابان و کودکان ؛

 

هرمس (Hermes) خدای سفر ،داد و ستد و چارپايان اهلي

 

و ديونيسوس (Dionysos) خدای شراب ، جنون و زندگي پس ازمرگ.

 

ديگر خدايان پانتئون در دايره قدرت يکي يا چند خدا از خدايان المپ قرار ميگرفتند.

 

 

 

برخی منابع به نادرستي هادس (Hades) ،پيشگوی مرگ را در ميان دوازده خدایبزرگ المپ دسته بندی می کنند در حالي که او هيچ نقشي در زندگي جانداران نداشت ومعمولا پرستش نمي شد. بلکه ديمتر و دخترش پرسفون (Persephone) و ديونيسوس به عنوانخدايان زندگي پس از مرگ پرستش مي شدند.

 

هر يک از خدايان المپ نشانه های ويژه ایداشتند که در نقاشيهای به جای مانده به ويژه نگارهای روی ظروف و گلدانها در کناراين خدايان به چشم مي خورد.زئوس به همراه برق و آذرخش ، شاخه ای از درخت کنار یاهمان لوتوس و عقاب نگارگری می شد.پوسدن يا نپتون نيزه ای با چنگک سه سر داشت که درلاتين Trident ناميده مي شود . (Tri به معني سه و dent يا Dens به معنيدندانه).

 

نقاشيهای هرا نيز با شاخه ای از درخت کنار ، تاجی بر سر و شير نر همراهبود.نشان ديمتر نيز دانه جو و حبوبات و شاخه کنار و يک مشعل بود. آتنه و آرس با خودو نيزه ، آفروديت نيز با فرزندش اروس. هيفستس با پتک و انبر و يک درازگوش. آپولوننيز با تاجي از برگ غار ( در يونان باستان آن را به نشانه افتخار بر سر مي نهادند) و همچنين يک چنگ و تير و کمان که به همراه نيزه های شکار و آهويي کوهي در کنارنقاشي آرتميس نيز جلب توجه مي نمود، نقاشي شده است.هرمس نيز با کلاه لبه پهني - کهيونانيان به آن Petasos مي گفتند- و چکمه های بالدار در نقاشيهای به جای مانده ازيونان باستان قابل تشخيص است.ديونيسوس نيز به همراه درختان تاک و پلنگي نقاشي ميشده.

لینک به دیدگاه

شامل هيولاها ، غول ها و حيواناتي چون اژدها مي شد. اسطوره شناسي يونان پر است از بسياری از اين هيولاها ،از غول ها ، اژدها ها و ديو ها گرفته تا قنطورس ها (Centaur) ، مخلوقات افسانه ای با بالاتنه انسان و پايين تنه اسب یا اسفينکس ها (Sphinx)، موجودات افسانه ای دارای بدن شير و سر و سينه زن و يا گريفين ها (Griffin) ، مخلوقات افسانه ای با سر و بالهای عقاب و بدن شير.همچنين جانوران افسانه ای از قبيل قوچ زرين پشم و پگاسوس (Pegasus) اسب بالدار نيز در ميان اساطير ديده مي شوند. از ديگر هيولاها (Monster) مي توان به نمومه های زير اشاره کرد:

 

 

 

مينوتروس (Minotauros) مخلوق افسانه ای با سر گاو و بدن مردانه پوشيده از مو، بومي کريت از جزاير يونان .

 

نميان (Nemeian) يک شير غول پيکر از آرگوس که هيچ سلاحي بر پوست او کارگر نبود . هراکلس او را خفه کرد.

 

گرگون ها (Gorgons) سه خواهر ليبيايي با چشمان خيره و بالهای طلايي و سرهای پوشيده از مار به جای مو که از حفره بيني شان آتش زبانه مي کشيد و به جای دست چنگال داشتند . مدوزا (Medusa) يکي از اين آنها بود که به دست پرسئوس (Perseus) کشته شد.

 

هيدرا (Hydra) مار نه سر که با جدا شدن هر سرش از بدن دو سر جديد از بدنش مي روييد و به دست هراکلس کشته شد.

 

کربروس (Cerberus) سگ غول پيکر سه سر ، با يالهايي از مار و پاهای شير و دمي که در حقيقت يک مار وايپر بود .کربروس از دروازه های هادس پاسباني مي کرد.

 

خيمرا (Chimera) موجودی سه سر که قسمت جلوی بدنش شير و پشتش به صورت بز و دمش مار بود و از پشتش سر بز مي روييد.

 

پلي فموس (Polyphemus) که بزرگترين کيکلوپس جوان بود و به دست اديسه ئوس (Odysseus) کور شد.

 

تيفون ( Typhon يا Typhoeus) هيولای غول پيکر با يک سر انسان و 99 سر حيوان ، دويست دست که هر يک با پنجاه مار پوشيده شده بود ، يک جفت بال بزرگ و يک جفت دم مار به جای پا و معده ای آتشين . زئوس او را در زير کوه اتنا دفن کرد.

 

آلکيونئوس (Alcyoneus) پادشاه غول ها که در سرزمينش Pallene فناناپذير بود. هراکلس او را بست و از سرزمينش بيرون انداخت تا بميرد.

 

خدايان دريا (Theoi Einalioi) که بسياری از آنها مانند مرمن (mermaid) که سر و تنه انسان و دم ماهی داشت ، دارای دم ماهی بودند.از آن جمله مي توان به دلفينوس (Delphinos) ملازم پوسدون ، نرئوس (Nereus) با دم مارپيچ ماهي به جای پا و تريتون (Triton) با يک يا دو دم مارپيچ ماهي به جای پا اشاره کرد.

 

سايرن ها يا به اصطلاح عاميانه حوری های دريايي (Siren) که سه موجود افسانه ای دريايي با سر و سينه زن و بدن پرنده بودند و آوای فريبنده آنها دريانوردان را اغوا کرده ، به کام مرگ مي فرستاد.

 

خدايان رودها (Theoi Potamoi) که به جای پا دم ماهی داشتند و يک شاخ گاو روی سر.مانند اکيانوس و آخه لوس (Achelous) که هراکلس شاخش را شکست.

 

خيرون (Chiron) فرزانه ترين قنطورس و راهنمای بسياری از پهلوانان بود.نسوس (Nessos) نيز قنطورس ديگری بود که به دست هراکلس کشته شد.

 

هيپوکامپوس (Hippocampus) موجود دريايي با سر و بدن اسب و دم مارمانند ماهی.

 

گاه پيش مي آمد که يک خدا متعلق به بيش از يکي از دسته های بالا باشد

لینک به دیدگاه

پرسیوس : پسر زئوس قاتل مدیوسا (که دئوی ماده و بالدار بود و موهای سر او را مارهائی تشکیل میدادند و هر کس که چشمش به مدیوسا میافتاد فورا مبدل به سنگ می شد.) بود. پرسیوس با داس و سپری جادوئی و کفشهای بالدار خود و کلاهخودی که او را نامرئی کرد بر سرمدیوسا فرود می اورد و او را از بدن جدا می کرد

 

بلروفون : او اسب بالداری موسوم به پگاسوس دستگیر و رام کرد و بر آن سوار شد و جانور مخیب افسانه ای آتش نفس را که نیمی از بدنش چون شیر و قسمتی چون بز و بخشی هما نند مار بود کشت.

 

آتا لانتا : زن شکارچی زیبائی که از تمام مردان تند تر میدوید. عهد کرد که تنها با مردی زناشوئی کند که از او تندتر بدود. هنگامی که هیپ پومنس با وی به مسا بقه دویدن پرداخته بود در اثنای دویدن سیب زرینی جلوی پای وی انداخت و چون اتلانتا خواست ان را بردارد مسابقه را باخت!و با هیپ پومنس ازدواج کرد!!

 

هرکول : نیرومندترین قهرمان یونانی که موافقت کرد که اسمان ها را بر دوش گیرد.تا انکه اطلس مغولی برای چیدن سیب های زرین بوستان هسپرید به باختر دور برود.!زیرا هرکول برای انجام ازمایشهای 12 گانه به سیبهای طلایی احتیاج داشت.اما اطلس حیله کرد که هرکول را در همان حال بگذارد و سیبها را برای خود بردارد.هرکول که مطلب را دانست او را فریب داد که برای لحظه ای اسمان را نگه دارد.سپس سیبها را برداشت و به راه خود ادامه داد.!!

 

تزیوس : او غول ادم خواری را که میناتور نام داشت و سر گاو نر داشتونزد شاه کرت نگه داشته می شد کشتو با اردیانه دختر شاه که به او کمک کرده بود گریخت.!!

 

اسکلپیوس : پسر اپولو قهرمان پزشکی یونان که می توانست مرده را از قبر بیرون بیاورددر اثر شکایت هادس خدای زیرزمین زئوس خدای بزرگ وی را با اذرخش خود به قتل رسانید. اما بعد ها او را زنده کرد و به مرتبه خدایی رسانید!!

 

کاستور و پوللوکوس : دو قلوی جدا نشدنی و اسب سوارانی مشهور بودند . هنگامی که کا ستور کشته شد. پولوکوس ان قدر غمگین شد که زئوس به وی اجازه داد نزد برادرش به اسمانها برود.تا به شکل صورت فلکی در امدند.!

 

اورفیوس : موسیقی دان و نوازنده هنگا می که عروسش اوریدیس در گذشت به جهان زیرزمینی نزول کرد تا او را نجا ت دهد در آنجا نوازندگی وی ها دس را تکان داد و حاضر شد اوریدیس را آزاد کند. به شر ط آ ن که اورفیوس به اوریدیس نگا ه نکند تا وقتی که هر دو به جهان روی زمینی رسیده باشند.اما اورفیوس تنها یک آن زودتر از وقت مجاز سر را به عقب برگردانید و اوریدیس را نگریست!! اوریدیس بلافاصله به سوی تاریکی لغزید و تا ابد ناپدید شد

کادموس : شهر تب را در یونان به وسیله کاشتن دندانهای ا ژده ها ئی که کشته بود بنا کرد و هر جا که این دندانها بر زمین افتاد مردان مسلح از خاک روئید ه ویکدیگر را کشتند تا پنج نفر از آنها باقی ماندند و کا دموس با کمک آنها این شهر را بنا کرد.

 

جا سون : به رهبری عده ای برای به دست آوردن پشم زرین از کولکیس واقع در سواحل دریای سیا ه عا زم آن دیار شد. مدئا دختر شا ه کوکلیس عاشق او شد و ماری را نگهبا ن درخت پشم زرین بود و آرام و به خوا ب کرد تا قهرما ن پشم زرین را چید و به سلامت به یونان بازگشت

 

دائه دالوس : او صنعتگری ماهر بود و بالها ئی برای خود و پسرش ایکاروس ساخت و آنها را با موم به بدن شان چسباند و به پسرش گفت که مبادا باارتفاعات زیا د پرواز کند. اما پسرش حرف پدر را نشنید و تا نزدیکی خورشید پرواز کرد و گرمی آفتاب موم را ذوب ساخت و ایکاروس سقو ط کرد و مرد.

 

آشیل : دلپذیر ترین قهرما نیونا نبودند که در محا صره ی شهر تروا در آسیای صغیر به جنگ پرداختند. آژا کس چون کوه قدرت مقاومت داشت و دلاوری جنگی بود. اودیسه در تدبیر و کاردانی و حیله بی ما نند بود. اما آشیل معروف به "تند پا" زیبا روی و مودب و مانند خدایان و از همه ی آنها مرتبه اش بالاتر بود. وی ترجیح داد که در جوانی با افتخار بمیرد و چون با تیر پاریس تراوائی که به پاشنه او اصابت کرد ( پاشنه اش تنها نقطه زخم پذیر بدن او بود ) از پای درآمد و سبب شد که هر سه قهرمان در صحنه آخرین و فراموش نشدنی با هم گردآیند. در این صحنه آخرین اودیسه باخونخوارای جلو سربازان تروا را گرفت در حا لیکه اژاکس جسد اشیل را از میدان جنگ بیرون می برد.!!

لینک به دیدگاه

کاساندرا

 

کتاب پیشگویی را که بر طرف کردن ابهامات آینده نام دارد زنی به نام کاساندرا وابلاتسکی نوشته و دانش آموزان هاگوارتز در کلاس پیشگویی از آن استفاده می کنند. این نام برای متخصص پیشگویی نامی بسیار کامل و برازنده است.این نام از نام دو انسان مشهور برگرفته شده است که نامشان با پیشگویی و جادو در ارتباط است.

در اسطوره شناسی یونان باستان کاساندرا پیشگو بود یعنی می توانست آینده را ببیند. این توانایی را یکی از خدایان به نام آپولو که به کاساندرا علاقه داشت به وی اهدا کرده بود.آپولو قول داد توانایی پیشگووی را به کاساندرا اعطا کند به شرطی که کاساندرا عشق او را پاسخ بگوید. اما کاساندرا پس از آنکه پیشگو شد و به نهان بینی دست یافت نظرش تغییر کرد به همین دلیل آپولو با خشم او را نفرین کرد و آرزو نمود که هرگز کسی حرف کاساندرا را باور نکند . این امر موجب حزن و اندوه کاساندرا شد.

 

تروي

 

کاساندرا در داستان مشهور تروی نیز نقشی ایفا می کند.کاساندرا دختر شاه پریام پادشاه شهر تروی بود و هنگامی که سربازان یونانی به ظاهر دست از حمله کشیدند و شیئی ارزشمند و گرانبها به شکل یک اسب چوبی بزرگ را در خارج شهر رها کردند و عقب نشینی کردند کاساندرا به پدرش هشدار داد که برای جشن گرفتن عجله نکند و از همه مهمتر اسب را به داخل شهر نیاورد(البته در فیلم تروی پسر پادشاه این نظر را می دهد که یک از اشتباهات فیلمنامه است ) ولی به دلیل نفرین آپولو پدرش به حرف او توجهی نکرد.سربازان یونانی درون اسب مخفی شده بودند.آنها منتظر ماندند تا اسب به درون شهر برده شد و همه به خواب رفتند سپس به آرامی از داخل اسب چوبی بیرون آمدند و شهر را تصرف کردند.

بدون شک نام خانوادگی کاساندرا وابلاتسکی از نام هلنا پترونا بلاواتسکی بر گرفته شده است که یکی از بنیانگذاران جامعه اشراق بود.از جمله اهداف جامعه اشراق "بررسی قوانین توضیح داده نشده طبیعت و قدرتهای نهفته در وجود انسان"و یا به عبارت دیگر جادو بود.

 

 

اديسه

 

ادیسیوس پس از آشيل و پاتروكل بزرگ‌ترین و نام آورترین قهرمان یونان است. او در هوشمندی و نیرنگ بازی نامی بلند برای خویش به جا گذاشته. او پادشاه ايتاك، فرزند لائرت و آنتیکله بود و با پنه لوپ دختر ايكاريوس، پیوند زناشویی بست و از پیوند آنان تلماك متولد شد.

وقتی پاریس هلن را ربود، منلاس خواستار جنگ با ایشان گشت و آگاممنون این را پذیرفت و از هم‌پیمانان‌اش در خواست کمک کرد، او کوشید از رفتن به تروا تن باز زند اما تلاش‌اش بیهوده ماند اما قبل از این که با آنان همراه شود به سوی سكروس روی گرداند تا در آن جا آشيل نوجوان را بیابد او که در جامه زنان در قصر لیکومد به امر مادرش تتيس پنهان شده بود و روزگار می گذارند، اولیس هوشمند برای باز شناختن آشيل حیله کرد و به شکل بازرگانان در آمد و بارش را از جواهرات پر کرد و در میان‌شان شمشیری گذاشت و به درون قصر راه باز یافت. آشيل از میان جواهرات شمشیر را انتخاب کرد و ادیسیوس او را شناخت و با خود همراه کرد. ده سال اول به جمع کردن لشکر گذشت و پس از آن آنان به راه افتادند و اینان در راه تروابه هر منزل و شهری که می‌رسیدند دست به غارت می‌زدند تا به تِبِس شهری که سپند ائیتون بر آن حکم می‌راند رسیدند. پس از فتح آن، ایشان به سوی تروا رهسپار شدند. ده سال دوم نبرد که با تروایی‌ها می‌جنگیند، اولیس به پاس کار‌هایش نام‌اش پر آوازه گشت و بر همگان سر آمد:

او ديومد خسته تن را تیمار کرد، دلون را کشت؛ به همراه ديومد به درون بارو‌های تروا راه جست. بر دو اسب نامدار رزوس دست یافت، در بازی‌هایی که در آیین سوگ و مرگ پاتروكل برگزار شد بر دو آژاکس پیشی یافت و آنان را شکست داد. او یکی از کسانی بود که برای آشتی دادن آشيل و آگاممنون به سوی آشيل رفت اما موفق نشد. اینان قهرمانی‌های وی بودند که در این منظوم "ايلياد" آمده است. و بعد از آن، او برای راه یافتن به آن سوی دیوار های نفوذ نا‌پذیر تروا حیله کرد، به آخاییان پیشنهاد داد که اسبی چوبین بسازند و آن را پیش کش تروجانی‌ها کنند و وانمود کنند که شکست خوردند این حیله کارگر شد و آنان در دل اسب به تروا راه یاقتند و از آن عظمت فقط خاکستر باقی گذاشتند. بازگشت ادیسیوس نیز ماجراهای بسیار دارد که هومر از آن نیز کتاب به نظم در آوردِ که در یونان اوديسيوس نام گرفته است.

 

بر روان پوزئيدون به این سبب که اولیس چشم یگانه، غول پولیفم مینوی، را که یکی ازنیرومندترین غولان بوده است کور کرده کینی نشسته بود و او بدون این که اولیس را بکشد، او را دور از وطن‌اش سر گردان می کند. اما بعد از ده سال سر گردانی اولیس به ايتاك باز می گردد پنه لوپ که دیگر نمی‌توانست از پس خواستگاران بر بیاید مسابقه‌ای طرح کردِ بود که هر کس که بتواند کمان اولیس را فرو کشد و تیری را از میان دوازده تبر که در پی هم چیده شده‌اند بگذارند با وی عروسی می‌کند. اولیس لباس مبدل پوشید و به جمع خواستگاران پیوست و تنها کسی بود که توانست کمان را کشد آن گاه خود را نمایان کرد و از کشته خواستگاران پشته ساخت و انتقام خود را از خواستگاران که در این چند سال بر اموال او افتاده بودند گرفت.

 

 

سانتور ها

 

سانتور ها جانوراني اسطوره اي هستند كه پا و بدن اسب ولي نيم تنه،دست و سر شبيه به انسان دارند.بر طبق افسانه ها سانتورها به كوههاي يونان تعلق دارند يعني مكاني كه در آن سانتورها با مردم محلي تا اندازه اي ارتباط داشتند.برخي از سانتور ها علاقه زيادي به شراب داشتند به همين دليل موجوداتي خشن و نا آرام بودند و به سرعت عصباني مي شدند.سانتور ها جنگهاي زيادي با انسانها كرده اند.مشهورترين جنگ آنها با انسانها پس از يك مراسم عروسي اتفاق افتاد كه در طي آن ،آنها مانند هميشه در خوردن شراب زياده روي كرده بودند.سانتور ها تلاش كردند عروس را با خود ببرند كه اين امر موجب جنگ بزرگي شد(سانتور ها در آن جنگ شكست خوردند) صحنه هاي مربوط به آن جنگ يكي از زينتهاي مورد علاقه كوزه گران يوناني بود.

ولي برخي از سانتور ها موجوداتي شريف و بزرگوار بودند.خداياني همچون آپولو و آرتميس،هنر هايي از قبيل پزشكي و شكار را به سانتوري به نام "چيران" آموختند.او نيز مدرسه اي را بنا نهاد كه در آن به برخي از قهرمانان بزرگ دنيا خود همچون "آشيليوس" و "اوديسه" تعليم داد.

لینک به دیدگاه
  • 6 سال بعد...

تکمیله ی بر خائوس با اجازه ی ایلیا جان:icon_redface:

 

خائوس

 

یا کی‌آوس (به یونانی: Χάος)،(به انگلیسی: Chaos)، در اساطیر یونان وضعیت ابتدایی پیش از آفرینش را بیان می‌کند. البته در این داستان‌ها در اشاره‌هایی خائوس دارای شخصیتی انسانی تصویر شده‌است.

 

این مفهوم نخستین بار در آثار هزیود، شاعر مشهور یونانی مطرح شده‌است، اما احتمال دارد که هزیود این مفهوم را از بابل باستان گرفته باشد.[۱]

 

در ابتدای آفرینش خلاء یا خائوس به وجود آمد، از خائوس زمین یا گایا بوجود آمد بعد بترتیب تارتاروس که دنیای زیرین است و اروس یا شهوت از خلاء به وجود آمدند. دیگر خدایان به وجود آمده از خائوس عبارتند از تاریکی یا اربوس و الههٔ شب یا نیکس. و اما از ازدواج آنها هامرا یا روز و روشنایی یا آتیر متولد شدند. از زمین یا همان گایا سه خدا متولد شد: آسمان یا اورانوس، دریا یا پونتوس و کوه‌ها یا اورئا.

 

کی‌آوس منبع الهامی برای نام گذاری سیستم خاصی در ریاضی شده که گاه به صورت آشوبی هم برگردانده شده‌است.

 

پانویس

 

1. ↑ تاریخ تمدن، ویل دورانت، چاپ هفتم، ۱۳۸۰، جلد دوم، صفحه:۸۵

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...