رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

سلامتی پسرخاله...

که به خاطر اینکه کلاه قرمزی و ببعی و پسرعمه زا مسموم نشن، کیک خراب رو خورد و کارش به بیمارستان و سرم کشید!

و به خاطر اینکه گربه ها و مورچه ها هم مسموم نشن، حتی کیک رو دور نریخت...

 

دمت گرم پسرخاله!

که به آقای مجری گفتی

مورچه به کجاش سرم بزنه؟!

گربه از اون بالای دیوار می افته!

 

مرامتو عشقه پسر ...

kolah-ghermezi03.jpg

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...
  • پاسخ 65
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

این من ...

 

امروز بار دیگر خاطراتم را مرور کردم...

 

سعی کردم اولین خاطراتی که توی زندگیم بود رو بخاطر بیارم

 

اولین کودکانه هایی که داشتم، کودکانه هایی به سادگی یک کودک معصوم!

اولین باری که بغض کردم و بغضم رو خوردم... ریز به ریز یادم می آید... جز بجز ...

اولین باری که از ته دلم خندیدم! قهقهانه ای مست کننده! شبیه حس پرواز!

 

اولین نوجوانانه هااولین جوانانه ها و البته آخرین جوانانه ها ...

و چقدر جالب احساساتم در طی زمان تغییری نکرد!

اما محدود شد!گاهی وقتا دوست دارم به عقلم لعنت بفرستم!

درسته که بعضی وقتا جلوی خیلی از اشتباهاتمو میگیره!

اما خیلی وقتا هم جلوی بزرگترین لذتهای زندگیمو گرفته!

چقدر زود زندگی گذشت...

و ما چقدر "غیر طبیعی" تر شدیم!

 

91/02/10(حتی تاریخش هم باورم نمیشه!)

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

چندوقتیه دلم میخواد بشینم یه گوشه زار زار گریه کنم!

اما نمیدونم چرا اشکم یه دوسالیه که خشک شده. یا نمیدونم شاید قساوت قلبمون زیاد شده!

 

 

حالا اینو واسه چی گفتم؟

واسه اینکه امروز گریه ی یکی از پسرا رو تو دانشکده دیدم. گوشه ی دانشکده روی نیمکت سرش پائین بود، اشکاش میریخت رو زمین.

اگه عقاید چندسال پیشمو داشتم همون موقع تو دلم میگفتم چه پسر زپرتی یه!

 

اما امروز، تو دلم کلی باهاش حال کردم.

میدونی چرا؟

چون حداقل اون دلش و ظاهرش با هم تناقض نداره!

 

تنها چیزی رو که از یه فرآیند نوشدن یاد گرفتیم، گرگ شدنه!

بقیه چیزاش رو گذاشتیم بر عهده ی آیندگان که پایه گذاری کنن!

 

داریم به سمت شارلاتانیزم اجتماعی پیش میریم . دی:

 

 

31 اردیبهشت/تهرون

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

عشق من و تو توی قلبم میمونه

عطر دست تو توی یادم میـــمونه

 

تو هستی با من تو رویای شــــبونه...

فکر تو هستم با این دستای سردم...

 

زندگــــی با تو بهتـــــره

میخوام عاشقت بمونم

 

نگو حرف رفـــــــتنو

بی تو من نمی تونم...

 

روزهـــای با تو هرگز یادم نمــــیره...

وقتی تو هستی، قلبم آروم میگیره

 

 

***

بدون شک به یادم میمونی ... تا آخر عــــــمرم...

 

عشقت را گوشه ی قلبم نگه میدارم... ای تویی که رفتــــــــــه ای...

اما برای خودم... تنها میمانم... و با عشقت رویـــا پردازی می کنم...

 

با اینکه رفتــــــه ای و چند سالی میشه که ندیدمت...

میخوام عاشــــقت بمونم...

ای عشق کــــــهنه من...

ای رویـــــای شبانه من...

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

وقتی اتوبوس پشت چراغ قرمزه و یه عالمه آدم پشت در بسته اتوبوس وایسادن تا راننده بر خلاف قوانین درو بزنه و اونا پیاده بشن، یه حس اضطرار امیدوارانه ای تو چهره تک تک آدما میشه دید. وقتی که راننده در رو می زنه، انگار آدم از یه زندون آزاد شده و حس آزادی رقیق و احساس موفقیت کوچیکی بهش منتقل میشه.

خیلی وقته دلم برای اون حس آزادیه تنگ شده...

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

تو به من خندیدی

و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه

سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی

و هنوز ...

سال هاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان

می دهد آزارم

ومن اندیشه کنان٬ غرق این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت ؟

 

حمید مصدق

 

همین...

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...