Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۰ رهبري به طور خلاصه نمونه و سرمشقي براي پيروي ديگران است. سرمشق و نمونه به معني تهيه يک استاندارد برتر براي ديگران مي باشد. در حالي که رهبر به آنان انگيزه مي دهد و تشويق مي کند که از او پيروي کنند، آنان را به اشتياق در مي آورد. استفن کووي مي گويد: «رهبري يک موقعيت شغلي در سازمان نيست، بلکه يک قدرت معنوي است که از پيروي عمومي و قواعد اخلاقي مانند صداقت، درستي و برخورد احترام آميز با ديگران حاصل مي شود.» زماني که به رهبران بزرگ مي انديشيم چرا نام رهبران اقتصادي، به ندرت بر زبان ها جاري مي شود؟ احتمالابه اين دليل است که ما معمولااجراي کار اقتصادي را به واسطه مديريت مي دانيم نه رهبري. در دنياي تجارت هر کسي براي ترکيب اثربخش مهارت هاي رهبري و مديريت شيوه خود را دارد. سن، تجارب کاري، مکان، تربيت و دانش تاريخي از جمله مواردي است که مي تواند بر عقيده افراد اثر بگذارد. در تجارت امروز رهبران از رشته هاي مختلف هستند و تاثير قابل توجهي بر زندگي ما دارند. به جاي هم استفاده کردن اصطلاح مديريت و رهبري تجاري، اشتباه گرفتن دو مفهوم متمايز ولي مکمل است. زماني که از متفکر معاصر جان بالدوني، اين سوال که چگونه رهبري و مديريت در تعامل هستند پرسيده شد، او چنين پاسخ گفت: «مديريت در مورد کنترل و رهبري در رابطه با هدايت مي باشد. براي انجام اثر بخش برنامه هاي سازمان، شما به کنترل سيستم ها و عملکرد آنان و همچنين راهنمايي کارکنان سازمان نيازمند هستيد. با سرسختي مديريت کنيد اما کنترل رهبري را به نرمي اجرا نماييد. رهبري و مديريت هر دو نقش هاي ضروري را در موفقيت تجاري ايفا مي کنند. مديريت، ساختار، ثبات و سازماندهي را ايجاد مي کند، در حالي که رهبري درصدد تاثيرگذاري، تشويق و ايجاد محيطي مناسب براي خلاقيت، نوآوري و خودانگيزي است.»جيم کالينز مي گويد: «بهترين رهبران در درجه اول مديران تاثيرگذاري بودند. آنهايي که در جست وجوي رهبري هستند، ولي در مديريت شکست مي خورند، نه فقط براي سازمان بلکه براي اجتماع خطرناک و نامناسب اند.»پروفسور مارشال گلداسميت مي گويد: «رهبري ايجاد رويا و تشويق و بعد از آن توسعه و توانمند کردن ديگران براي رسيدن به اين رويا مي باشد اما مديريت، نظارت بر نيل موفقيت آميز به سوي اهداف است.» کار گروهي و يک روياي مشترک رهبران عالي به اصطلاح «ما» به جاي «من» مي انديشند. زماني که يک تيم موفقيت کسب مي کند، همه اعضاي آن سزاوار کسب اعتبار هستند و همه اعضاي يک تيم مي بايست در پذيرش مسووليت شکست هم سهيم باشند. اين رويکرد راه مناسبي است براي نفع بردن از کارمندان در پذيرش مسووليت تصميمات سخت. کارمندان مي بايست بدانند که بقا و موفقيت سازمان به همان ميزاني که به مجريان ارشد بستگي دارد، به آنان نيز وابسته است. مديريت مي تواند مسووليت افراد را به عهده بگيرد، در حالي که رهبري نمي تواند. رهبران برتر اطرافشان را با افرادي توانا احاطه کرده اند که مي توانند روندها و وظايفي که براي يک تجارت موفقيت آميز ضروري است را نظارت و مديريت کنند. رهبران مي فهمند که متحد کردن مردم با صدور دستورالعمل آنچه مي بايست انجام شود، متفاوت است. رهبران بايد بر يک تصوير بزرگ تر متمرکز شوند و افراد سازمان را مطمئن سازند که همگي در يک روياي مشترک سهيم اند. اين مسووليت نمي تواند به ديگران منتقل شود، زيرا آن رويا مي بايست از سطح بالاي سازمان نشات بگيرد. بعضي اين مساله را بزرگ ترين مشخصه يک رهبر خوب مطرح مي نمايند. رهبران مي بايست از احاطه شدن توسط افراد «بله قربان گو» پرهيز نمايند و بر صداقت زيردستانشان تاکيد ورزند. اين مساله رهبران را توانا مي سازد که از مشکلات بزرگ تر، قبل از وقوع، جلوگيري نمايند و از آنان سبقت بگيرند. مناظره و مباحثه آزاد مي تواند باعث تصميم گيري بهتر و احساس مسووليت شود. آيا رهبري مي تواند آموخته شود؟ اين پرسش موضوع يک مناظره بزرگ است. شواهدي در طول تاريخ وجود دارد که نشان مي دهد، رهبران داراي خصوصيات مشترکي همچون: گيرايي، درستي، فداکاري و توانايي ايجاد ارتباطي موثر بين روياها و تشويق افراد براي فراهم آوردن يک تيم صميمي هستند.آموزش رهبري به طور رسمي، در بسياري از دانشگاه ها و کالج ها، به خصوص در درجات بالا، وجود دارد. اين برنامه هاي قوي براي مواجه شدن در چالش هاي سخت تجاري، دفاع از تغيير، ساخت تيم و رهبري در شرايط سخت، تاکيد دارند.آموزش شغلي توسط مربي در مسيري هوشمندانه، مي تواند چيزهايي را القا کند، که در هيچ مدرسه اي آموزش داده نمي شود. اگر شما به اندازه کافي خوش شانس باشيد با کسي کار مي کنيد که مهارت و کيفيت کار را در برابر شما مجسم مي کند و شما عملکرد آن شخص را مشاهده و از آن تقليد مي کنيد. در اغلب اوقات رهبران موفق خودشان را در برج عاج منزوي نمي کنند و در سازمان، خود را در دسترس قرار مي دهند. آنها با افراد ارتباط برقرار مي کنند تا آنها را به اين حس برسانند که در توانمندي سازمان بسيار مهم هستند. مديريت و رهبري در دنياي امروز شايد بيش از هر زماني در تاريخ ما، رهبري در تجارت به دليل جريان نامطلوب اقتصاد، عنصري مهم باشد. بهترين رهبران، بهترين کارمندان را به وجود مي آورند و همچنين توانايي ها و مهارت هايي را که كاركنان از داشتن آن بي خبر بودند را کشف مي کنند. مديران و رهبران خوب همچون آجرهاي ساختمان براي موفقيت هر تجارت نقش اساسي را ايفا مي کنند. برخي براين اعتقادند که دستورالعملي اسرار آميز براي به وجود آوردن يک رهبر بزرگ وجود ندارد. و قطعا هيچ دو رهبري شبيه هم نيستند. در حقيقت تفاوت شيوه هاي متفاوت رهبري بستگي به مدل خاص تجارت، کارمندان و روند کار دارد.اگر شما براي رشد و موفقيت، افراد را ياري مي نماييد و ارزششان را در سازمان ارتقا مي بخشيد و باعث مي شويد که افراد خود را عضو مهم تيم احساس کنند، بسياري از افراد خواهان کار با شما هستند.جان کوئنسي آدامز اين مساله را به بهترين نحو خاطر نشان ساخته است: «اگر عملکرد شما بيشتر برمبناي تشويق ديگران به روياپردازي، يادگيري و پيشرفت باشد، شما يک رهبريد.» مترجم: فائزه دادخواهي اصل روزنامه دنياي اقتصاد، شماره 2324 به تاريخ 14/1/90، صفحه 30 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده