رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

ارام میبارد باران

 

...ببار بر من ای باران

 

قطره های باران بر صورتم می خورند

 

من چترم را میبندم و کنار میگذارم و خودم را به باران میسپارم

 

باران با قطره هایش چهره ام را نوازش میکند

 

بر لبانم مینشیند

 

چشمانم را میبندم

 

صورتم را بوسه باران میکند

 

بر گردنم میلغزد و روی شانه هایم مکثی میکند

 

مرا از عشق خیس کن باران

 

..قطره های باران به آرامی از شانه هایم پایین می روند

 

...

 

باران روی تمام بدنم نشسته است

 

باران شدید می شود

 

...

 

یک رعد

 

...و ناگهان باران بند میاید

 

...و احساس آرامش مطلق

  • Like 1
لینک به دیدگاه

حالا نوبت عاشقی من است

در خوب ترین جای جهان ایستاده ام شجاعانه برای دیدن تو

از بام هر دیار طلوع میکنم

خورشیدی هستم که پرواز پرنده ذهن را به شعاع محبت خویش در اسمان چشم تو نظاره میکنم

من ایین دیگری نمیشناسم که احساس من را به باور تو تبدیل کند

اما تو در خلوت وبیداری دلت میدانی که مهر ووفا همسر همند

امیال بی در وپیکر قطره قطره در دریای عشق به قعر کشیده میشوند

پس کجاست حماییتت؟که خورشید میهمان توست

ایا تو معبد مقدس دل را میشناسی

که یاد تو مسحور اشارات مهرورزی ام شود؟؟

لینک به دیدگاه

امشب دوباره يادت مرا به محله ديدار هميشگيمان برد.

 

همان جايي كه ياس ها با پژواك قدم هايت براي نخستين بار معطر شدند.

 

اينبار من ازنگهباني مهتاب مي آيم.

 

مرا با خود تنها مگذار...

 

ديگر كفش هايم پاره شده اند و فقط بقچه ي افكارم پذيراي قدم هاي من است...

 

آيا روزي نسيم دهكده ي عشق و دلتنگي تو را راضي خواهد كرد

 

تا به ميهماني دلم بيايي و مرا با خود به سرزمين پنجره ها ببري....؟

 

آنجايي كه نيلوفران اضطراب خورشيدان را نداشته باشند...

 

آخر من هم روزي نيلوفر خواهم شد تا از دست هايت بالا بروم

 

و آنگاه براي نخستين بار چهره ات را ببينم و آنقدر اشك بريزم

 

تا راضي شوي مرا تا جاده ي بينهايت همراهي كني...

 

آيا تو آن روز مرا ياري خواهي كرد؟!

  • Like 1
لینک به دیدگاه

گاهی سمفونی زندگی غمگین ترین آهنگ ها رو می نوازد

اما ماه من

تو سعی کن بتوانی با ساز زندگی ات برقصی

چرا که خداوند عاشقان را دوست دارد

پس اینقدر بیتابی نکن!

لینک به دیدگاه
حالا نوبت عاشقی من است

در خوب ترین جای جهان ایستاده ام شجاعانه برای دیدن تو

از بام هر دیار طلوع میکنم

خورشیدی هستم که پرواز پرنده ذهن را به شعاع محبت خویش در اسمان چشم تو نظاره میکنم

من ایین دیگری نمیشناسم که احساس من را به باور تو تبدیل کند

اما تو در خلوت وبیداری دلت میدانی که مهر ووفا همسر همند

امیال بی در وپیکر قطره قطره در دریای عشق به قعر کشیده میشوند

پس کجاست حماییتت؟که خورشید میهمان توست

ایا تو معبد مقدس دل را میشناسی

که یاد تو مسحور اشارات مهرورزی ام شود؟؟

گاهي كه دلم

 

به اندازه ي تمام غروبها مي گيرد

 

چشمهايم را فراموش مي كنم

 

اما دريغ كه گريه ي دستانم نيز مرا به تو نمي رساند

 

من از تراكم سياه ابرها مي ترسم و هيچ كس

 

مهربانتر از گنجشكهاي كوچك كوچه هاي كودكي ام نيست

 

و كسي دلهره هاي بزرگ قلب كوچكم را نمي شناسد

 

و يا كابوسهاي شبانه ام را نمي داند

 

با اين همه ، اين تمام واقعه نيست

 

از دل هر كوه كوره راهي مي گذرد

 

و هر اقيانوس به ساحلي مي رسد

 

و شبي نيست كه طلوع سپيده اي در پايانش نباشد

 

از چهل فصل دست كم يكي كه بهار است

 

من هنــوز تورا دارم.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

مرا در آغوش بگیر

میخواهم بند بند وجودم را به قلبت گره بزنم

تاشاید معجزه ای شود وتو برای همیشه کنار من بمونی

 

sui90lc5ts0fc9uamn1.jpg

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم

پنجره اتاقم را باز میکنم و فریاد می زنم

زیبای نازنین

غصه هایت برای من

تمام بغض ها واشکهایت برای من

تو فقط برای من بخند

انقدر بلند بخند

تا بشنوم صدای خنده هایت را

صدای همیشه خوب بودنت را

دوستت دارم

 

 

cf7o1nudxw5ha3h73677.jpg

  • Like 3
لینک به دیدگاه

می ایم

 

می مانم

 

وبرایت مینویسم اینجا ....

 

مینویسم تا شاید با نوشتن ذره ای از دلتنگیم کم شود

 

مینویسم از خاطراتمان .... از لحظه هایی که هیچوقت فراموش نخواهند شد ........

 

با نوشته هایم....... تو را....... و دفترخاطراتم را مرور میکنم که در برگیرنده تمام خاطرات من است

 

نوشته هایم بی تو معنا ندارند .....

پس بمان و همیشه باش

 

زیرا لحظه های زندگیم وخاطراتم تنها به یاد تو و با تو معنا دارد .....

 

دوستت دارم ......

  • Like 3
لینک به دیدگاه

آن لحظه که دلتنگت می شوم

 

خود به خود هوس باران را می کنم.

 

آن لحظه که اشک از چشمانم سرازیر می شود

 

هوس یک کوچه تنها را می کنم

 

آن لحظه است که دلم می خواهد تنهایی در زیر باران بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم

 

قدم بزنم تا خیس خیس شوم ، خیس تر از قطره های باران…. خیس تر از آسمان و درختان

 

آن لحظه که خیس خیس می شوم ، دلم می خواهد باز زیر باران بمانم ،

 

دلم نمی خواهد باران قطع شود.

 

دلم می خواهد همچو آسمان که بغضش را خالی می کند ، خالی شوم ،

 

از دلتنگی ها ،تنها صدای قطره های باران را می شنوم

 

دلم می خواهد آسمان با اشکهایش سیل به پا کند

 

لحظه ای که آرام آرام می شوم

 

آن دم که باران می بارید ، بغض غریبی گلویم را گرفته بود ،

 

دلم می خواست همچو آسمان که صدای رعدش پنجره های خاموش را می لرزاند فریاد بزنم ،

 

فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا بشنود.

 

صدای کسی که با چشمان خیس در زیر باران قدم می زند ،

 

تنهایی در کوچه های سرد و خالی…

 

کجایی که جایت در کنارم خالی است.

 

در این شب بارانی تو را می خواهم ،

 

کاش صدایت همچو صدای قطره های باران در گوشم زمزمه می شد.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟

 

بـگـذار سـخـت باشم و سـرد !!

 

بـاران کـه بـاریــد... چـتـر بـگـیـرم و چـکـمـه!!!

 

خـورشـیـد کـه تـابـیـد... پـنـجـره ببـندم و تـاریـک !!!

 

اشـک کـه آمـد... دسـتـمـالـی بـردارم و خـشـک !!!

 

 

او کـه رفـت،

 

نـیـشخـنـدی بـزنـم و سـوت...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

شاید آنقدر آبی نباشم که لحظه هایم پر از اقاقیا شود !

شاید آنقدر عاشق نباشم که سروده هایم زمزمه ی هر عابری شود !

شاید آنقدر بزرگ نباشم که مایه ام تمام وجودت را در بر گیرد !

شاید آنقدر نور نباشم که در شبهای تیره ی تنهایی نیازت باشم !

شاید آنی نباشم که در رویا ها درجستجوی آن باشی !

ولی هرکه هستم !

هرچه هستم !

بیش از خود تو را دوست دارم ...

لینک به دیدگاه

در امـتداد نگاهت

گم کرده ام،تمام آرزوهایم را...

خواستم سر آغاز نگاهت باشم

تا لبریز شوم،از عطر با تو بودن...

خواستم این بار

عاشقانه به زندگی نگرم!!

من تو را در این بیکران دنیا گم کردم

حرف نگاه من و تو ناتمام مانده...

کجاست آن چشمانت؟

تا من حدیث پایانش باشم...

کجاست؟؟!

  • Like 1
لینک به دیدگاه

یکی از همین روزها دل می کنم از این همه دلتنگی

چیزی نمانده

به رسیدن...

به تو....

فقط یک نفس

اگر فرو رود و بیرون نیاید...!!!

  • Like 1
لینک به دیدگاه

يكي هست تو قلبم كه هر شب واسه اون مي نويسم

اون خوابه

نمیخوام

بدونه

واسه اونه که قلب من اینهمه بیتابه

یه کاغذ

یه خودکار

دوباره شده همدم این دل دیونه

یه نامه

که خیسه

پر از اشک و باز کسی اون و نمیخونه

یه روز همین جا توی اتاقم

یدفعه گفت داره میره

چیزی نگفتم اخه نخواستم دلشو غصه بگیره

گریه میکردم درو که می بست

میدونستم که میمیرم

اون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرم

می ترسم

یه روزی

برسه که اونو نبینم بمیرم تنها

خدایا

کمک کن نمیخوام بدونه دارم جون میکنم اینجا

سکوت

اتاقو

داره میشکنه تیک تاک ساعت رو دیوار

دوباره نمیخواد بشه باور من که دیگه نمی یاد انگار

 

یه روز همین جا توی اتاقم

یدفعه گفت داره میره

چیزی نگفتم اخه نخواستم دلشو غصه بگیره

گریه میکردم درو که می بست

میدونستم که میمیرم

اون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرم

يكي هست تو قلبم كه هر شب واسه اون مي نويسم

اون خوابه

نمیخوام

بدونه

واسه اونه که قلب من اینهمه بیتابه

یه کاغذ

یه خودکار

دوباره شده همدم این دل دیونه

یه نامه

که خیسه

پر از اشک و باز کسی اون و نمیخونه

  • Like 2
لینک به دیدگاه

اگه آسمون زمین شه

اگه دریا یه کویر شه اگه دنیا زیرو رو شه اگه چشمات بی غرور شه اگه خورشید بی غروب شه بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم اگه کوه بیاد رو دوشم اگه جام زهر بنوشم اگه ماه دیگه نباشه روزا آسمون سیاه شهاگه جنگل بشه صحرااگه امروز نشه فردابازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم اگه خوابتو نبینم دیگه گل برات نچینم اگه حتی یه جوونه توی گلدونا نمونه بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم اگه باز مثه همیشه بگی( من با تو ؟؟!!! )نمیشه بگی که منو نمیخوای دیگه پیش من نمیای بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم اگه باشم و نباشم هر جای دنیا که باشم حتی از چشمات جداشم

بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم اگه شعرامو نخونی اگه باز پیشم نمونی راز عشقم رو ندونی بازم عاشقت میمونم عشق و تو نگات میخونم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دلم میخواست ميدانستي شبها...

 

تنها ستاره اي را كه به نامت زده ام...

 

به چشمانم سنجاق ميكنم...

 

تا يادم نرود در روي زمين كسي هست...

 

كه سبزي لحظه هايش .... آرزوي من است !

 

دلم میخواست می دانستی...

 

که شادی ات... دنيای من است...

 

و اندوهت... ويرانی لحظه هايم!

 

 

که چگونه در خنده هايت به اوج می رسم...

 

اما کاش می توانستم نشانت دهم...

 

که با هر نفسم...

 

دانسته و يا ندانسته...

 

به یادت هستم

 

به تو فکر میکنم به کسی که

 

نامش در اندیشه من

 

عشقش در قلب من

 

کلامش در دفتر من

  • Like 4
لینک به دیدگاه

مجنون نازنین

من تورا در تاج طلایی خورشید

درمیان حریر آبی آسمان

در آغوش باران می بینم

و برای رنگین کمان احساست هر نفس بیقرارم...:icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
مجنون نازنین

من تورا در تاج طلایی خورشید

درمیان حریر آبی آسمان

در آغوش باران می بینم

و برای رنگین کمان احساست هر نفس بیقرارم...:icon_gol:

میان دیوارهای روشن سکوت

 

خانه ای شیشه ای ساخته ام .

 

خانه ای باتمام زوایای زندگی یک انسان .

 

خانه ای به وسعت تمام عشقها ، قلبها ، سکوت ها.

 

خانه ای با شادیهایی از جنس ستاره های طلایی

 

و احساسی به رنگ آسمان .

 

خانه ای که درهایش از جنس نور است و

 

پنجره هایش رو به آفتابگردانهای خندان باز می شوند.

 

خانه ای پر از هوای " تو"

 

و نفسی از تبار " عشق " .

 

در هنگامه آمدنت

 

سکوت شیشه ها به رنگ آبی ترین بهشت زمینی

 

زندگی را فریاد می زنند .

 

حتی اگر با قدمهایی از جنس سکوت بیایی ...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

امشــــب... زیــرِ نــور مهتــاب

 

چتــرم رو بــاز کــردم . می نـــویســـم...

 

به یـــادِ تــو...نیــمه ی گمــشده ی

 

دنیــای خیــالیِ مَـــن...

 

عشــق جاودان و بــی پایانِ

 

تاریکــی های ذهــنم

 

و ســـمفونــی آرامــش بــخش قــلـــبم....

 

از لابه لــای همـــان نــرده های پنجــره ی قلــبم...

 

بـــه تــو می نــگرم

 

و آتــش و هــیزُم عشــق را روشــن می کُنم...

 

ای رویای واقــــعی

 

ای سکــوتِ محـــض

 

ای فــریاد خامــوش

 

از ســراب بــه دور هــستی...

 

و اَز چمــــدان جدایی رهـــا

 

چتـــر هامان پا بــرجا...

 

شمــع هامان روشــن

 

و پــروانه ها به دورمـــان...

 

در ایــن تاریکـــی شــب

 

نمی هــراسم...

 

خــدا در ایـــن نــزدیکی ســـت....

 

پشــتِ ایــن همــه سکــوت نشستــه ای

 

با همــان لبــخندِ همیـــشگــی

 

قاصــدک ها

 

بایــد بــروند

 

و خـــبــر بـــاران را به سرزمیــنِ

 

بارانـــی ها بــدهـــند...

 

آری اِمشــب باران دارِد چشـــمِ مــن..

  • Like 1
لینک به دیدگاه

ایـــــن بــار قلمــــم...

 

ســــراپا تــو را صــــدا می زنـــد...

 

دلتنگــــتم.... دلتــــــنگ....

 

ایـــن قلـــم یادگـــاری از تـــو...

 

شـــوق نـــوشتــــــن از تـــو...

 

و بـــــاز هـــم اســـم تـــــــو...

 

امشــــب...

 

مــن و ســــایــه ام...

 

بـــــی قـــرار در رویـــای تـــو ایــم...

 

بـــــی گنـــاه در عشـــق تو ایـــم...

 

ای دل...

 

صبــــــوری کـــن....

 

مـــــــــــــن....!

 

هنــوز همیـــنـــجــام...

 

درســــت پشـــت پنجـــره...

 

و بـــارانِ دلتنــــــــــــگی...

 

بـــی امان می بـــاره...

 

ای دل...

 

با ایــــــن همه بــــی قراری ببــــار...

 

صبـــــــــــــور مــــن...

 

دلتـــــنگتـــــــم....

 

دلتــــــنگ

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...