رفتن به مطلب

درک ارتباط بین tqm و jit و scm و اثرات آنها در عملکرد تجاری


ارسال های توصیه شده

درک ارتباط بین TQM و JIT و SCM و اثرات آنها در عملکرد تجاری

در سال‏های اخیر اقدامات بسیاری برای پیشبرد اجرای فعالیت‏ها صورت گرفته است. سه راهكار جدید تحویل به موقع، مدیریت زنجیره عرضه و مدیریت كیفیت بیش از بقیه مورد توجه قرار گرفته‏اند. گرچه این سه راهكار به صورت جداگانه مطرح می‏شوند اما مانند سه اهرم مرتبط در استراتژی فعالیت‏ها مورد استفاده قرار می‏گیرند. این مطالعه به صورت تجربی نشان می‏دهد كه این سه روش تا چه حد به یكدیگر مرتبط هستند و از سوی دیگر به بررسی نقش آنها در اجرای فعالیت‏های تجاری می‏پردازد. نتایج نشان می‏دهد كه در سطوح استراتژی و اجرایی، میان نحوه نگرش سازمان به این سه راهكار، ارتباط وجود دارد و همچنین درك پویایی زنجیره عرضه و تعهد به كیفیت، بیشترین تاثیر را در فعالیت‏های اجرایی برجای می‏گذارد.

طی سال‏های گذشته برای پاسخگویی به افزایش كیفیت محصولات و كاهش زمان پاسخگویی به بازار و همچنین پایین آوردن هزینه‏ها، مدل‏های جدید ابتكاری و اجرایی معرفی شده‏اند. در میان این الگوها سه مدل هم در مباحث دانشگاهی و هم در زمینه‏های تجربی بیشتر مورد توجه قرار گرفته‏اند كه عبارتند از:

۱- تحویل به موقع

۲- مدیریت كیفیت جامع (TQM)

۳- مدیریت زنجیره عرضه (SCM)

فلسفه JIT بر حذف تلفات و مواد با ساده‏سازی فرایندهای تولید استوار است. كاهش زمان تنظیمات، كنترل گردش مواد و تاكید بر تعمیرات و نگهداری پیشگیرانه، روش‏هایی هستند كه توسط آنها انبارداری اضافی حذف می‏شود یا كاهش می‏یابد و منابع به صورت كاراتری مورد استفاده قرار می‏گیرد.

روش TQM گسترش و كاربردی كردن فرهنگی رایج است كه در آن بر مشتری‏گرایی، بهبود مستمر، قوی سازی نیروی كار و تصمیم‏سازی براساس اطلاعات تاكید می‏شود. جهت‏گیری طراحی محصولات براساس نیازمندی‏های مشتریان و تمركز بر كیفیت محصولات در تمامی مراحل به عنوان محرك‏های اصلی در افزایش كیفیت محصول و در پی آن عملكرد تجاری بهتر است.

در روش SCM فرایند تصمیم‏گیری به نحوی طراحی می‏شود كه منافع خریدار و تامین‏كننده به طور مشترك در آن دیده شده و هدف، روان‏سازی گردش مواد در زنجیره عرضه است. در مدیریت كارای زنجیره عرضه، محرك‏های اصلی عبارتند از: كاهش زمان انتقال و هزینه مواد و نیز افزایش كیفیت محصول و قابلیت پاسخگویی.

JIT ، TQM و SCM روش‏هایی هستند كه در آنها سعی در افزایش كارایی و تاثیر عملكرد یك سیستم است. به رغم آن كه تفاوت‏های موجود در اهداف و انگیزه‏های این روش‏ها، گاه به جداسازی آنها منجر می‏شود اما كوتاه زمانی است كه این سه رویكرد به هم مرتبط درنظر گرفته می‏شوند. دو روش JIT و SCM به دنبال افزایش كیفیت هستند؛ اولی با استفاده از پیشرفت در فرایندهای تولید و دومی یكپارچه‏سازی فرایندهای تولید و توسعه در زنجیره عرضه. كاربرد موفق روش JIT به هماهنگ سازی تقویم تولید با زمان تحویل تامین‏كننده و نیز خدمات ارائه شده توسط تامین‏كنندگان (از نظر كیفیت محصول و اطمینان از تحویل به موقع) بستگی دارد. تمامی اینها مستلزم افزایش ارتباط تنگاتنگ با تامین‏كنندگان و یكپارچه‏سازی برنامه‏های تولید با برنامه‏های تولید تامین‏كنندگان است. این فرض وجود دارد كه وقتی سه روش یاد شده به خوبی تعریف شوند، می‏توانند نشان دهنده عناصر یك استراتژی كاربردی یكپارچه باشند.

اسنل و دین دریافتند كه تمایز بین TQM و JIT بسیار مشكل است زیرا این دو از المان‏هایی مشترك برخوردارند. مفهوم یك استراتژی یكپارچه كاربردی، عناصر متفاوتی را پدید می‏آورد اما تجربیات و راهكارهای تكمیلی تولید مفاهیم جدیدی نیستند. پتانسیل‏های استراتژیك مهمی در مدیریت یكپارچه و همچنین در زمینه به كارگیری تكنولوژی‏های تولید پیشرفته همراه با JIT و روش‏های مدیریت وجود دارد. ادعا می‏شود كه جریان‏های ساده فعالیت‏هایی كه به طور خودكار ارزش افزوده به همراه دارند و نیز توسط جابه جایی، ذخیره‏سازی و دوباره كاری قطع نمی‏شوند، همزمان می‏توانند باعث رسیدن به اهداف توسعه‏ای و كاهش هزینه‏ها شوند.

در حالی كه نظریه به كارگیری روش‏های مختلف كاربردی در یك استراتژی كاربردی واحد خالی از ارزش نیست اما شواهد تجربی محدودی درباره اثرگذاری این استراتژی بر كارایی وجود دارد. فلین و همكارانش نشان دادند كه روش‏های JIT و TQM یكدیگر را به صورت دوطرفه تقویت می‏كنند و این هماهنگی به صورت مثبت باعث افزایش كارایی تولید می‏شود. آنها همچنین دریافتند كه عوامل متداول فراساختاری بر این كارایی موثرند. ناكامورا و همكاران نشان دادند كه دو روش TQM و JIT در افزایش كارایی تولید موثر هستند؛ در حالی كه TQM اثر بیشتری بر این كارایی می‏گذارد. در مقابل دین و اسنل ثابت كردند كه روش‏های مدیریت كیفیت بر كارایی اثر می‏گذارند؛ در حالی كه JIT این اثر را ندارد. ساكا كیبارا و همكاران اعتقاد داشتند كه روش JIT فقط زمانی می‏تواند بر كارایی اثر بگذارد كه یك فراساختار كیفیت مدار و استراتژیك با آن همراه شود. تن و همكاران نشان دادند كه TQM باید با فعالیت‏هایی كه درصدد تفهیم سازی تامین‏كننده برای رسیدن به منافع در عملكرد تجاری هستند، همراه باشد. ارتباط واضح بین JIT ، TQM و SCM در پرسش را پدید می‏آورد: ۱- كدام یك از عناصر JIT ، TQM و SCM با یكدیگر درارتباطند؟ ۲ – این سه شیوه چگونه كارایی تجاری یك كارخانه را تحت الشعاع قرار می‏دهند؟

هدف از این مطالعه نیز پاسخگویی به این سوالات است. ابتدا در مورد JIT ، TQM و SCM توضیحاتی داده می‏شود و اثرات آنها بر اجرا مورد بررسی قرار گیرد. سپس جزئیات روش تحقیق و تحلیل آماری نشان داده شده است و به دنبال آن، بحث در مورد نتایج و كاربرد این نتایج در مثال‏های عملی آمده است.

 

●مروری بر ادبیات موضوع

▪تحویل به موقع (JIT)

از زمان معرفی این مبحث (JIT) و انتشار مقالات درباره مفاهیم اصلی آن مانند كاهش زمان تنظیمات، كاهش تولید اضافه، استفاده از Kanbans‏ها، زمانبندی سطوح تولید و اجرای عملیات تعمیرات و نگهداری پیشگیرانه، مطالعات بسیاری درباره كاربرد JIT صورت گرفته است. این مطالعات ارتباطات بین JIT و سایر فعالیت‏های تولیدی، ارتباطات فروشنده و مشتری و كاربرد JIT را مورد بررسی قرار می‏دهند. اثرگذاری استراتژی JIT بر كارایی و به ویژه كارایی تولید، موضوع بسیاری از این مطالعات بوده است. نتایج همواره نشان داده‏اند كه اجرای روش JIT ارتباط تنگاتنگی با كیفیت، بهره‏ انبارداری (گردش انبار) و توان عملیاتی دارد. مطالعات بسیاری هم نشان داده‏اند كه افزایش كارایی تجاری ارتباط بسیار نزدیكی با روش JIT دارد. همچنین با استفاده از این روش در زمینه، پیشرفت‏های قابل مشاهده‏ای حاصل شده است.

 

▪مدیریت جامع كیفیت (TQM)

به رغم گستردگی ادبیات و مباحث TQM این موارد تا همین اواخر بیشتر به صورت توصیفی بوده‏اند و به همین دلیل در هدایت یك سازمان به سمت برقراری برنامه‏های مدیریت كیفیت، ناكارا نشان داده‏اند. اواخر دهه ۱۹۸۰ تلاش‏هایی برای تعریف ساختار اساسی مدیریت كیفیت صورت گرفت. در سال‏های اخیر مطالعات بسیاری برای یافتن ارتباطات بین كیفیت و اجرا انجام شده است. اندرسن و همكاران نشان دادند كه راهبری آینده‏نگر، همكاری‏های داخل و خارج سازمانی، مدیریت فرایند و نیروی كار، ساختار كلیدی مدیریت كیفیت هستند. از دیدگاه آنها، این ساختار عامل رضایت مشتری است. ساختارهای مشابهی هم در سایر مطالعات مشخص و نشان داده شد كه در كیفیت محصول، كارایی تولید و مقیاس‏های دقیق‏تر و گسترده‏تر برای سنجش كارایی تولید، اثر مثبتی دارند. شواهد محدودی دال بر تاثیرگذاری مدیریت كیفیت بر عملكرد تجاری وجود دارد. ویلسون و كولیر نشان دادند كه منطق اصلی جایزه ملی كیفیت مالكم بالدریج این است كه رهبری سیستم، مدیریت كیفیت و نیز عملكرد تجاری را هدایت می‏كند. بنا به مطالعات صورت گرفته، چارچوب این جایزه نه تنها نماینده‏ای معتبر برای عنوان TQM است بلكه این ساختار با سایر پارامترها نیز مرتبط است.

▪مدیریت زنجیره عرضه (SCM)

تاكنون برای مدیریت زنجیره عرضه تعاریف مختلفی ارائه شده است. اما نكته مهم این است كه زنجیره عرضه دارای یك سری فعالیت‏های همگراست كه هدف آنها ایجاد ارزش افزوده برای مشتری است. به رغم این حقیقت كه تصور می‏شود در زنجیره عرضه باید فرایندهای حمل و نقل، پشتیبانی و خرید با فرایند تولید همسو باشند، در عمل و بنا بر سابقه قبلی مدیریت زنجیره عرضه، مدیریت پشتیبانی و تامین مواد اولیه را تحت‏الشعاع قرار می‏دهد. براساس دیدگاه SCM در پشتیبانی، تمركز بر هماهنگی فعالیت‏های پشتیبانی كارخانه در زنجیره ارزش است. بیرون كشیدن مواد از زنجیره عرضه در پاسخ به الگوهای تقاضا، به جای وارد كردن آنها در زنجیره عرضه در پاسخ به پیش‏بینی‏ها، به سازمان این امكان را می‏دهد كه به تقاضاهای نامعلوم پاسخ موثر داده و جریان‏ها را در زنجیره عرضه سرعت دهد و مدیریت انبارداری را بهتر پیاده كند و سطوح خدمات رسانی خود را بهبود بخشد. این درست مترادف با مفهوم سیستم‏های پشتیبانی یكپارچه است. تمركز عرضه مترادف با روان‏سازی و منطقی سازی اصول عرضه است و به یكپارچه سازی عرضه‏كنندگان به منظور توسعه محصول و فعالیت‏های تولیدی منجر می‏شود. مدیریت زنجیره عرضه نشان دهنده كاهش و روان‏سازی عرضه‏كنندگان به منظور تسهیل در ارتباط بین آنها، افزایش اتحاد عرضه‏كنندگان كار با عرضه‏كنندگان به نحوی كه انتظارات را برآورد و دخیل كردن تامین‏كنندگان در فرایندهای بهبود محصول به منظور استفاده از توانایی‏ها و تجربیات آنان است. این موضوع سبب خواهد شد كارخانه‏ها نه تنها از منابع خارجی آسانتر استفاده كنند و این منابع قابلیت انعطاف با نیازهای تولیدكننده را داشته باشند بلكه تجربیات، توانایی‏ها، تكنولوژی و كارایی عرضه‏كنندگان نیز به درون سیستم راه یابد.

مدیریت عرضه و مدیریت پشتیبانی ـ هر دو ـ بر كارایی تاثیر می‏گذارند. سابقه پشتیبانی نشان می‏دهد كه هماهنگ‏سازی‏های درون كارخانه‏ای، یكپارچه‏سازی عملكردها مثلاً یكپارچه‏سازی پشتیبانی یا خرید، استراتژی پشتیبانی مشتری‏مدار و مدیریت پشتیبانی به عنوان فعالیتی یكپارچه كاملاً با عملكرد اجرایی مرتبط هستند. از دیدگاه عرضه، بهبود عرضه، شراكت عرضه‏كننده، درگیری عرضه‏كننده و انتخاب منابع به صورت استراتژیك بر كارایی عملیات خرید اثر می‏گذارند. به علاوه تمامی این عوامل بر كارایی تجارت خرید تاثیر دارند.

لینک به دیدگاه

روش تحقیق

كارخانه‏ها از استراتژی‏های عملیاتی نه تنها برای بهبود كارایی عملیاتی بلكه به منظور وسیع كردن مقیاس‏های سنجش كارایی تجاری استفاده می‏كنند. بی‏تردید JIT ، TQM و SCM بر كارایی عملیاتی موثرند اما نحوه و میزان تاثیرگذاری آنها بر كارایی تجاری به خوبی مفهوم نیست. به منظور درك این موضوع، یك مطالعه عملی صورت گرفت. همراه با بررسی پیشینه موضوع و بحث با متخصصان از اساسنامه شركت‏ها برای استخراج آزمونه‏های JIT ، TQM و SCM استفاده شد. در نهایت برای JIT ۱۱، TQM ۱۸ و SCM ۱۸ آزمونه استخراج شد. ۵ آزمونه نیز برای كارایی محصول، بازار و مالی مشخص شد ]پیوست [A برای هر آزمونه مقیاس ۵ نقطه‏ای لیكرت به منظور یافتن اطلاعات در مورد اهمیت پاسخگویی كارخانه پیاده سازی شد. سوالاتی با هدف رسیدن به درجه بالای اعتبار متد طراحی شد. این روش توسط ۳۰ مدیر ارشد خرید و تامین مواد اولیه آزمایش شد و هر جا كه لازم بود تغییرات صورت گرفت. جامعه آماری برای این مطالعه، گروهی از مدیران ارشد اجرایی در امریكای شمالی و اروپا بودند. فهرست افراد موسسه مدیریت عرضه (ISM) و انجمن تولید و كنترل موجودی امریكا (APICS) برای مشخص كردن پاسخگویی هدف به كار برده شد. ۵۶۰ مطالعه مستند صورت گرفت. كارخانه‏ها دارای اندازه‏های متفاوتی از ۱۰ هزار تا ۲۰۰ هزار پرسنل (با میانه ۲۵۰) بودند و حجم فروش سالیانه آنها بین ۱۰۱۰۰۰ تا ۳۰ میلیارد دلار (با میانه ۳۰ میلیون دلار) بود. آزمون‏های T كه در مورد یك دسته از سوالات انتخاب شده تصادفی و اندازه كارخانه‏ها صورت گرفت، نشان داد پاسخ‏های امریكای شمالی و اروپا كاملاً همگن هستند و بنابراین می‏توانند در هم ادغام شوند. تست‏های مشابه برای مقایسه پاسخ‏ها در مطالعات اولیه و مطالعات نهایی نشان داد كه این مطالعات Nonresponsebias نیستند. برای اطمینان از خطاناپذیری آزمونه‏های JIT ، TQM و SCM و اثبات این كه آزمونه‏های یادشده با ساختار سیستم در ارتباطند، تحلیل قابلیت اطمینان صورت گرفت.

 

●تحلیل آماری

▪تحلیل آزمونه‏ها

تحلیلی به منظور به حداقل رساندن فاكتورهای JIT ، TQM و SCM صورت گرفت. اساس تحلیل این بود كه فاكتورهای دارای حداقل یك Eigen Value مشخص شوند. گردش Vary Max به منظور تسهیل تغییر وزن آن فاكتور انجام شد. برای مشخص كردن همگرایی و اعتبار واقعی، فقط فاكتورهایی انتخاب شدند كه دارای حداقل وزن ۵/۰ بودند و اثر وزنی آنها روی فاكتور دوم از ۴/۰ تجاوز نمی‏كرد. بر این اساس برای JIT سه فاكتور جریان مواد، تعهد به JIT و مدیریت عرضه انتخاب شدند كه این سه فاكتور دارای ۶۷ درصد كل واریانس هستند . برای TQM سه فاكتور طراحی محصول، تعهد مدیریت ارشد به كیفیت و توانایی عرضه كننده انتخاب شدند كه این سه فاكتور ۵۶ درصد از كل واریانس را به خود اختصاص می‏دهند. چهار آیتم ۲ و ۴ و ۸ و ۱۴ به دلیل وزن كمتر از ۵/۰ حذف شدند. برای SCM چهار فاكتور یكپارچگی زنجیره عرضه، هماهنگ‏سازی زنجیره عرضه، بهبود زنجیره عرضه و تشریك اطلاعات انتخاب شدند كه این چهار فاكتور ۵۸ درصد كل واریانس را به خود اختصاص می‏دهند. آیتم‏های ۱۸ و ۱۵ و ۱۳ به دلیل وزن كمتر از ۵/۰ حذف شدند .

 

●تحلیل همبستگی

به منظور یافتن همبستگی بین فاكتورهای JIT ، TQM و SCM و همبستگی آنها با كارایی تجاری، آزمون همبستگی صورت گرفت (جدول ۵ و ۶). ضرایب همبستگی برای بیان این كه كدام یك از سه گانه‏های فاكتورهای JIT ، TQM و SCM دارای بیشترین همبستگی با همه جفت‏های سه‏گانه‏اند، استخراج شد .

 

●بحث و بررسی

در ۷ مورد از ۳۶ مورد، تمامی ضرایب همبستگی سه‏گانه JIT ، TQM و SCM مقدار قابل توجهی داشتند. یك همبستگی بین جریان مواد (JIT۱) و طراحی محصول (TQM۱) و یكپارچگی زنجیره عرضه (SCM۱) و تشریك اطلاعات (SCM۴) قابل مشاهده است. این همبستگی نشان می‏دهد كه فعالیت‏های صورت گرفته در مورد شركای زنجیره عرضه و طراحی محصولات با درنظر گرفتن نیازمندی‏های تولید باعث روان‏سازی جریان مواد می‏شود. وقتی در یك سیستم JIT ، استفاده از تكنیك‏هایی چون كاهش زمان تنظیم و كاهش تولیدات بزرگ و اضافی از شاخص‏های مهم به شمار آیند، برای اجرای آسانتر این فعالیت می‏توانیم اطلاعات را با اعضای زنجیره عرضه در میان بگذاریم و سیستم‏ها را به منظور ایجاد سیستمی منسجم، به هم متصل كنیم. در این فرایند، طراحی محصول هم بسیار مهم است زیرا طراحی كاراتر باعث كاهش نیاز به تولید قطعات و ساده‏سازی جریان مواد می‏شود. توجه به تامین‏كنندگان در مراحل اولیه فرایندهای بهبود محصولات باعث تقویت فرایندهای بهبود محصولات می‏شود و این موضوع در تعریف همبستگی سه‏گانه مدیریت عرضه (JIT۳)، طراحی محصول (TQM۱) و یكپارچگی زنجیره عرضه (SCM۱) با بهبود زنجیره عرضه (SCM۳) و یا با تشریك اطلاعات (SCM۴) به ما كمك می‏كند. مدیریت زنجیره عرضه و ارتباط نزدیك با تامین‏كنندگان توسط منطقی‏سازی سطح سازنده و تمركز بر تعهد تامین‏كننده بر تولید ناب تسهیل می‏شود.

یك همبستگی مهم نیز بین تعهد به JIT (JIT۲) و تعهد استراتژیك به كیفیت (TQM۲) و بهبود زنجیره عرضه (SCM۳) وجود دارد. این همبستگی دال بر این است كه در یك سطح استراتژی بین JIT ، TQM و SCM ارتباط وجود دارد. این ارتباط یا حاصل انعكاس آگاهانه از سوی مدیریت ارشد و یا یك خروجی برنامه‏ریزی نشده است كه در هر دو حال قابل نتیجه‏گیری نیست. اگر فرض بر این باشد كه خروجی برنامه‏ریزی نشده است، می‏تواند موضوع خوبی در زمینه بررسی بهبود استراتژی كاربردی و استفاده از منابع باشد.

با بررسی دقیق‏تر به نتایج جالبتری درباره اثرگذاری این سه روش برهم می‏رسیم. تمام آزمونه‏های JIT به صورت كاملاً مشخص با آزمونه تعهد استراتژیك به كیفیت (TQM۲) و یكپارچه‏سازی زنجیره عرضه (SCM۱) و تشریك اطلاعات (SCM۴) همبسته هستند. از آنجا كه استراتژی كیفی دارای المان‏های بسیاری است، برای تطبیق آن با روش‏های JIT ، اهداف استراتژیك باید كاملاً كاربردی باشند. این بررسی همچنین نشان می‏دهد كه برای پیاده سازی و اجرای استراتژی JIT به همسوسازی اهداف درون سازمانی با اهداف شركای زنجیره عرضه نیاز داریم. اما این موضوع به معنای آن نیست كه فعالیت‏های JIT فقط در صورت ارتباط تنگاتنگ با سازنده‏ها و تامین‏كنندگان انجام شود. برای گسترده كردن استراتژی JIT در سازمان باید نیازها و توانایی‏های شركای زنجیره عرضه كاملاً شناسایی شوند و شركا باید با JIT درون سازمانی قابلیت انطباق داشته باشند. عكس این رابطه نیز باید برقرار باشد.

تمامی آزمونه‏های TQM با آزمونه هماهنگی زنجیره عرضه (SCM۲) و مدیریت عرضه (JIT۳) در ارتباط هستند و تمامی آزمونه‏های SCM با مدیریت عرضه (JIT۳) و طراحی كیفی (TQM۱). همه این موارد بیانگر آن است كه استراتژی كیفی نقش بسیار مهمی در كارایی زنجیره عرضه دارد و كارایی بیشتر زنجیره عرضه باعث پاسخگویی بیشتر به نیازهای مشتریان می‏شود. همچنین این همبستگی مبین نیاز به شراكت اعضای زنجیره عرضه در فرایندهای بهبود محصول است.

تعهد استراتژیك به كیفیت (TQM۲) از مهمترین عوامل موثر بر كارایی تجاری است و با تمامی آزمونه‏های كارایی ـ به غیر از برگشت دارایی ـ ارتباط و همبستگی دارد. تشریك اطلاعات (SCM۴) با سه آزمونه كارایی و چهار آزمونه یكپارچگی زنجیره عرضه (SCM۱)، مدیریت عرضه (JIT۳)، بهبود زنجیره عرضه (SCM۳) و توانایی تامین‏كننده (TQM۳) مرتبط است و هركدام از این آزمونه‏ها با ۲ آزمونه كارایی در ارتباط هستند. تمامی این نتایج نشان می‏دهد همان گونه كه تعهد استراتژیك به كیفیت بیشترین اثر را بر كارایی دارد، مدیریت زنجیره عرضه هم نقش بسیار مهمی در كارایی ایفا می‏كند. از میان ۶ آزمونه‏ای كه حداقل با ۲ آزمونه اجرا همبسته‏اند، ۳ آزمونه متعلق به SCM است و ۲ آزمونه یا بیشتر با مدیریت زنجیره عرضه در ارتباط هستند؛ در حالی كه هیچ یك از آزمونه‏های JIT با آزمونه‏های كارایی همبستگی مهمی ندارد. البته كوتاه‏بینی است كه تصور كنیم JIT مهم نیست بلكه به قول اسنل و دین یك همپوشانی بین JIT و TQM وجود دارد و همین موضوع جداسازی نقش JIT و TQM را در كارایی مشكل می‏كند. به هر حال در سازمان‏هایی كه تمركز بر كارایی تجاری است، احتمال حذف نقش JIT وجود دارد اما در آزمونه‏های بهبود كارایی نقش JIT در برگشت انبار و سیكل زمانی دیده می‏شود.

از بین ۵ آزمونه كارایی، كیفیت محصولات با ۱۰ آزمونه JIT ، TQM و SCM كاملاً همبسته است. فقط ۳ آزمونه هماهنگی زنجیره عرضه (SCM.۲)، جریان مواد (JIT.۱) و تعهد به JIT (JIT.۲) با كیفیت محصول همبستگی ندارد. سرویس به مشتری و قابلیت رقابت با ۵ یا ۴ آزمونه مرتبط هستند و هركدام از این آزمونه‏ها به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با زنجیره عرضه و به دنبال آن با تعهد استراتژیك به كیفیت ارتباط دارند. این نتایج، یكی از موضوعات كلیدی مورتوجه طرفداران SCM را تایید می‏كند كه همسوسازی اهداف و توانایی شركای زنجیره عرضه حول چشم‏انداز ایجاد ارزش‏های مشتری‏گرا، موجب رسیدن به كیفیت و برطرف كردن نیازهای مشتریان است. در مقابل، سهم بازار و برگشت دارایی‏ها با هیچ یك از آزمونه‏های این ۳ روش همبستگی ندارد و بیانگر این است كه ۳ روش مذكور تنها در صورتی بر عملكرد تجاری اثر دارند كه این عملكرد توسط فعالیت‏های اجرایی كنترل شود. این ۳ روش دارای شاخص‏های خوبی برای محاسبه عملكردهای مالی یا بازاری نیستند. البته این موضوع به معنای آن نیست كه استراتژی‏های اجرایی براین آزمونه‏ها تاثیر ندارند بلكه این آزمونه‏ها تحت تاثیر تعداد پرشماری عوامل غیراجرایی‏اند.

 

●●نتیجه‏گیری

از این مطالعه ۳ نتیجه گرفته می‏شود: نخست، در سطوح استراتژیك بین ۳ روش JIT ، TQM و SCM ارتباط بسیاری وجود دارد و همین عامل باعث می‏شود بسیاری از این شركت‏ها از این هم نیروبخشی برای دستیابی به قابلیت انعطاف به منظور پاسخگویی به تغییرات و ارزش افزوده استفاده كنند.

دوم، ممكن است این ۳ روش در سطوح اجرایی كاملاً جدا و مستقل از هم به نظر بیایند ولی در صورتی كه با هم در سازمان اجرا شوند، ایجاد ارزش افزوده كرده و اثر یكدیگر را تقویت می‏كنند.

سوم، با تمركز بر كیفیت به این نتیجه می‏رسیم كه ارتباطات زنجیره عرضه نقش بسیار كلیدی در افزایش كیفیت بازی می‏كنند. این ارتباطات می‏تواند به صورت هماهنگ‏سازی یا یكپارچه‏سازی فعالیت‏های درون زنجیره باشد و یا از طریق شناسایی توانایی‏های تامین‏كنندگان آنی (كه همان پویایی زنجیره عرضه است) صورت گیرد. همان طور كه استفاده از منابع خارجی و رقابت افزایش می‏یابد، سازمان هم برای ادامه كار خود باید بتواند از ارتباطات مشتری و تامین‏كننده استفاده كند.

 

منبع:نازنین حبیب‏اللهی منبع OMEGA the International Journal of Management Science accepted on ۲۳ March ۲۰۰۴

VISTA

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...