رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

کتاب «درک و دريافت موسيقي» اثر راجر کيمي ين در شرايط و وضعيت کنوني موسيقي علمي و آکادميک ايران، اثري قابل توجه و جامع است. جامع بدان جهت که خواننده با پيگيري و درک خطوط ارتباطي کتاب متن، مثال ها، تصاوير و ملحقات صوتي آن خواهد توانست با موسيقي غرب آشنا شود.

 

11-5%5B1%5D.jpg

 

خصوصيات منحصر به فرد اين کتاب به چند گروه تقسيم مي شود؛

1- روش شناسي آموزشي مطلوب2- تحليل هاي مختصر و مفيد از وضعيت جامعه هر دوره و ارتباط هنر و جامعه به طور کلي 3- بيوگرافي ها 4- ارائه طرح هاي شنيدني به عنوان پيشنهادي عملي جهت گوش دادن به موسيقي هر دوره 5- انطباق موضوعات با طرح هاي شنيدني. و مهمتر از همه ارتباط دادن عناصر فوق به يکديگر به طوري که مولف با يک تقسيم بندي و استراتژي منطقي پس از معرفي هر بخش شبکه يي چندوجهي از عناصر را ارائه مي دهد. بخش اول کتاب به مباني و مفاهيم بنيادين موسيقي مي پردازد. مفاهيمي چون ديناميک، صداي انسان و ساز، ريتم، نگارش، هارموني و مباحث توناليته، فرم و اجرا. اين بخش از بهترين قسمت هاي کتاب است.

در هر کتاب آموزشي که مولف قصد بر ارائه اطلاعات کمي خود دارد مساله نحوه، چگونگي و کيفيت ارائه مطالب مهم و گاه چالش برانگيز مي شود. مولف اين کتاب براي هر کدام از مفاهيم فوق نمونه هايي جهت شنيدن و درک علمي آن ارائه مي دهد.

بدين ترتيب مخاطب اثر هم «خواننده متن است» و هم «شنونده آثار پيشنهادي مولف». متن به شکلي آزاد و دموکراتيک مخاطب را به فراتر از خود ارجاع مي دهد و از اقتدار مولف در جهت (و به نفع) درک صحيح مخاطب مي کاهد. پديدآورنده حتي بيش از اين عمل مي کند و مخاطب را محدود به موسيقي آکادميک نکرده است. به طور مثال در همان ابتداي کار و در بخش اول پس از معرفي طرح هاي شنيدني از شوپن و استراوينسکي با کمال شجاعت يکي از قطعات لويي- آرمسترانگ را به عنوان آخرين طرح شنيدني در قسمت مباني پيشنهاد مي دهد.

نتيجه چنين اقدامي به نفع مخاطب و مولف تمام مي شود و مولف را از اتهام جذميت و نگاه تک بعدي مبرا خواهد کرد.

مخاطب از اين پس با موضعي گشوده و غير تدافعي به مطالعه کتاب مي پردازد.

نکته مهم ديگر در اين کتاب، سهل و ممتنع بودن آن است. سهل از آن جهت که مخاطبان تازه آشنا و حتي نا آشنا با موسيقي هم مي توانند به مطالعه آن بپردازند.

به طور مثال اگر شخص ناآشنايي با موسيقي باروک به طور اتفاقي نام اين دوره هنري را شنيده باشد، به راحتي مي تواند با مراجعه به اين کتاب اطلاعات مختصر و مفيدي را در اين زمينه به دست آورد. هر بخش کتاب به شکلي مستقل تهيه شده است که همين ويژگي باعث مي شود مخاطب با مراجعه به همان بخش مورد نظر اطلاعات مورد نظر خود را دريافت کند.

از سويي ديگر موسيقيدانان و هنرجويان نيز از اين کتاب به اندازه کافي بهره خواهند برد زيرا مولف در بسياري از موارد به ظرايفي اشاره کرده که براي متخصصان نيز حائز اهميت است. طراحي شبکه يي مطالب به مدرسان موسيقي کمک فراواني خواهد کرد.

مساله ديگر اين کتاب خواندني روش شناسي آن است. به طور کلي در حوزه آموزش آکادميک موسيقي با دو گونه روش آموزشي مواجه هستيم؛

1- روش هاي داگماتيسم 2- الگوهاي معطوف به پراگماتيسم.

اروپا تا قبل از پايان جنگ جهاني دوم در بند الگوها و ايده هاي داگماتيک آکادمي هايش بود. مهمترين اصل داگماتيسم به زبان ساده تحميل «بايدها و نبايد ها» است. در حال حاضر نيز آکادمي هاي اروپايي تا حدودي دچار اين بيماري مزمن هستند و به طور کامل از شر آن خلاص نشده اند.

اين بيماري علاج ناپذير به کشورهاي در حال توسعه يي چون ايران نيز سرايت و از حدود صد سال پيش تاکنون نظام آموزش ايران را زمينگير کرده است. شايد آن زمان که هنوز مفاهيمي چون پلوراليسم و فردگرايي در جامعه اروپايي تبديل به اصل نشده بود روش هاي داگماتيک مفيد مي نمود.

اما اين ديدگاه هم اکنون به عنوان ميراثي مضر دست به دست در آکادمي هاي اروپايي مي چرخد، کم و زياد مي شود و راه هرگونه تجربه گرايي، تفکر بداعه و آوانگارد را بر دانشجو مي بندد. البته مقاومت هاي گسترده هم در اين زمينه وجود دارد.

اما روش و الگوهاي پراگماتيک برعکس ديد گاه اول بر امر قابل تجربه، تشويق روش هاي آزمون و خطا، ايجاد پرسش و استحصال بهترين نتيجه توسط خود هنرجو تاکيد دارد.

کتاب درک و دريافت موسيقي نيز براساس همين روش تاليف شده است؛ ارائه مطالب، تحليل ها، لحن آزاد، ارائه پيشنهاد. در يک جمله کتاب راجر کيمي ين مخاطب را تهييج و تشويق مي کند تا در متن و خارج از متن به کنکاش بپردازد.

نکته مهم ديگر، تحليل جامعه شناختي دوره هاي مختلف هنري است. اينکه هر مکتب موسيقايي در چه شرايطي رشد کرده، به بلوغ رسيده و چگونه به دوره بعد انتقال يافته. به طور مثال مولف در بخش قرون وسطا شرايط اجتماعي سلطه بي چون و چراي کليساي کاتوليک، رابطه هنرمندان با نهادهاي قدرت مذهبي، وضعيت موسيقي مردمي و نکات مهم جامعه شناسي آن دوران را ترسيم مي کند. سادگي، شفافيت و عدم پيچيدگي نوشتاري از مهمترين خصوصيات مکتب پراگماتيسم امريکايي است که در قسمت هاي جامعه شناسي اين کتاب به خوبي نمايان شده است. ديگر آنکه مولف صرفاً به توضيح و معرفي مکاتب هنري نمي پردازد بلکه با ارائه متون اشعار و ترجمه آن شرايط ادبي، رتوريک و بوطيقاي هر دوره را به نمايش مي گذارد. اين در شرايطي که هنرجويان موسيقي ايران از فقدان اطلاعات در زمينه مقولات ادبي و پوئتيک موسيقي در رنج هستند بسيار مفيد خواهد بود.

کتاب در عين و حين آنکه به معرفي مکاتب موسيقايي مي پردازد سير تطور تاريخي اين هنر را نيز به نمايش مي گذارد.

بدين طريق مخاطب با اثري چندوجهي مواجه است؛«هم آموزشي و تاريخ نگاري»، هم «جامعه شناختي- بيوگرافيکال» و هم با ادبيات و موسيقي آشنا مي شود و آثار به يادماندني جهاني را بررسي خواهد کرد.»

نگاه مولف در زمينه پژوهش موسيقي تطبيقي است. کيمي ين سعي بر بررسي موسيقي و هنرهاي ديگر دارد. نقاشي، مجسمه سازي و معماري چه رابطه يي با موسيقي آن دوره داشته اند؟ اين پرسشي است که تا حدي بدان پاسخ داده است و اينکه هنر آيينه تمام نماي جامعه است.

و در بخش ديگر کتاب نويسنده به معرفي موسيقي تاثيرگذار جاز و سبک هايي چون بلوز، سوئينگ و …. مي پردازد و با ريشه يابي ساده، مفيد و مختصر اين سبک ها مخاطب را با موسيقي آلترناتيو آشنا مي سازد.

و اما در بخش پاياني پديد آورنده به موسيقي و هنر غيراروپايي پرداخته است.

سنت هاي شفاهي، بداهه نوازي، آوازها و سازهاي بومي مرکز توجه مولف در اين بخش است، موسيقي آفريقا، هند و در نهايت موسيقي ژاپن. بدون هيچ نام و نشاني از موسيقي ايران.

دليل اين فقدان را نه از مولف بلکه بايد از متوليان و هنرمنداني پرسيد که با تفاخر شعار «هنر نزد ايرانيان است و بس» لق لقه زبان و دهان شان است.

اما کوتاه نظري بر ترجمه کتاب؛

مترجم کتاب «حسين ياسيني» با درک صحيح روش آموزشي و لحن ساده و بي پيرايه مولف در رساندن و انتقال مفاهيم متن موفق بوده است. او نيز بدون پيچيده گويي هاي متداول، روح مطلب و سبک نوشتاري پديدآورنده را به زبان فارسي منتقل کرده است. در اينجا بايد به يک نکته اشاره کرد؛«ساده گويي به معني ساده انگاري نيست.»

يکي پنداشتن اين دو همان اشتباهي است که بسياري از صاحب نظران را به ورطه «گزافه- اضافه گويي» هاي نيمه فلسفي نيمه هنري مي افکند. نکته قابل تامل ديگر ترجمه که خود مترجم نيز بدان اشاره کرده «عدم پافشاري بيمارگونه معادل يابي اصطلاحات فني موسيقي است». به طور مثال وي از معادل هاي مضحک و جاهلانه «مطبوع و نامطبوع» استفاده نکرده و در متن فارسي همان اصطلاح «کنسونانت و ديزونانت» را به کار برده است که اين خود جاي خوشحالي فراوان است. توجيهات مترجم براي انتخاب اين کتاب جهت ترجمه نيز قابل قبول است؛ فقر منابع علمي موسيقي و روزآمد از مهمترين انگيزه هاي ترجمه اين کتاب ذکر شده است.

اما يک پرسش؛ آيا روش ارائه نويسنده، راهبرهاي آموزشي، لحن و اشتياق مولف در جهت تشويق مخاطب، براي اساتيد ايراني جالب خواهد بود؟

براي هنرجويان جوان چطور؟…

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...