رفتن به مطلب

یادش بخیر ...


ارسال های توصیه شده

به خیالم که تو دنیا واسه تو عزیزترینم

آسمونها زیر پامه اگه با تو رو زمینم

به خیالم که تو با من یه همیشه آشنایی

به خیالم که تو با من دیگه از همه جدایی

من هنوزم نگرانم که تو حرفهام رو ندونی

این دیگه یه التماسه من می‌خوام بیای بمونی

 

من و تو چه بی‌کسیم وقتی تکیه‌مون به باده

بد و خوب زندگی من رو دست گریه داده

ای عزیز هم قبیله با تو از یه سرزمینم

تا به فردای دوباره با تو هم قسم‌ترینم

 

من هنوزم نگرانم که تو حرفهام رو ندونی

این دیگه یه التماسه من می‌خوام بیای بمونی

 

بد و خوبمون یکی دست تو تو دست من بود

خواهش هر نفسم با تو هم‌صدا شدن بود

با تو هم‌قصه دردم همصداتر از همیشه

دوتا هم‌خون قدیمی از یه خاکیم و یه ریشه

من هنوزم نگرانم که تو حرفام رو ندونی

این دیگه یه التماسه من می‌خوام بیای بمونی

 

من هنوزم نگرانم که تو حرفهام رو ندونی

این دیگه یه التماسه من می‌خوام بیای بمونی

 

  • Like 8
لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

:hanghead:

 

 

اي نازنين اي نازنين در آينه ما را ببين

از شرم اين صد چهره ها در آينه افتاده چين

از تندباد حادثه گفتي كه جان در برده ايم

اما چه جان در بردني ديريست كه در خود مرده ايم

اي نازنين اي نازنين در آينه ما را ببين

از شرم اين صد چهره ها در آينه افتاده چين

اينجا بجز درد و دروغ هم خانه اي با ما نبود

در غربت من مثل من هرگز كسي تنها نبود

عشق و شعور و اعتقاد كالاي بازار كساد

سوداگران در شكل دوست بر نارفيقان شرم باد

هجرت سرابي بود و بس خوابي كه تعبيري نداشت

هر كس كه روزي يار بود اينجا مرا تنها گذاشت

اينجا مرا تنها گذاشت

اي نازنين اي نازنين در آينه ما را ببين

از شرم اين صد چهره ها در آينه افتاده چين

من با تو گريه كرده ام در سوگ همراهان خويش

آنان كه عاشق مانده اند در خانه بر پيمان خويش

اي مثل من در خود اسير ليلاي من با من بمير

تنها به يمن مرگ ما اين قصه مي ماند به جا

هجرت سرابي بود و بس خوابي كه تعبيري نداشت

هر كس كه روزي يار بود اينجا مرا تنها گذاشت

اينجا مرا تنها گذاشت

اي نازنين اي نازنين در آينه ما را ببين

از شرم اين صد چهره ها در آينه افتاده چين

اي مثل من در خود اسير ليلاي من با من بمير

تنها به يمن مرگ ما اين قصه مي ماند به جا

اي نازنين اي نازنين در آينه ما را ببين

از شرم اين صد چهره ها در آينه افتاده چين

  • Like 2
لینک به دیدگاه

یادش بخیر ...

 

100 نفر آدمو گذاشته بودم سرکار ... ینی 100 نفراااااااااااااااااا :w58:

داداشم اینا رو برده بودن اردو از طرف مدرسشون .. منم زورکی خودمو جا کردم :ws3:

سر ظهر .. وقت غذا .. اینور بگرد .. اونور بگرد .. حمید کو .. ؟ نیس که :ws28:

 

جمعیت سرکارین مقیم اردو دربه در دنبال من میگشتن ... غافل از اینکه من پشت سرشون رسیده بودم غذاخوری و مشغول تناول شده بودم .. :ws28:

 

قیافه هاشون دیدنی بود !!! :sad0:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.
×
×
  • اضافه کردن...