رفتن به مطلب

دومین صندلی داغ روانشناسی(تحلیل شخصیت)ارشد ترین مدیر انجمن محمد (mohammad.A)


ارسال های توصیه شده

اول اینکه از فعالیت تو انجمن من یکی که اصلا پی به کمروییت نمبردم:jawdrop:

حالا که اینجوریه:

- آدمایی که اعتماد به نفسشون بالاست مسئولیت پذیرترن اغلب همین که مسئولیت خطیر نواندیشانو داری به نظرم خیلی میتونه کمک باشه:ws37:

- ضمیر ناخودآگاه آدم نمیتونه راست و دروغ رو تشخیص بده پس همیشه کلمات و جملات مثبت در مورد خودمون به کار ببریم تا کم کمک این باور درما ایجاد بشه که اعتماد به نفس بالایی داریم:w16:

- در مقابل انسانهای دیگه نباید احساس ضعف بکنیم چون حتی اگه اون طرف مقام و منصبی هم داشته باشه این مقام قراردادی هست و مقام ما به دلیل انسان بودن مقام بالایی ست:icon_redface:

- بعدشم به حالت بدنی دقت کنیم ببین چه جوری هستیم انسانهایی که اعتماد به نفس دارن آدمایی هستن که معمولا مطمئن حرف میزنن سررو بالا نگه میدارن محکمتر راه میرن و.... سعی کن این حالات رو تقویت کنیم:ws37::a030:

  • Like 7
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 57
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

خب راستش تو بعضی موارد ضربه میزنه و خیلی وقتا باعث میشه حرفمو بخورم.

مثلاً تو کلاس دانشگاه در مورد موضوعی بحث میشد و منم با خودم کلنجار میرفتم و آخرشم شرکت نمیکردم تا اینکه خود استاد میدید چیزی نمیگم، سوال می پرسید ازم. چون بعضی از درسامون همین حالت میزگردی رو داشت.

یا مثلاً تو کنفرانس تمرکز لازم رو نمی تونستم خوب داشته باشم. صدام می لرزه و خیلی هم سریع میگم.

تو مسائلی که بخوام از حق خودم بگذره، اگه موضوعات خیلی مهم باشه نمی گذرم. وگرنه اکثر موارد میگم ولش کن. مهدی هم سر این مورد زیاد بهم گیر داده :ws3:

سلام محمد

خوبی عزیز ؟

عزیز نقطه مقابلت خودمم سرشار از اعتماد به نفس:ws3:

ادمینی یه سوال : این رفتارهایی که میگی واسه یه ترم اول و دومی تقریبا عادیه یعنی تو تا آخر دانشگاه اینجوری بودی ؟

  • Like 4
لینک به دیدگاه
سلام پسرم

خوب بذار بعد بهت چندتا کتاب پیشنهاد میکنم بخونی مشکلاتت حل بشه .........:ws3:

برای برطرف شدند کم رویت و خجالتی بودنت تنها راه حلت شاغل شدنت هست

وقتی مجبور باشی بامردم ارتباط برقرار کنی اعتماد به نفست هم بالا میره..

میتونی احساساتتو با اعمالت نشون بدی وقتی نشون دادنش با گفتار برات سخته...من هم هیچ وقت نشده به مامانم بگم دوستش دارم........ولی خودش میدونه

 

ولی به بچه ام و اقوام مجازیم زیاد گفتم.........

 

فعلا همینها باشه بعد بازم میام خدمتت......:icon_gol:

 

اول اینکه از فعالیت تو انجمن من یکی که اصلا پی به کمروییت نمبردم:jawdrop:

حالا که اینجوریه:

- آدمایی که اعتماد به نفسشون بالاست مسئولیت پذیرترن اغلب همین که مسئولیت خطیر نواندیشانو داری به نظرم خیلی میتونه کمک باشه:ws37:

- ضمیر ناخودآگاه آدم نمیتونه راست و دروغ رو تشخیص بده پس همیشه کلمات و جملات مثبت در مورد خودمون به کار ببریم تا کم کمک این باور درما ایجاد بشه که اعتماد به نفس بالایی داریم:w16:

- در مقابل انسانهای دیگه نباید احساس ضعف بکنیم چون حتی اگه اون طرف مقام و منصبی هم داشته باشه این مقام قراردادی هست و مقام ما به دلیل انسان بودن مقام بالایی ست:icon_redface:

- بعدشم به حالت بدنی دقت کنیم ببین چه جوری هستیم انسانهایی که اعتماد به نفس دارن آدمایی هستن که معمولا مطمئن حرف میزنن سررو بالا نگه میدارن محکمتر راه میرن و.... سعی کن این حالات رو تقویت کنیم:ws37::a030:

 

مرسی از حضورتون و راهنمایی ها و صحبتاتون :icon_gol:

 

سلام محمد

خوبی عزیز ؟

عزیز نقطه مقابلت خودمم سرشار از اعتماد به نفس:ws3:

ادمینی یه سوال : این رفتارهایی که میگی واسه یه ترم اول و دومی تقریبا عادیه یعنی تو تا آخر دانشگاه اینجوری بودی ؟

 

سلام. مرسی.

ترم اول و دوم شدیدتر بود ولی تا آخر دانشگاه تقریباً این مشکل بود. :icon_pf (34):

  • Like 8
لینک به دیدگاه
یه مطلب دیگه

محمد میگه اعتماد به نفس نداره

خب نداشتن اعتماد به نفس دو حالت داره ... یابه علت عدم تواناییدر انجامکاریه یا نه تواناییشو داره ولی باز حس میکنه نمیتونه.

به نظرمن محمد حالت دوم رو داره.

یهجورایی هم این عدم اعتماد بهنفس و اون ترسی که میگه بعضی وقتا هستو اون خجالت و از حق خودگذشتن یه جوریایی به هم باید مربوط باشن زیاد ... دیگه چه جوریشو دکتر پری بگه :ws3:

 

دکتر .... دکتر پری به پست شماره 36 ...... دکتر پری ...

 

:ws3:

دکتر کیه؟

چی می گه ؟

من از اول هم اشتباهی بودم!!

والا علائم کمبود اعتماد به نفس ایناست

۱– از دست دادن وزن و اشتها ۲ – پرخوری

۳ – یبوست و اسهال

۴ – اختلالات خواب (بی‌خوابی یا مشکل در به خواب رفتن یا بیدار خوابی)

۵ – پرخوابی

۶ – شکایت از خستگی

۷ – کناره‌گیری از فعالیت‌ها

۸ – شرکت نکردن در بحث‌ها و گفت‌وگوها (تمایل به بودن در حاشیه)، بیشتر شنونده بودن تا شرکت کننده

۹ – کاهش میل جنسی

۱۰ – کاهش رفتارهای خودانگیخته

۱۱ – حالت نامناسب بدنی

۱۲- حالت اضطراب،غمگینی و ناامیدی، درماندگی و عجز

۱۳ – ترس از عصبانی کردن دیگران

۱۴ – احساس تنهایی، احساس اینکه دیگران شخص را دوست ندارند و قادر نبودن به بیان احساس خود و ضعف در مواجه یا چیرگی بر مشکلات

۱۵ – اجتناب از موقعیت‌هایی که شخص باید در معرض عموم قرار گیرد و خود را افشا کند.

۱۶ – ناتوانی در انجام دادن کارها به نحو مطلوب یا ثمربخش.

۱۷ – حساسیت به انتقاد، کمرویی

۱۸ – شکایت‌های فراوان از دردهای جسمانی

۱۹ – احساس بی‌ارزشی و بی‌لیاقتی

۲۰ – حالاتی از ملامت خود، تنفر از خود و راضی نبودن از خود.

۲۱ – انکار موفقیت‌ها و دستاوردهای گذشته و انکار موفقیت در فعالیت‌های جاری

۲۲ – احساس اینکه هر کاری که شخص انجام می‌دهد با شکست مواجه می‌شود و یا بی‌معنی است.

۲۳ – زیر و رو کردن مسائل زندگی

۲۴ – در جست‌وجو و طالب تشویق از سوی دیگران،تلاش برای به دست آوردن محبت اما ناتوانی در انجام نثار متقابل محبت به دیگران

۲۵ – خود را سربار دیگران دیدن.

ولی من حرفایی رو که محمد در جواب دکتر مریم زد رو خوندم احساس می کنم محمد یکم دچار هراس اجتماعیه که با کمبود اعتماد به نفس یه همون به اصطلاح خجالتی بودن گاهی اشتباه میشه

سلام. ممنون که اومدین. :flowerysmile:

مراحمید :a030:

 

 

 

چشم :banel_smiley_52:

 

 

کارهای فردی رو بیشتر ترجیح میدم. اما نه اینکه بخوام همه کارا اینطور باشه. در کنار بعضی کارهای گروهی هم خوبه که باشه، اما نه زیاد.

 

 

تعدادشون کمتره ولی عمیق تر.

 

 

بقیه هم بهم میگن چه از نظر اروم بودن و اینا چه از نظر احساسات (یه چیزی تو مایه های سیب زمینی :ws3: )

خودمم معمولاً اروم هستم اکثر مواقع، اما استرس هم میگیرم بعضی وقتا. مثلاً واسه کنکور یا امتحانا هیچ استرسی نداشتم هیچ وقت. ولی واسه کنفرانس های کلاسی داشتم :icon_pf (34):

البته یکی از اضطراب های درونی هم که جدیداً اضافه شده مشکل کار هستش و پیدا کردن کار که متأسفانه تو مصاحبه هایی هم که میرم تأثیرش رو میذاره.

ولی تو بقیه موارد نه. حتی بعضی وقتا یه اتفاقی که میفته می بینم بعضیا مضطربن، سعی میکنم بفهمم این اضطراب بابت چی هست و چرا من اینطوری نیستم :ws3: واسه همین بعضی وقتا احساس میکنم بقیه زیادی اضطراب دارن :ws3:

 

 

نه تا حالا نشده. معمولاً وقتی واقعاً نتونم نمیرم. ولی اگه بتونم میرم. تک بودن رو بیشتر ترجیح میدم ولی از حضور تو جمع فرار نمی کنم و موقعیتش باشه میرم و حضور پیدا میکنم.

 

 

این 3تا مثالی که آخر زدی تو همش هست. :icon_pf (34):

فقط تو جمع های کوچیک صمیمی و دوستانه این کمرویی رو ندارم. ولی همین جمع دوستانه اگر بزرگم که بشه باز کمرویی سراغم میاد. مثالش رو زدم خوابگاه دانشجویی. وقتی تو اتاق خودمون چند نفر بودیم و تعداد کم، هیچ کمرویی نداشتم و شیطنت هم میکردم. ولی همون جمع که بزرگتر میشد یه کمی صمیمیتش کمتر میشد، کمروییه منم به همون نسبت بیشتر میشد.

تو جمعی صمیمی نیستم، حتی دو نفره هم که باشه باز یه جوری خجالت میکشم. به خصوص وقتی شخص از نظر سنی بزرگتر هم باشه. انوشه گفت شاید به خاطر حفظ احترام باشه. نمیدونم شاید این باشه. ولی فقط میدونم یه چیزی هست که نمیذاره اون احساس راحتی رو تو صحبت کردن با یه شخص داشته باشم.

 

 

 

تو جواب یکی دیگه از سوالا هم اشاره کردم، محیط کم جمعیت رو بیشتر ترجیح میدم اما دوست دارم که گاهی اوقات تو محیط های بزرگتر هم باشم و دوست دارم تو این محیط ها هم راحت باشم و عامل درونی محدودم نکنه. ولی خب میگم بعضی وقتا این محیط ها رو ترجیح میدم، وگرنه در حالت کلی بیشتر راغب هستم تو محیط کم جمعیت باشم.

محمد من درست فهمیدم؟

تو علاقه و تمایل به برقراری رابطه داری اما گاهی به علت خجالت نمی تونی پا پیش بذاری

توی جمع حالت گوشه گیر پیدا می کنی

حالا توی جمع احساس اضطراب هم داری؟

یه جور اینکه ناراحت بشی یا نگران این باشی که نکنه شرمسار بشی یا دیگران تحقیرت کنن؟

توی جمع چقدر احساس اضطراب می کنی؟

  • Like 8
لینک به دیدگاه

یه توضیحی که درباره صندلی باید می دادم و شاید جا موند اینه که

این صندلی دقیقا برای بیان کردن انتقاد ها و نقطه ضعف هاست

اینکه خود شخص یکی از مشکلاتش رو بیان می کنه راهی برای پیدا کردن نقاط ضعف ها در شخص پیدا می شه

چه بسا از طریق نحوه جواب دادن فرد میشه نوع مکانیزم های دفاعی او را پیدا کرد

و در واقع یه نقد منطقی و مستدل از شخص کرد که خوب ما اینجا بیشتر سعی می کنیم رو حل مسائل تکیه کنیم تا اینکه فقط انتقاد کنیم

وی اگه انتقاد دیگه ای از محمد می تونین در بیارین طبق نحوه پاسخ گویی اش بگین!524019_evilsmile.gif

  • Like 8
لینک به دیدگاه
دکتر کیه؟

چی می گه ؟

من از اول هم اشتباهی بودم!!

والا علائم کمبود اعتماد به نفس ایناست

۱– از دست دادن وزن و اشتها ۲ – پرخوری

۳ – یبوست و اسهال

۴ – اختلالات خواب (بی‌خوابی یا مشکل در به خواب رفتن یا بیدار خوابی)

۵ – پرخوابی

۶ – شکایت از خستگی

۷ – کناره‌گیری از فعالیت‌ها

۸ – شرکت نکردن در بحث‌ها و گفت‌وگوها (تمایل به بودن در حاشیه)، بیشتر شنونده بودن تا شرکت کننده

۹ – کاهش میل جنسی

۱۰ – کاهش رفتارهای خودانگیخته

۱۱ – حالت نامناسب بدنی

۱۲- حالت اضطراب،غمگینی و ناامیدی، درماندگی و عجز

۱۳ – ترس از عصبانی کردن دیگران

۱۴ – احساس تنهایی، احساس اینکه دیگران شخص را دوست ندارند و قادر نبودن به بیان احساس خود و ضعف در مواجه یا چیرگی بر مشکلات

۱۵ – اجتناب از موقعیت‌هایی که شخص باید در معرض عموم قرار گیرد و خود را افشا کند.

۱۶ – ناتوانی در انجام دادن کارها به نحو مطلوب یا ثمربخش.

۱۷ – حساسیت به انتقاد، کمرویی

۱۸ – شکایت‌های فراوان از دردهای جسمانی

۱۹ – احساس بی‌ارزشی و بی‌لیاقتی

۲۰ – حالاتی از ملامت خود، تنفر از خود و راضی نبودن از خود.

۲۱ – انکار موفقیت‌ها و دستاوردهای گذشته و انکار موفقیت در فعالیت‌های جاری

۲۲ – احساس اینکه هر کاری که شخص انجام می‌دهد با شکست مواجه می‌شود و یا بی‌معنی است.

۲۳ – زیر و رو کردن مسائل زندگی

۲۴ – در جست‌وجو و طالب تشویق از سوی دیگران،تلاش برای به دست آوردن محبت اما ناتوانی در انجام نثار متقابل محبت به دیگران

۲۵ – خود را سربار دیگران دیدن.

ولی من حرفایی رو که محمد در جواب دکتر مریم زد رو خوندم احساس می کنم محمد یکم دچار هراس اجتماعیه که با کمبود اعتماد به نفس یه همون به اصطلاح خجالتی بودن گاهی اشتباه میشه

 

محمد من درست فهمیدم؟

تو علاقه و تمایل به برقراری رابطه داری اما گاهی به علت خجالت نمی تونی پا پیش بذاری

توی جمع حالت گوشه گیر پیدا می کنی

حالا توی جمع احساس اضطراب هم داری؟

یه جور اینکه ناراحت بشی یا نگران این باشی که نکنه شرمسار بشی یا دیگران تحقیرت کنن؟

توی جمع چقدر احساس اضطراب می کنی؟

 

ممنون پری جان :icon_gol:

نه زیاد احساس اضطراب ندارم. ولی احساس راحتی کاملم از درون ندارم. البته این فکر کنم طبیعی باید باشه :ws52:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
یه توضیحی که درباره صندلی باید می دادم و شاید جا موند اینه که

این صندلی دقیقا برای بیان کردن انتقاد ها و نقطه ضعف هاست

اینکه خود شخص یکی از مشکلاتش رو بیان می کنه راهی برای پیدا کردن نقاط ضعف ها در شخص پیدا می شه

چه بسا از طریق نحوه جواب دادن فرد میشه نوع مکانیزم های دفاعی او را پیدا کرد

و در واقع یه نقد منطقی و مستدل از شخص کرد که خوب ما اینجا بیشتر سعی می کنیم رو حل مسائل تکیه کنیم تا اینکه فقط انتقاد کنیم

وی اگه انتقاد دیگه ای از محمد می تونین در بیارین طبق نحوه پاسخ گویی اش بگین!524019_evilsmile.gif

 

انتقادی وارد نیست :w02:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
سلام. ممنون که اومدین. :flowerysmile:

مراحمید :a030:

 

 

 

چشم :banel_smiley_52:

 

 

کارهای فردی رو بیشتر ترجیح میدم. اما نه اینکه بخوام همه کارا اینطور باشه. در کنار بعضی کارهای گروهی هم خوبه که باشه، اما نه زیاد.

 

 

تعدادشون کمتره ولی عمیق تر.

 

 

بقیه هم بهم میگن چه از نظر اروم بودن و اینا چه از نظر احساسات (یه چیزی تو مایه های سیب زمینی :ws3: )

خودمم معمولاً اروم هستم اکثر مواقع، اما استرس هم میگیرم بعضی وقتا. مثلاً واسه کنکور یا امتحانا هیچ استرسی نداشتم هیچ وقت. ولی واسه کنفرانس های کلاسی داشتم :icon_pf (34):

البته یکی از اضطراب های درونی هم که جدیداً اضافه شده مشکل کار هستش و پیدا کردن کار که متأسفانه تو مصاحبه هایی هم که میرم تأثیرش رو میذاره.

ولی تو بقیه موارد نه. حتی بعضی وقتا یه اتفاقی که میفته می بینم بعضیا مضطربن، سعی میکنم بفهمم این اضطراب بابت چی هست و چرا من اینطوری نیستم :ws3: واسه همین بعضی وقتا احساس میکنم بقیه زیادی اضطراب دارن :ws3:

 

 

نه تا حالا نشده. معمولاً وقتی واقعاً نتونم نمیرم. ولی اگه بتونم میرم. تک بودن رو بیشتر ترجیح میدم ولی از حضور تو جمع فرار نمی کنم و موقعیتش باشه میرم و حضور پیدا میکنم.

 

 

این 3تا مثالی که آخر زدی تو همش هست. :icon_pf (34):

فقط تو جمع های کوچیک صمیمی و دوستانه این کمرویی رو ندارم. ولی همین جمع دوستانه اگر بزرگم که بشه باز کمرویی سراغم میاد. مثالش رو زدم خوابگاه دانشجویی. وقتی تو اتاق خودمون چند نفر بودیم و تعداد کم، هیچ کمرویی نداشتم و شیطنت هم میکردم. ولی همون جمع که بزرگتر میشد یه کمی صمیمیتش کمتر میشد، کمروییه منم به همون نسبت بیشتر میشد.

تو جمعی صمیمی نیستم، حتی دو نفره هم که باشه باز یه جوری خجالت میکشم. به خصوص وقتی شخص از نظر سنی بزرگتر هم باشه. انوشه گفت شاید به خاطر حفظ احترام باشه. نمیدونم شاید این باشه. ولی فقط میدونم یه چیزی هست که نمیذاره اون احساس راحتی رو تو صحبت کردن با یه شخص داشته باشم.

 

 

 

تو جواب یکی دیگه از سوالا هم اشاره کردم، محیط کم جمعیت رو بیشتر ترجیح میدم اما دوست دارم که گاهی اوقات تو محیط های بزرگتر هم باشم و دوست دارم تو این محیط ها هم راحت باشم و عامل درونی محدودم نکنه. ولی خب میگم بعضی وقتا این محیط ها رو ترجیح میدم، وگرنه در حالت کلی بیشتر راغب هستم تو محیط کم جمعیت باشم.

 

 

مرسی برای جوابا flowerysmile.gif

از روی صحبتتاتون توی روند تاپیک و جواب سوالات یک و دو و 6 من این طور به نظر می رسه که شما یک فرد درون گرا هستین.

خب احتمالا شما خودتون هم این رو رو می دونستین و الان به من می گید که غیب گفتی !!!

 

واقعیتش من هدف اصلیم از این پُست این هستش که یه مطلبی رو توضیح بدم که خیلی از اوقات به اشتباه طور دیگه ای تصور می شه.

 

نکته اول این که خیلی از اوقات در بازخوردهای اجتماعی و در اذهان عمومی! از درون گرایی به عنوان یه صفت نه چندان خوب یاد می شه و فرد درون گرا رو توصیه می کنند به این که از این پیله تنهایی خودش بیرون بیاد و در جمع حاضر شه و به قولی روش زندگیش رو عوض کنه.

البته این فکر بیشتر از این نشات می گیره که توی دنیای امروز ارتباطات حرف اول رو می زنه و 50 درصد بُرد توی هر قضیه ای متاسفانه یک عدد زبون چرب و نرم هست!

باید بدونیم درون گرایی به هیچ عنوان یک ویژگی بد به حساب نمیاد. و اصولا چیزی به اسم برون گرایی خوبه درون گرایی بده وجود نداره.

درون گرایی یک جنبه شخصیتی انسان هست که اگر بنا به ارزش گذاری باشه هیچ مرتبه پایین تری نسبت به برون گرایی نداره.

نکته خیلی جالب این که تحقیقات ثابت کرده افراد درون گرا سرعت فعالیت مغزی بالاتری دارند و به همین دلیل به قوای محرکه کم تری احتیاج دارند. و نسبت به سایرین از تسلط بیشتری روی خودشون و ذهنشون برخوردارن.

بنابراین درونگرایان اگر از نظر ابعاد دیگه مسئله نداشته باشن، صرف درونگرا بودن به لحاظ علمی، اجتماعی، تحقیقاتی و هر نظر دیگه یک انسان سالم به حساب میان.

من این موضوع رو توی این شکل نشون دادم. البت این شکل کاملا من در آوردیه:ws3:

 

0t1g8s2xcylcs5yzps4d.jpg

 

توی این شکل نشون دادم که افرادی که بین دو پرانتز سبز رنگ هستن کاملا سالم هستن. بعضی از افراد به لحاظ درون گرایی و برون گرایی در یه حالت وسط هستن. یعنی تقریبا تو شرایط مختلف حالات مختلفی از هر دو رو تجربه می کنن. یعنی دقیقا اون خط آبی وسط (به این گروه اصطلاحا می گن آمبی ورت) . از طرفی برخی که درون گرا به حساب میان بسته به شدتش توی محدوده سبز رنگ می تونن به طرف چپ یا راست برن. به اصطلاح کمتر یا بیشتر درونگرا باشن. و همین طور برای افراد برون گرا در محدوده خودشون. و صرف بودن در این محدوده نه نقطه قوتی به حساب میاد نه نقطه ضعف. یک انسان سالم توی این محدوده سبز هست. اما اگر این مسئله در حد شدت و کمال خودش ظاهر بشه دیگه این جا دو تا شخصیت نا به هنجار داریم که شدت برون گرایی باعث بروز اختلال هیستری و شدت درون گرایی باعث بروز علائم اسکیزوفرنی می شه که البته اونا بحثشون جداست.

 

هدفم از این نمودار این بود که بگم دنیای کثیف امروز رو نبینید که همه چیز روی دروغ و زبون بازیه. درون گرا بودن در حالت کلی و اصولی یک ضعف به حساب نمیاد.

 

 

نکته دوم این که درونگرایی یک صفت مثل مهربانی، حسد، دهن بینی یا......نیست که با ارائه راه کار و روش و تکنیک قابل حل باشه. درون گرایی یک ویژگی شخصیتیه که با فرد به دنیا میاد و تا پایان عمر همراهش هست.

یک فرد درون گرا ممکنه بره پیش مشاور و یک سری تکنیک ازش یاد بگیره که چه طور دایره ارتباطات خودش رو گسترش بده. اون می تونه این کار رو بکنه و حتی تا حدودی هم موفق باشه اما بازهم شما اگر توی یه مجلس اون رو بشونید کنار یک آدم برون گرا باز هم کم میاره.

در واقع مثل چشمه خالی که از خودش چیزی نداره که بجوشه، ممکنه موقتی توش آب ریخته بشه اما با تموم شدن اون آب چشمه هم خشک می شه.

 

 

نکته سوم : درون گرایی به معنای خجالتی و کم رو بودن نیست. خیلی از اوقات این دو تا باهم اشتباه گرفته می شن. و مسئله خیلی مهم گذاشتن مرز درست بین این دو تاست. در واقع این که فرد بدونه تا کجای رفتار و عملکرد ناشی از درون گرا بودن و کجای رفتارش یا به عبارتی چه رفتاریش به خاطر خجالتی یا کم رو بودن بودن هست. اما در حالت کلی درون گرا بودن هیچ ربطی به خجالتی بودن نداره. شاید جالب باشه براتون که اتفاقا بسیاری از افراد برون گرا هم خجالتی هستند. برونگرایان خجالتی به جمع رو می کنن و در اون حاضر اما از درون افکار و احساسات دردناکی رو تجربه می کنن. در واقع اون ها در نقشی که تعیین می شه وتحت کنترل اون هاست فوق العاده هستن اما زمانی که در موعیت های اجتماعی جدید قرارمی گیرن، بی اختیار خجالت می کشن.

پس این رو هم گفتم که مرز این دو تا رو خوب بدونیم. این که شما بدونی که این که قادر به بیان راحت احساسات نیستی چه قدرش ناشی از کم رو بودن و احیانا چه میزان ناشی از درون گرا بودن می شه.

 

یک فرد درون گرا غالب اوقات تنهایی رو ترجیح می ده و از حضور توی فعالیت های جمعی لذتی رو که توی خلوت خودش می بره، نمی بره. بیشتر تمرکزش روی مطالعه و فعالیت های ذهنی انفرادیه. مختصر و مفید منظور خودشون رو بیان می کنن و وارد توضیح مکررات نمی شن. ذاتا صریح هستن. خب پس تا این جای قضیه مربوط می شه به درون گرایی.

اما زمانی که فرد از بودن توی جمع احساس ناراحتی می کنه، این جا دیگه مسئله درون گرایی نیست. درسته درون گرا تنهایی روترجیح می ده از حضور در یک جمع اون قدر ها هم آزاردهنده و عذاب آور براش نیست. این فرد که کم رو یا خجالتی هست غالبا ترجیح می ده در هیچ جمعی حضور پیدا نکنه و در صورت حضور هم از اون جایی که فکر می کنه حرف هاش ارزش شنیدن ندارن و ممکنه مهم نباشن صحبت نمی کنه. می ترسه که دیگران اون ها رو نپذیرن.

 

 

حالا به نظر من شما باید یه تفکیکی این جا انجام بدی و مرز این دو تا رو برای خودت مشخص کنی. درون گرا بودن یه ویژگی مثبت شخصیتیه. کاریشم نداشته باشین!! اما اون کم رو بودن کاملا قابل حله. در واقع مثلا عدم بیان احساسات که شما گفتی ، من فکر می کنم تا یه حدیش بر می گرده به همون کم رو بودن. یعنی اون جایی که دو تا مشکل رو عنوان کردی توی پست دوم در واقع یکین و جدا از هم نیستن. که اگه روش کار بشه قابل حله. اما یه بخشیش یا از یه حدی به بعدش شاید برگرده به اون درون گرایی.

 

 

 

 

کم رو بودن یا خجالتی بودن گاهی موقعیتیه مثلا فقط توی یه موقعیت خاص به سراغ آدم میاد. گاهی هم حالت مزمن و عمومی تری می گیره. بعضیا معتقدن این حالت دوم همون هراس اجتماعیه (social fobia) اینو تو توضیح نظر پری گفتم. البته درست و غلطش با پری!! من کارشناس نیستم!

کلا دو جور fobia داریم. یا ساده single fobia که فرد از یه موقعیت های خاص می ترسه و هراس داره. مثل سوار شدن به هواپیما. یکی هم social fobia که فرد از قرار گرفتن توی جمع احساس ناراحتی می کنه. البته در مورد حالتی که شدت این مسئله خیلی شدید باشه.

 

اینی هم که پرسیدم اضطراب دارید یا نه ، یه این خاطره که در هنگام اضطراب افراد تمایل بیشتری به درون گرایی پیدا می کنن تا روی مشکل که علت اضطراب هست تمرکز کنن. گاهی اوقات اضطراب در برخی افراد به صورت خیلی ریشه ای درونی و مزمن در میاد. و این اضطراب مداوم پس از تماس مداوم با یه شخص می تونه اون رو از حالت برون گرا به درون گرا دربیاره. یعنی واقعا درون گرا نیست بلکه به خاطر اون اضطرابه این طور به نظر می رسه.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

در مورد کمک به حل کم رویی همون طوری هم که همه گفتن تمرین حضور بیشتر در جمع خیلی کمک کنندست.

مثلا شما گفتی که توی مصاحبه های کاری این حالت کم رویی وجود داره. خب برای تمرین و صرفا برای حل این مشکل یه کم باید وقت گذاشت. مثلا می تونید این کار رو بکنید. رزومه تون رو برای استخدام بفرستین به جاهایی که یه level کاری از شما پایین تر می خوان . مثلا خیلی شغل ها یا کارمند ها هستن که فقط به احتیاج به لیسانس دارن. حالا هر لیسانسی. تخصصی نمی خوان. برین برای مصاحبه اون جا. این خودش می شه یه موقعیت. موقعیتی که می دونین فقط کمک می کنه به حل این مسئله کم رویی و حتی اگر بگن بیا سر کار هم نمی رین.

مسئله این جاست که این موضوع کم رویی یه درد همیشه نیست و فقط گاهی بروز می کنه.

اگه یه ناراحتی همیشگی و لحظه به لحظه بود واسه حلش سریع اقدام می کردیم. ولی این مسائل که خاموشن و یهو تو یه لحظه و ساعت هایی فقط شعله ور می شن رو گاهیی شاید حوصله نکنیم بریم دنبال حلشون.

 

 

 

در مورد جمع هایی مثل مهمونی اولا که همیشه تو این جمع ها زودتر حاضر شید وقتی کسی زیاد نیومده که حضور بقیه موقع ورود شما این حالت رو کم رویی رو تشدید نکنه.

بعد هم این که قبل از حضور توی این جمع ها یه کم مکالمه درونی با خودتون باید داشته باشین. از جملات تاکیدی + استفاده کنین. تاکید این به خودتون که نظر مردم برای من اهمیتی نخواهد داشت.

به این که چه اتفاقی میفته و من باید چه جمله ای رو استفاده کنم خیلی کاری نداشته باشین. بذارین جمله ها و کلمات ناخودآگاه به ذهن برسن. وقتی از قبل خیلی برنامه ریزی بشه انقدر فرد هول می شه که یادش می ره چی بگه. یا مکالمه خیلی رسمی و خشک می شه.

سعی کنین که معمولا از یک لبخند و یک زبان بدن خوب همیشه استفاده کنین. تماس چشمی خیلی مهمه. حالت ایستاده و مطمئن به دیگران اینو می رسونه که اعتماد به نفس دارین. سعی کنین که پاسخ دیگران رو بدین. هرچن کم. اما محکم و مطمئن.

 

 

 

همه اینا لازمش اینه که یکم وقت بذارین و خودتون رو مجبور کنین البته. همن موقع که می گین ولش کن نمی خواد چیزی بگم. دقیقا همون موقع خودتون رو پرت کنین وسط ماجرا.

اینو هم مدام به خودتون یادآوری که مردم دیگه هم غالبا انسان های از دماغ فیل افتاده ای نیستن و حرفای خیلی پیش و افتاده ای توی 80 /90 درصد مواقع می زنن.

 

 

ممنون از حوصله شما برای خوندن این حرفا:ws3::icon_gol:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

ممنون مریم خانوم بابت وقتی که گذاشتین و صحبت ها و راهنمایی های خوبتون. :icon_gol:

 

اینکه معمولاً قدرت نه گفتن هم ندارم حتی به کسایی که باهاشون رودرواسی هم ندارم، به خاطر کمرویی هستش؟

 

اما زمانی که فرد از بودن توی جمع احساس ناراحتی می کنه، این جا دیگه مسئله درون گرایی نیست. درسته درون گرا تنهایی روترجیح می ده از حضور در یک جمع اون قدر ها هم آزاردهنده و عذاب آور براش نیست. این فرد که کم رو یا خجالتی هست غالبا ترجیح می ده در هیچ جمعی حضور پیدا نکنه و در صورت حضور هم از اون جایی که فکر می کنه حرف هاش ارزش شنیدن ندارن و ممکنه مهم نباشن صحبت نمی کنه. می ترسه که دیگران اون ها رو نپذیرن.

 

این دو قسمتی که قرمز کردم رو جز احساسات منه. یعنی حضور تو جمع واسم عذاب اور نیست و تو جمع ها حضور پیدا میکنم. (این حالت طبق صحبت های شما یعنی درونگرایی) اما وقتی حضور پیدا میکنم، اون قسمت قرمز رنگ دوم هستش. (که طبق صحبتا میشه کمرویی) یعنی با وجود اینکه تو جمع احساس کمرویی میکنم باز هم از روی انتخاب خودم تو جمع ها حاضر میشم و مشکلی هم با حضور تو جمع ندارم و اضطرابی هم از این قضیه ندارم.

الان این قضیه به خاطر خجالتی بودن میشه یا درونگرایی؟ یه خورده تفکیکش سخت شد واسم :hanghead:

 

بازم بابت راهنمایی هاتون ممنونم :icon_gol:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

محمد اینجا هم بیا

http://www.noandishaan.com/forums/showthread.php?t=53749

 

بعد اگه کسی دیگه حرفی نداره جمع بندی رو بذاریم البته همه رو دکتر مریم گفت:ws37::icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
ممنون مریم خانوم بابت وقتی که گذاشتین و صحبت ها و راهنمایی های خوبتون. :icon_gol:

 

اینکه معمولاً قدرت نه گفتن هم ندارم حتی به کسایی که باهاشون رودرواسی هم ندارم، به خاطر کمرویی هستش؟

 

 

 

این دو قسمتی که قرمز کردم رو جز احساسات منه. یعنی حضور تو جمع واسم عذاب اور نیست و تو جمع ها حضور پیدا میکنم. (این حالت طبق صحبت های شما یعنی درونگرایی) اما وقتی حضور پیدا میکنم، اون قسمت قرمز رنگ دوم هستش. (که طبق صحبتا میشه کمرویی) یعنی با وجود اینکه تو جمع احساس کمرویی میکنم باز هم از روی انتخاب خودم تو جمع ها حاضر میشم و مشکلی هم با حضور تو جمع ندارم و اضطرابی هم از این قضیه ندارم.

الان این قضیه به خاطر خجالتی بودن میشه یا درونگرایی؟ یه خورده تفکیکش سخت شد واسم :hanghead:

 

بازم بابت راهنمایی هاتون ممنونم :icon_gol:

 

خواهش می شه:icon_gol:

ببینین مرزش دقیقا فکر کنم همینیه که شما خودت گفتی الان. یعنی اون زمانی که معمولا اگه به انتخاب خودتون باشه بودن توی تنهایی بودن رو به حضور تو جمع ترجیح می دین، بیشتر سعی می کنین فعالیت های فکری و ذهنی انفرادی داشته باشین و خلاصه این که خلوت خودتون لذت بخش تره تا بودن توی جمع و وقتی توی جمع هستین، اون جا هستین اما با اون ها نیستین می شه درون گرایی. یعنی زمانی که توی جمعین و به ترجیح خودتون و به خاطر راحتی که درارین سکوت می کنین می شه درون گرایی ولی زمانی که اتفاقا ترجیح می دین که یه چیزی بگین اما ترس از قضاوت شدن دارین، و ترس از این که نکنه این حرف اصلا مهم نباشه و باعث تمسخر بقیه بشه این می شه کم رویی.

یعنی بهتره سعی کنین روی این مورد کار کنین کم رویی

(البته با توجه به همین پست که الان نقل قول گرفتم شما فکر کنم هراس اجتماعی نداری. کسی که هراس اجتماعی داره از چن روز قبل عذا می گیره که قراره مثلا یه مهمونی بره.)

 

در مورد کم رویی هم نظرم مثل نظر انوشه همونی هست که قبلا اشاره کردم. یعنی اون زمانی که اتفاقا همش شک می کنین که بگم یا نگم(مثلا کلاس درس) بعد فکر می کنین که این دفعا رو ولش کن، نمی گم، دقیقا همون لحظه باید و باید و باید خودتون رو مجبور کنین که حرفتون رو بزنین.

اما برای ترس از نظر مردم که حالا راجع به حرف من چی فکر می کنن بهترین راهش گول زدن ضمیر ناخودآگاه خودتون با تکرار و تلقینه. مدام و مدام به خصوص توی اون موقغیت ها باید به خودتون تلقین کنین که نظر مردم برای من اهمیتی نخواهد داشت. اولش حتی فقط زبونی هم که شده اینو بگین کم کم در اثر تکرار به باورش هم می رسین.

این که شما الان خلاف این فکر می کنین و برای نظر بقیه اهمیتی بیشتر از حد واقعیش قائلن ارثی و ژنتیکی نیست. نتیجه سال ها باور خودتون و تکرار این قضیه توی ذهنتون هست طوری که الان این به صورت نا خود آگاه به صورت یک باور براتون دراومده. حالا دقیقا باید بیفتین تو مسیر معکوسش.

 

یه مثال بزنم. تصور کنین همین الان پستچی یک نامه میاره براتون و کلی امضا و اینا هم می گیره. سریع بدون خوندن روی پاکت بازش می کنین با فونت بزرگ توی یک برگه بزرگ A4 نوشته شده : شما امشب راس ساعت 24 تیرباران خواهید شد. فقط 9 ساعت از زندگیتان باقی مانده است.

احتمالا خیلی سریع و بدون هیچ فکری سریع چهرتون این طوری می شه : :banel_smiley_52:

در حالت طبیعی یه انسان باید به منطقش تکیه کنه ولی توی این وضعیت می بینید که منطق چه قدر ناتوانه. شما فقط چن تا کلمه رو باور کردین. اگه منطقی می خواستین عمل کنید به محض دیدن نامه می گفتین کسی با من دشمنی نداره که. یا حتی می دیدین آدرس گیرنده اشتباهه. یا این که حتی یک شوخی باشه. اما برای چن لحظه کوتاه هم که شده تحت تاثیر اون کلمات قرار می گیرین و می ترسین.

 

ببینید ضمیر ناخودآگاه خیلی کور هستش. راحت می شه بهش حقه زد. و لازم نیست حتما بهش اعتقاد داشته باشین. فقط کافیه عمل کنین. اون کار خودشو می که. خیلی قدرتمند تر از ضمیر خودآگاهه و سراسر قدرت زندگی رو در اختیار خود داره. مهم تر از اون اینه که خیلی راحت گول می خوره! وقتی تخیل و منطق با هم در تضادن همیشه تخیل پیروز می شهتنها راحش هم تکرار و تمرین اون جمله ای هست که آندرلاین کردم و اجبار خودتون برای قرار گرفتن و حرف زدن توی موقعیت.

 

امیدوارم کمکی کرده باشم:rose:

 

 

 

 

 

محمد اینجا هم بیا

http://www.noandishaan.com/forums/showthread.php?t=53749

 

بعد اگه کسی دیگه حرفی نداره جمع بندی رو بذاریم البته همه رو دکتر مریم گفت:ws37::icon_gol:

 

دُکی خودتی دُکی پری !127821_Laie_58.gif

 

خونسرد و بیخیالم واسه همین معمولاً کارها و مشکلاتو سخت نمیگیرم.

 

بی زحمت یه تاپیک بزنین روش های رسیدن به جمله بالا را توضیح دهید:hanghead:260121_Laie_80.gif

  • Like 4
لینک به دیدگاه
خواهش می شه:icon_gol:

ببینین مرزش دقیقا فکر کنم همینیه که شما خودت گفتی الان. یعنی اون زمانی که معمولا اگه به انتخاب خودتون باشه بودن توی تنهایی بودن رو به حضور تو جمع ترجیح می دین، بیشتر سعی می کنین فعالیت های فکری و ذهنی انفرادی داشته باشین و خلاصه این که خلوت خودتون لذت بخش تره تا بودن توی جمع و وقتی توی جمع هستین، اون جا هستین اما با اون ها نیستین می شه درون گرایی. یعنی زمانی که توی جمعین و به ترجیح خودتون و به خاطر راحتی که درارین سکوت می کنین می شه درون گرایی ولی زمانی که اتفاقا ترجیح می دین که یه چیزی بگین اما ترس از قضاوت شدن دارین، و ترس از این که نکنه این حرف اصلا مهم نباشه و باعث تمسخر بقیه بشه این می شه کم رویی.

یعنی بهتره سعی کنین روی این مورد کار کنین کم رویی

(البته با توجه به همین پست که الان نقل قول گرفتم شما فکر کنم هراس اجتماعی نداری. کسی که هراس اجتماعی داره از چن روز قبل عذا می گیره که قراره مثلا یه مهمونی بره.)

 

در مورد کم رویی هم نظرم مثل نظر انوشه همونی هست که قبلا اشاره کردم. یعنی اون زمانی که اتفاقا همش شک می کنین که بگم یا نگم(مثلا کلاس درس) بعد فکر می کنین که این دفعا رو ولش کن، نمی گم، دقیقا همون لحظه باید و باید و باید خودتون رو مجبور کنین که حرفتون رو بزنین.

اما برای ترس از نظر مردم که حالا راجع به حرف من چی فکر می کنن بهترین راهش گول زدن ضمیر ناخودآگاه خودتون با تکرار و تلقینه. مدام و مدام به خصوص توی اون موقغیت ها باید به خودتون تلقین کنین که نظر مردم برای من اهمیتی نخواهد داشت. اولش حتی فقط زبونی هم که شده اینو بگین کم کم در اثر تکرار به باورش هم می رسین.

این که شما الان خلاف این فکر می کنین و برای نظر بقیه اهمیتی بیشتر از حد واقعیش قائلن ارثی و ژنتیکی نیست. نتیجه سال ها باور خودتون و تکرار این قضیه توی ذهنتون هست طوری که الان این به صورت نا خود آگاه به صورت یک باور براتون دراومده. حالا دقیقا باید بیفتین تو مسیر معکوسش.

 

یه مثال بزنم. تصور کنین همین الان پستچی یک نامه میاره براتون و کلی امضا و اینا هم می گیره. سریع بدون خوندن روی پاکت بازش می کنین با فونت بزرگ توی یک برگه بزرگ A4 نوشته شده : شما امشب راس ساعت 24 تیرباران خواهید شد. فقط 9 ساعت از زندگیتان باقی مانده است.

احتمالا خیلی سریع و بدون هیچ فکری سریع چهرتون این طوری می شه : :banel_smiley_52:

در حالت طبیعی یه انسان باید به منطقش تکیه کنه ولی توی این وضعیت می بینید که منطق چه قدر ناتوانه. شما فقط چن تا کلمه رو باور کردین. اگه منطقی می خواستین عمل کنید به محض دیدن نامه می گفتین کسی با من دشمنی نداره که. یا حتی می دیدین آدرس گیرنده اشتباهه. یا این که حتی یک شوخی باشه. اما برای چن لحظه کوتاه هم که شده تحت تاثیر اون کلمات قرار می گیرین و می ترسین.

 

ببینید ضمیر ناخودآگاه خیلی کور هستش. راحت می شه بهش حقه زد. و لازم نیست حتما بهش اعتقاد داشته باشین. فقط کافیه عمل کنین. اون کار خودشو می که. خیلی قدرتمند تر از ضمیر خودآگاهه و سراسر قدرت زندگی رو در اختیار خود داره. مهم تر از اون اینه که خیلی راحت گول می خوره! وقتی تخیل و منطق با هم در تضادن همیشه تخیل پیروز می شهتنها راحش هم تکرار و تمرین اون جمله ای هست که آندرلاین کردم و اجبار خودتون برای قرار گرفتن و حرف زدن توی موقعیت.

 

امیدوارم کمکی کرده باشم:rose:

 

 

 

 

 

 

 

دُکی خودتی دُکی پری !127821_Laie_58.gif

 

 

 

بی زحمت یه تاپیک بزنین روش های رسیدن به جمله بالا را توضیح دهید:hanghead:260121_Laie_80.gif

 

 

ممنونم :icon_gol:

راهکارهاتونو حتماً سعی میکنم به کار بگیرم. :a030:

 

واسه اون تاپیک هم چشم. ایشالا سر فرصت میزنم. ولی حالت علمی که نمیدونم. خیلی عامیانه شاید بتونم بگم :hanghead:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 1 سال بعد...

چه جالب!:w16:

خیلی از این بخش خوشم اومد.

منم واقعا به یه مشاورخ و صندلی داغ اساسی نیاز دارم.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
چه جالب!:w16:

خیلی از این بخش خوشم اومد.

منم واقعا به یه مشاورخ و صندلی داغ اساسی نیاز دارم.

دوست عزیز این تاپیک باید بسته میشده از زیر دستمان سر خورده

برای آشنایی با این بخش و درخواست صندلی به این تاپیک مراجعه و مطالعه نمایید

http://www.noandishaan.com/forums/thread60547.html

لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...