رفتن به مطلب

اختلالات یادگیری


ارسال های توصیه شده

از سال 1950 به بعد توجه مربیان، روان‌شناسان و پزشکان به گروه خاصی از کودکان و آموزش آنان معطوف گشت که از نظر جسمی و مغزی دارای هیچ‌گونه عارضه‌ی مشخصی نیستند ولی دچار نارسائیهای ویژه‌ی یادگیری و گاهی اوقات نابهنجاری‌های رفتاری می باشند؛ نیز درمان آنان با روشهای متداول امکان‌پذیر نیست.

 

نارسائیهای این کودکان با واژه‌های مختلف در کتابهای روان‌شناسی و علوم تربیتی نامگذاری شده‌اند. متداول ترین‌این واژه‌ها عبارتند از:‌ ضایعات مغزی (Brain Damages)،‌ ضایعات خفیف مغزی (Minimal Brain Disfunctions) و آسیبهای عصبی (Neurological Impairments).

 

این اصطلاحات که در آنها ریشه‌ی اصلی نارسائیهای یادگیری، عوامل بدنی شمرده‌ شده‌ است، با اعتراضات و انتقادات زیادی مواجه گشته است. متخصصان آموزشی با بسیاری از کودکان روبرو می‌شوند که دچار اختلالات یادگیری هستند ولی علم پزشکی هیچ‌گونه علامتی از نابهنجاری‌های عصبی یا ضایعات مغزی در آن‌ها نمی‌یابد؛ در حالی که کودکان دیگری هستند که دچار ضایعات مشخص شده‌ی مغزی‌اند ولی هیچ‌گونه اشکالی در یادگیری ندارند. بنابراین به تدریج اصطلاحات ذکر شده در بالا اعتبار خود را از دست داده است؛ اکنون لقب نارسائیهای ویژه‌ی یادگیری را برای این‌گون کودکان که با وجود هوش بهنجار در یک یا چند زمینه مانند خواندن،‌ نوشتن، سخن‌گفتن، فهم ریاضی و غیره دچار ناتوانی یا اشکالات یادگیری هستند به‌کار می‌برند.

 

چون این کودکان دچار ضایعه‌ی مشخص شده‌ی مغزی یا عصبی نیستند، نظریه‌ی اشکالات مغزی و عصبی نتوانسته است متخصصین این رشته را راضی و قانع سازد. بنابراین فرضیه‌ها و نظریه‌های مختلفی در این زمینه پدید آمده است. مروری بر این اندیشه‌ها، تاریخچه‌ی این تخصص ویژه از روانشناسی و آموزش و پرورش را نمایان می‌سازد.

 

شایسته ی تذکر است که در تمام این نظریه‌ها سعی شده است که پدیده‌ی نارسائیهای ویژه‌ی یادگیری را در کودکانی که از هوش معمولی برخوردارند توضیح دهند.

اختلالات یادگیری (2)

از میان نظریه‌های مختلف در زمینه‌ی اختلالات یادگیری فقط به توضیح 5 نظریه از مهمترین آنها می‌پردازیم؛ هدف آن است که ضمن شرح آنها تاریخچه‌ی این رشته‌ی تخصصی از روانشناسی آموزش و پرورش را مشخص سازیم:

 

1- نظریه‌ی غلبه‌ی طرفی مغز Hemispheric Dominance Theory

2- نظریه‌ی کوتاهی دامنه‌ی توجه Short Attention Span Theory

3- نظریه‌ی فرابری آگاهی‌ها Information Processing Theory

4- نظریه‌ی تأخیر در رشد Delayed Developpmental Theory

5- نظریه‌ی شایعات خفیف مغزی Minimal Brain Disfunctions Theory

 

 

نظریه‌ی غلبه‌ی طرفی مغز

مغز انسان از دو نیمکره‌ی راست و چپ تشکیل شده است که این دو نیمکره توسط جسم پینه‌ای (Corpuscallosum) به‌هم وصل شده‌اند. وجود این جسم پینه‌ای سبب می‌شود که دو نیمکره از فعالیت‌های یکدیگر آگاه باشند.

 

در مغز، سازمان فعالیتها برای رفتارهای مختلف متفاوت است. یعضی از کارها مانند دیدن و شنیدن توسط هر دو قسمت مغز کنتل می‌شود در حالی که در برخی دیگر از مهارتها روال بدین‌گون نیست و معملاً بیشتر مهارتها به‌وسیله‌ی یک نیمکره‌ی مغز کنترل می‌شود.

 

برای مثال بیشتر افراد در اکثر جوامع دنیا با دست راست می‌نویسند و نیمکره‌ی چپ آنها در تکلم و یادگیری کلامی غلبه دارد. در حدود 93 درصد جمعیت بزرگسلان راست‌ دست‌اند و تقریباً در 96 درصد آنها نیمکره‌ی چپ دارای غلبه ی طرفی برای تکلم و مهارتهای کلامی است.

 

نیمکره‌ی راست بیشتر در کنترل ساخت و ایجاد تشخیص‌های پیچیده ی دیداری و فرآیندهای غیرکلامی و آگاهی‌های ادراکی نظیر موسیقی و رمزهای ریاضی نقش دارد.

در حالی که تسلط یا غلبه‌ی نیمکره‌ی چپ مغز برای مهارتهای کلامی در بزرگسالان توسط تحقیقات متعددی نشان داده شده است، سؤالاتی در مورد تساوی تواناییهای دو نیمکره‌ی مغز برای یادگیری مهارتهای کلامی در کودکان مطرح است. مدتها غلبه‌ی طرفی یک نیمکره‌ی مغز بر نیمکره‌ی دیگر در مطالعه‌ی رشد زبان و تحصیل دانش بسیار مهم و اساسی جلوه می‌کرد. برای مثال کار «اورتون» براساس این عقیده بود که یک طرف مغز باید بر طرف دیگر غلبه کند و فرض او بر این بود که نارساییها در تکلم، نوشتن، خواندن و غیره در اثر عدم غلبه‌ی طرفی مغز ایجاد می‌شود.

اختلالات یادگیری (3)

بررسی فعالیت‌های مخصوص دست، پا، بازو و چشم یک قسمت از کارهای کلینیکی را تشکیل می‌داد. متخصصین می‌کوشیدند از طریق بررسی فعالیت‌های این اعضا ضایعات مغزی یا عدم رشد طبیعی اعصاب را مشخص سازند.

 

بر همین اساس در گذشته خانواده‌ها بچه‌های چپ‌دستشان را وادار می‌کردند که دست راست خود را به کار ببرند. زیرا عقیده داشتند که برای یادگیری و رشد زبان «چپی» بودن مضر است.

 

تا اینکه «لننبرگ» نشان داد که آسیب به قسمت چپ مغز در کودکان زیر 12 سال تأثیر بسیار زیادی بر توانایی کودک در کاربرد زبان نخواهد داشت زیرا که طرف راست مغز توانایی جبران این ضایعه را دارد و به جای نگرانی از اینکه کودک از دست راست یا چپ‌اش استفاده می‌کند، بایستی بیشتر به مداومت در کاربرد یک دست از دست دیگر توجه داشته باشیم.

 

تحقیقات نشان داده است که نیمکره‌ی چپ مغز فرآیندهای زبان و یادگیری سری و تفکر انتزاعی را کنترل می‌کند در حالی که نیمکره‌ی راست مغز بیشتر جنبه‌ی کلی دارد و نشانه‌ها و علامت‌هایی که از طریق بینایی به ما می‌رسند را تعبیر و تفسیر می‌کند.

 

«گایر» و «فریدمن» بر اساس کارهای «گزانیگا» و دیگران تحقیقی در مورد 41 پسر که دارای نارسایی‌های ویژه‌ی یادگیری و 41 پسر که از نظر یادگیری معممولی بودند انجام داده‌اند. نتیجه‌ی این تحقیق نشان می‌دهد کودکانی که دچار نارسایی‌های ویژه‌ی یادگیری هستند ممکن است دو نیمکره‌ی مغزشان با درجات مختلف رشد کند و سبب شود که کودک نیمکره‌ی راست مغز خود را به عنوان مغز اصلی برای حل مسائل به کار ببرد. د رحالیکه این محققین معتقدند که نیمکره‌ی راست برای یادگیری مهارتهای کلامی مناسب نیست.

 

اگرچه «لننبرگ» نشان داده است که یادگیری مهارتهای کلامی در صورتی که ضایعه‌ی مغزی قبل از 12 سالگی اتفاق بیفتد می‌تواند از نیمکره‌ی چپ به نیمکره راست منتقل شود. این محققین پیشنهاد می‌کنند شخصی که نیمکره‌ی راست مغزش غلبه دارد نمی‌تواند با اکثریت افرادی که نیمکره‌ی چپشان غلبه دارد رابطه‌ی کلامی مناسب برقرار سازد. یافته‌های این تحقیق نشان می‌دهد که ممکن است کودکانی که دچار نارسایی‌های ویژه‌ی یادگیری هستند دچار غلبه‌ی طرفی راست مغز باشند.

 

افرادی چون «ورنر»، «پیاژه»،‌ و «برونر» نظریه‌ی غلبه‌ی طرفی را نادیده می‌انگارند و ادعا می‌کنند که رشد کلامی بعد از رشد غیرکلامی به وجود می‌آید؛ به عبارت دیگر رشد غیرکلامی زیربنای رشد کلامی است.

 

این دانشمندان معتقدند که اگر به دلایلی که فعلاً‌ برای ما شناخته نیست ارتباط و توازن رشد عادی کلامی و غیرکلامی به شکلی به هم بریزد، یا قطع ‌شود، احتمال دارد که آن سیستمی که بهتر رشد کرده است برای حل مسائل به کار گرفته شود.

 

یکی از دلایلی که این نظریه را تأیید می‌کند این است که این کودکان سعی دارند از توانایی‌های غیرکلامی خود برای انجام تکالیف مدرسه بهره گیرند.

اختلالات یادگیری (4)

نظریه‌ی کوتاهی دامنه‌ی توجه

 

 

طرفداران این نظریه معتقدند که کودکان با نارسایی‌های ویژه‌ی یادگیری دچار اشکال در تمرکز توجه و دقت‌اند. با توجه به اینکه نظریه‌ی «برادبنت» در مورد کوتاهی دامنه‌ی توجه جدید نیست از سال 1950 به بعد تحقیقات بسیار ی در این مورد انجام شده و سبب گشته است که متخصصان در رشته‌ی روان‌شناسی و آموزش و پرورش کودکان استثنایی این نظریه‌ی جدید‌تر را مورد بررسی قرار ‌دهند.

 

«راس» (1967) در کتاب جدیدش می‌نویسد: «به نظر می رسد یک نقص ذهنی وجود دارد که بیشتر کودکانی که دچار نارسایی‌های ویژه‌ی یادگیری هستند با آن مواجه‌اند؛ و آن عدم توانایی در تمرکز دقت و توجه بر مطلب مورد بحث است».

«راس» چنین نتیحه می‌گیرد که کودکانی که دارای نارسایی‌های ویژه‌ی یادگیری هستند، فرآیند رشد آنها در کسب دقت و توجه طبیعی، دچار تأخیر یا وقفه شده است.

 

«سنف» کوشش کرده است نظریات «برادبنت» را در زمینه‌ی نارسایی‌های ویژه‌ی یادگیری به‌کار برد. «سنف» الگویی قابل استفاده برای آموزش کودکان استثنایی پیشنهاد کرده است. او توجه را به یک پرده‌ی تلویزیون تشبیه می‌کند که چهار فعالیت با هم بر آن نشان داده می شود. این چهار فعالیت عبارتند از:

1- تجزیه و تحلیل مطالب حسی

2- پاسخ‌ها و بازخوردی که از سیستم حرکتی به ما می رسد

3- احساساتی که از طرف حس‌هایی به غیر از حواس پنجگانه به ما می‌رسد (نظیر ضربان قلب)

4- تفکر

 

«سنف» ابراز می‌دارد که این چهار نوع محرک همیشه وجود دارند و در کارند. اما بعضی از آنها که روی پرده افتاده‌اند ضبط نمی‌شوند،‌ در حالیکه برخی دیگر ضبط می‌گردند. این بدان معنی است که ما یک سری از محرک‌ها را انتخاب می‌کنیم و به آنها معنی می‌بخشیم و سری دیگر را نادیده می‌گیریم.

این عقیده تقریباً‌مانند آن است که شیئی را بخواهیم از طریق ذره‌بین یا میکروسکوپ به دقت نگاه کنیم. د راین صورت توجه ما را بیشتر جزئیات آن شیء جلب ‌می‌کند تا جایی که ممکن است کل شیء را از یاد ببریم.

 

این نظریه با مشاهدات ما از کودکانی که دچار نارسایی‌های ویژه‌ی یادگیری هستند به‌خوبی سازگار است، زیرا بعضی از این کودکان مقدار زیادی از وقت یا انرژی خود را صرف به‌صدا درآوردن حروف مختلف در یک کلمه می‌کنند به گونه‌ای که وجود کلی خود کلمه را از یاد می‌برند.

 

با اینکه راجع به این نظریه تحقیقات بسیاری شده است در اکثر آنها کنترل متغیرهای مورد بررسی کافی نبوده است. مثلاً ما نمی‌دانیم که اشکال کودک اصولاً در عدم توانایی او در یادگیری بوده است یا عدم توانایی او در تمرکز دقت و توجه بر مطلب مورد بحث. به همین مناسبت تحقیقات کنترل شده‌ی بیشتری لازم است تا بتوان به این سؤال دقیق‌تر جواب داد.

اختلالات یادگیری (5)

نظریه‌ی فرابری آگاهی‌ها (1)

 

در این نظریه بشر به عنوان یک نمونه‌بردار از آگاهی‌ها و محرکهای پیرامونش معرفی می‌گردد. البته نمونه‌برداری که فقط می‌تواند نمونه‌هایی از این محرک‌ها و آگاهی‌ها را تجربه کند. بشر می‌تواند عقاید خود را به صورت فرمولهایی از اجزاء آن نمونه درآورد، مفاهیم و انتظارات خود را براساس تحربه خود بسازد؛ سپس این مفاهیم را در جهات مختلف بیازماید؛ و در صورت لزوم آنها را دوباره‌سازی کند.

 

تأکید بر چگونگی روند دریافت آگاهی‌ها توسط کودکان و همچنین ماهیت کوششهایی که آنان برای‌ شناخت جهان پیرامون خویش مبذول می‌دارند، در واقع هسته‌ی نظریه‌ی فرابری آگاهی‌ها را تشکیل می‌دهد.

 

صاحبنظران در این زمینه با استفاده از تکنیک ارزشیابی و برنامه‌های آموزشی و ترمیمی به نقش ادراک کودکان و حافظه‌ی آنان در فراگیری مطالب مدرسه توجه دارند. هدف آنان از ارزشیابی، تعیین چگونگی درک و فهم علائم شنوایی و بینایی توسط کودک است. و نیز منظور آنان از برنامه‌های آموزشی و ترمیمی آن است که با بکارگیری آنها نارسایی‌های حسی و ادراک کودک را بهبود بخشند و تقویت کنند.

 

زیربنای این کوشش‌ها این است که طرفداران این نظریه عقیده دارند کودکان با نارسایی‌های ویژه‌ی یادگیری دچار دشواری‌هایی در خصوص دریافت، ‌ضبط و بازگرداندن آگاهی‌های داده شده در مجرای یادگیری خاصی هستند.

 

رفتار مورد نظر در نظریه‌ی فرابری آگاهی‌ها شامل همه چیز می‌شود: توجه، ادراک، نام‌گذاری ادراک،‌ ضبط ادراک.

روابط و آمیختگی آگاهی‌هایی که توسط حواس مختلف درک می‌شود، به‌تمامی، تحت یک عنوان کلی به نام «فرابری آگاهی‌ها» می‌آیند. در حقیقت تمام فعالیت‌های ذهنی از فعالیت‌های حسی گرفته تا یادگیری زبان را شامل می‌شوند.

اختلالات یادگیری (6)

نظریه‌ی فرابری آگاهی‌ها (2)

 

در نظریه‌ی فرابری آگاهی‌ها فرض‌‌های معینی در نظر گرفته می‌شود. اولین فرض آن است که در کسب مهارت‌ها، توالی رشد وجود دارد. بدین معنی که کودکان ابتدا از طریق یک حس (بینایی یا شنوایی) یاد می‌گیرند،‌ و سپس قادر خواهند شد که آگاهی‌ها و محرک‌های داده شده را از طریق پیوند دو حس دریافت دارند و به آن معنی بخشند.

 

دومین فرض عبارت است از اینکه کودکانی که دارای نارسایی‌های یادگیری هستند، درتجزیه و تحلیل آگاهی‌ها و محرک‌های دریافت شده مشکل دارند. بنابراین هر چه شناسایی و آگاهی ما از اشکالات آنها در تجزیه‌ی اطلاعات مشخص‌تر و معین‌تر باشد کمک ما به این گونه کودکان مفیدتر خواهد بود.

 

در اینجا شناسایی و تشخیص اشکالات حافظه که موجب دشواری‌هایی در به خاطر سپردن آگاهی‌ها چه از طریق شنوایی (حافظه‌ی شنوایی) و چه از طریق بینایی (حافظه‌ی بینایی) می‌شود از اهمیت خاصی برخوردار است.

 

سومین فرض این است که درمان آموزش وقتی مؤثر است که اشکال موجود در فرابری آگاهی‌ها مشخص و معین گردد. «براین» که تحقیقات مختلفی را درباره‌ی کودکان با اختلالات یادگیری بررسی کرده است، می‌نویسد: «درست است که این گونه کودکان دچار اشکال در مورد آگاهی‌هایی که از طریق شنوایی به آنها داده می شود هستند، ولی به نظر نمی‌رسد که آنان درتشخیص تفاوت‌های صداهای ساده نیز دچار مشکل باشند. بلکه با پیچیده تر شدن آگاهی‌های شنوایی مشکلات یادگیری این کودکان مشخص می‌شود».

 

تحقیقات مختلف اکثراً نشان می‌دهد که این اشکالات با تمرین بهبود پبدا نمی‌کنند. منحنی‌های یادگیری که از کارنمود این کودکان تهیه شده نشان می‌دهد که این کودکان کندتر از همسالان خود یاد می‌گیرند. تعبیری از این یافته‌ها شاید این باشد که این دسته از کودکان از نظر کیفی از طریق شنوایی متفاوتی، آگاهی‌ها را به‌دست نمی‌آورند، بلکه آنان فقط در یادگیری اطلاعات کندتر می‌باشند.

 

لازم به توضیح است که در حال حاضر هیچ‌گونه دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم این اشکالات در جذب آگاهی‌های شنوایی قابل بهبود نیست. کودکان این مهارت‌ها را به‌دست می‌آورند، ولی چیزی که غیرمنطقی به نظر می‌رسد این است که تمام کوشش‌های درمانی و آموزشی طرفداران این نظریه بر یک حس (شنوایی یا بینایی)‌ که دارای نارسایی است محدود می‌شود.

 

به نظر ما تمام مهارت‌ها توانایی‌های کودک باید برطرف کردن مشکل او به کار گرفته شود و گاهی شاید بهتر آن باشد که بر توانایی‌های او به جای ناتوانی‌هایش تکیه کنیم.

اختلالات یادگیری (7)

 

نظریه تأخیر در رشد

 

 

طرفداران این نظریه معتقدند که کودکان با اختلالات یادگیری کندتر از همسالان خود آگاهی‌ها و محرک‌های محیط را جذب می‌کنند. بنابراین شبیه کودکان کوچکتر عمل می‌کنند. تعدادی از تحقیقات پراکنده نشان می‌دهد که این گونه کودکان از نظر کیفیت یادگیری با دیگر کودکان تفاوتی ندارند بلکه از نظر کمیت متفاوت هستند.

 

این نظریه توسط «کریشلی» عنوان گردید ولی تاکنون تحقیقات کنترل شده‌ی زیادی برای اثبات آن انجام نیافته است. تحقیقی که در سال 1978 در هشتمین کنفرانس بین‌المللی پیاژه در لوس‌آنجلس توسط «سیف‌نراقی» و «نادری» ارائه گردید نشان می‌دهد که کودکان دچار اختلالات یادگیری از نظر سنی دیرتر از کودکان معمولی و عادی موفق به جواب دادن به آزمونهای پایایی (conservation task) پیاژه می‌شوند. در ضمن هر چقدر آزمونها مشکل‌تر می‌شود این تفاوتها بیشتر آشکار می‌گردد.

 

برای مثال در این تحقیق با ابنکه میانگین سن کودکان با اختلالات یادگیری ده سال و چهار ماه است فقط 29 درصد از آنان موفق به جواب دادن به آزمونهای پایایی پیاژه در مورد ماده و وزن گزارش شده‌‌اند.

 

به نظر محققین یاد شده این کودکان ممکن است دارای مهارت‌‌ها و توانایی‌های بهنجار باشند که احتمالاً ناقص نیستند ولی رشد کافی نکرده‌اند. اگر تحقیقات جدید در آینده این فرضیه را تأیید کند تغییری کلی در این زمینه به‌وجود خواهد آمد. زیرا بیش از صد سال است که دانشمندان به دنبال نقص ویژه‌ای در این کودکان می‌گردند.

 

متخصصان این رشته فرض را بر این گذاشته‌اند که کودکان با اختلالات یادگیری دارای نقایصی در تشخیص تفاوت‌ها، حافظه،‌ توالی حافظه، تداعی معانی و غیره هستند.

 

اگر نظریه‌ی تأخیر رشد ذهنی اثبات گردد مشخص می‌شود که متخصصین این رشته سال‌ها در اشتباه بوده‌اند. این نظریه مبتنی بر آن است که هیچ فرقی از نظر کیفیت بین این کودکان و کودکان معمولی وجود ندارد؛ تنها آنها مثل کودکان کوچکتر از خود هستند.

 

منبع: «اختلالات یادگیری»، تألیف دکتر عزت‌الله نادری و دکتر مریم سیف‌نراقی،‌ چاپ 1379، انتشارات امیر کبیر

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...