رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

نمیدونم چه مرگیم شده کله خر شدم

دیگه هیچی برام مهم نیست

فقط خودش فقط خودم

الان از همه زمانی دیگه ای راضی ترم که رفتم جلو و هیچ چیزی نتونست عقبم برونه:icon_redface:

 

باید بگم خدایا شکرت که وجودم مفیده این نشونه تا یه روزی بشنوم ازش:w02:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

یه چند روزیه اس و پی ام ندادم به شخص خاصی میدونم مهم هم نیست براش

دارم آدم میشم همونطوری که خودش میخواست...

فقط غیرممکن غیرممکن است

شاید یه روزی برات باز عزیز شدم من هستم مثل همیشه ولی درسکوت تا صدام نزنی نمیام دیگه به هیچ وجهhanghead.gif

 

شارژ نداره گوشیم دلمم نمیخواد شارژش کنم میخوام ببینم میتونم طاقت بیارم:whistle: با 197 تومن:w02:

 

شاید از سکوت خسته شده باشم پس اینقدر بمون تو سکوت تا فراموش شویم

  • Like 14
لینک به دیدگاه

بچه که بودیم پشت ایفون (اف اف )میگفتیم کیه ؟ یارو میگفت منم؟

بعد ما میگفتیم این منم کیه؟

یه بارم یکی گفت من نیستم ما نعره زدیم

...

الان که فکرشو میکنم میبنم تقریبا همیشه درگیر این خودشناسی بودیم

  • Like 16
لینک به دیدگاه

یه بغضی هست که هی میاد هی میره!

نمی دونم چی کار کنم!

اصلا آروم نمی شم!

هرچی می خوام خودمو شاد نشون بدم باز آخرش یادم میفته که چقدر ناراحتم!

.

فکر کنم دارم بزرگ می شم!!!:hanghead:

آخه قبلنا وقتی ناراحت می شدم زود فراموش می کردم و تموم اما حالا ...

من این بزرگ شدنو دوست ندارم:sigh:

هیچ کدوم از دوستام یادم نیستن!!!ا:sigh:

.

.

.

چه پر توقع شدم من ...

:ws37:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

[h=6]گاهی به خــــاک سپردنِ یک جسد ، از پاک کردنِ عکسایِ دو نفره با اون از هاردِ کامپیوترت ، آسون تره ...

لـــعــــــــــــنت به خـــــــــــــــــاطـــرات ...[/h]

  • Like 12
لینک به دیدگاه

اگه جنگ بشه چیکار کنیم

کدوم پناهگاه

کجا آبرو داریم ؟

میگن همه ادما تو عمرشون یه بار جنگ رو تجربه می کنن ماکه کودکی مون تو جنگ گذشت

نوجوونی مون تو ممنوعیت

جوونی مون هم .........sigh.gif

 

عصری فیلم تایتانیک رو دوباره گذاشتم دیدم البته فقط قسمت غرق شدن کشتی رو

دقیقا حس ادمی رو دارم که تو کشتی تایتانیکه و داره اخرین لحظات عمرشو طی می کنه

کاش رز کشتی من بودم

میدونم توام تو دلت میگی نه, کاش من رز کشتی باشم

کاش خاورمیانه ای نبودم کاش ....sigh.gif

  • Like 22
لینک به دیدگاه

در میان گونه گونه مرگ ها

تلخ تر مرگی ست، مرگ برگ ها

زان که در هنگامه ی اوج و هبوط

تلخی مرگ ست با شرم سقوط

وز دگر سو٬ خوش ترین مرگ جهان٬

-زانچه بینی٬ آشکارا و نهان-

رو به بالا و ز پستی ها رها

خوش ترین مرگی ست، مرگ شعله ها ...

 

شفیعی کدکنی

  • Like 15
لینک به دیدگاه

اینم شده کار هر روزمُ، به‌خودم می‌گم که یه کوهمُ / این‌چیزا که می‌بینم اثری نداره روم، حتی سره سوزنُ

ولی حقیقت دقیقاً چیز دیگه‌ست / منم از درشت تا ریزُ می‌گم

  • Like 8
لینک به دیدگاه

وقتی ادم راهی واسه مطرح شدن نداره ... راه های مختلفی داره ...

مثلا اینکه بشینه ناخون بزنه به هم مگه بقیه با هم دعواشون شه

بهش میگن عقده ....

 

چاره ای نیست ... درمون هم نداره :ws37:

 

از من به شما نصیحت جوابش سگ محلیه :w16:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

اوايل دهه شصت نوجواني بيش نبودم، اما خوب به خاطردارم آن روزهايي را كه تنها شامپوي موجود، شامپوي خمره ايي زرد رنگ داروگر بود. تازه آن را هم بايد از مسجد محل تهيه مي كرديم و اگر شانس يارمان بود و از همان شامپو ها يك عدد صورتي رنگش كه رايحه سيب داشت گيرمان مي آمد حسابي کیف میکردیم.

صف هاي طولاني در نيمه شب سرد زمستان براي 20 ليتر نفت، بگو مگو ها سر كپسول گاز كه با كاميون در محله ها توزيع مي شد، خالي كردن گازوئيل با ترس و لرز در نيمه هاي شب. روغن، برنج و پودر لباسشويي جيره بندي بود،

نبود پتو در بازار خانواده تازه عروسان را براي تهيه جهيزيه به دردسر مي انداخت و پو شيدن كفش آديداس يك رويا بود.

همه اينها بود، بمب هم بود و موشك و شهيد و ...

اما كسي از قحطي صحبت نمي كرد!

يادم هست با تما م فشارها وقتي وانتی براي جمع آوري كمك هاي مردمي وارد كوچه مي شد بسته هاي مواد غذايي، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازير بود.

همسايه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهرباني بود، خب درد هم بود.

امروز اما فروشگاه هاي مملو از اجناس لوكس خارجي در هر محله و گوشه كناري به چشم مي خورند و هرچه بخواهيد و نخواهيد در آنها هست. از انواع شكلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوي خارجي، لباس و لوازم آرايش تا موبايل و تبلت، داروهاي لاغري تا صندلي هاي ماساژور، نوشابه انرژي زا تا بستني با روكش طلا، رينگ اسپرت تا...

و حال با تن هاي فربه، تكيه زده بر صندلي ها نرم اتومبيل هاي گرانقيمت از شنيدن كلمه قحطي به لرزه افتاده به سوي بازارها هجوم مي بريم.

مبادا تي شرت بنتن گيرمان نيايد! برای خرید سکه و ارز حرص و ولع داریم ،مبادا زيتون مديترانه ايي ناياب شود! اشتهايمان براي مصرف، تجمل، پز دادن و له كردن ديگران سيري ناپذير شده است.

ورشكسته شدن انتشارت، بي سوادي دانشجوهامان، بي سوادي استادها، عقب افتادگي در علم و فرهنگ و هنر، تعطيلي خانه سينما، بسته شدن مطبوعات و ... برايمان مهم نيست ولي از گران شدن ادكلن مورد علاقه مان سخت نگرانيم! ...

مي شود كتابها نوشت...

خلاصه اينكه اين روزها لبخند جايش را به پرخاش داده و مهرباني به خشم.

هركس تنها به فكر خويش است به فكر تن خويش!

قحطي امروز قحطي انسانيت است

قحطي همدلي

قحطي عشق

 

 

نقل از وبلاگ

  • Like 13
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...