Doctor_Shovan مهمان ارسال شده در 14 بهمن، 2010 روانپزشكان تاكيد كردند: , ذهن سرگردان، موجب غمگيني ميشود روانپزشكان ميگويند: ذهن پريشان و سرگردان با افكار درهم ريخته ميتواند سبب غمگيني و افسردگي شود. به گزارش سرويس «بهداشت و درمان» ايسنا، برخي از كارشناسان و متخصصان ميگويند: تمركز ذهني كليد موفقيت در كارها است و اين بار روانپزشكان تاكيد كردند كه تمركز ذهن علاوه بر موفقيت، جاده و شاه راهي بسياري شادماني و خرسندي است. به گزارش شبكه خبري سي بي اس نيوز، در عوض افرادي كه ذهني سرگردان و پريشان دارند از يك غمگيني و افسردگي عمومي رنج ميبرند. اين روانپزشكان ميگويند: ذهن حيوانات به طور كامل تمركز روي هدفي است كه در نظر دارند و از هدفشان دور نميشود، اما برعكس انسانها در كارهاي روزانه حداقل 47 درصد از ذهنشان پريشان و سرگردان است و روي كاري كه انجام ميدهند، متمركز نيست. به نظر ميرسد كه اين سرگرداني ذهني تاثير بسيار شديدي روي سلامت احساسي انسانها دارد. روانپزشكان هاروارد تاكيد كردند: ذهن انسان يك ذهن سرگردان است و ذهن سرگردان غمگين است. آنها تصريح كردند: افراد در هنگام عشق ورزيدن، ورزش كردن و گفت وگو شاد هستند و برعكس هنگام استفاده از رايانه و استراحت غمگينترين حالت را دارند. اگر به ذهن اجازه پرسه زدن بدهيد، باعث نگراني شما ميشود و شادي را از شما سلب ميكند. منبع خبر:خبرگزاری دانشجویان ایران - ايسنا
احلام 254 ارسال شده در 15 بهمن، 2010 بله ...درسته .. خود من خیلی ها رو دیدم که به خاطر همین تمرکز نداشتن غمگین و ناراحت بودن در واقع میشه گفت به نوعی هدف نداشتن در زندگییه حیوانات چون غریزه دارن و هدف های زندگیشون تعیین شده تس تمرکزشون بیشتره ولی انتخاب هدف های انسان به عهده خودشه وقتی هم که هدفش رو انتخاب کرد باید برای رسیدن بهش سعی تلاش کنه و تمرکز هم داشته باشه ... 1
Doctor_Shovan مهمان ارسال شده در 15 بهمن، 2010 بله ...درسته ..خود من خیلی ها رو دیدم که به خاطر همین تمرکز نداشتن غمگین و ناراحت بودن در واقع میشه گفت به نوعی هدف نداشتن در زندگییه حیوانات چون غریزه دارن و هدف های زندگیشون تعیین شده تس تمرکزشون بیشتره ولی انتخاب هدف های انسان به عهده خودشه وقتی هم که هدفش رو انتخاب کرد باید برای رسیدن بهش سعی تلاش کنه و تمرکز هم داشته باشه ... واسه من اونجاش جالبه که میگه حیوانات ذهن سرگردان ندارند این یعنی حیوان غمگین نداریم ...فکر کنم زیاد درست نباشه !
Doctor_Shovan مهمان ارسال شده در 19 بهمن، 2010 پس اونوقت خودکشی دلفین هارو چه جوری میشه توجیه کرد؟! من هم همینو میگم ..قو ها هم !!:rose:
vujud 13 ارسال شده در 21 بهمن، 2010 با این همه نمیدونم چرا برخورد با حیوانات همیشه یه حس شادی رو درم ایجاد میکنه....
Doctor_Shovan مهمان ارسال شده در 21 بهمن، 2010 با این همه نمیدونم چرا برخورد با حیوانات همیشه یه حس شادی رو درم ایجاد میکنه.... جدی میگی ؟ مثلا کدوم
vujud 13 ارسال شده در 21 بهمن، 2010 خیلی هاشون... از قورباغه گرفته تا خروس و گنجشک،... تقریبا همه حیوونا فکر کنم علت اینکه میتونن حس شادی رو درم القا کنن، این باشه که حیوانها میتونن ظرفیت کالبدی رو که توش هستن، به طور کامل پر کنن، درسته که حیوونا هم میتونن حالات مختلف احساسی رو از قبیل خشم، ترس ، غم یا شادی رو تجربه کنن، ولی اون اندازه اختیارو ندارن که بتونن در نوع احساسشون مداخله کنن، یعنی کاملا غریزی و اتوماتیک وار احساس هاشونو تجربه میکنن، وقتی شادن، کاملا شادن، وقتی خشمگینن، کاملا خشمگینن... و شاید که خودکشی اونا ناشی از ذهن سرگردان اونا نباشه، چون فکر نمیکنم ذهنشون اون اندازه صاحب اختیار باشه که بتونه سرگردان هم بشه! و خودکشی اونا شاید صرفا ناشی از عوامل نامساعد زیست محیطی باشه، یعنی یه جورایی اون هم غریزی باشه و بخشی از برنامه طبیعی اونها، که وقتی عوامل محیطی نامساعده ، این کارو میکنن تا کالبدشون دچار درد و رنج نشه و به آرامش برسن... و منظور از تمرکز ذهن حیوونها هم همینه، انگار دایما در لحظه حال هستن.... برا همین شادی آورن...
vujud 13 ارسال شده در 21 بهمن، 2010 الان داشتم به طور اتفاقی کتاب " نیروی حال "، نوشته ی " اکهارت تله " رو میخوندم که با این مطالب برخورد کردم : جز انسان هیچ شکل دیگری از حیات در این سیاره منفی گرایی را نمیشناسد. آیا تا کنون گلی غمگین یا درخت بلوطی پرتنش دیده اید؟ آیا تا کنون با دلفینی افسرده روبرو شده اید؟ یا با قورباغه ای که درباره اعتماد به نفس مشکل داشته باشد؟ گربه ای که نتواند قرار داشته باشد یا پرنده ای که آزردگی و نفرت را با خود حمل کند، دیده اید؟ فقط حیواناتی ممکن است گه گاه تجربه ای مشابه منفی گرایی داشته باشند یا علایمی از رفتار عصبی از خودشان بروز دهند که در ارتباط نزدیک با انسان به سر میبرند و از این رو با ذهن و دیوانگی او آشنا و مرتبط شده اند. گیاهان و حیوانات را تماشا کنید و بگذارید آنها پذیرش آنچه را هست، و تسلیم در برابر "لحظه حال" را به شما بیاموزند.بگذارید " بودن" را به شما بیاموزند. یکپارچگی یا یکی بودن، خویشتن خویش بودن و واقعی بودن را به شما بیاموزند. چگونه زیستن و چگونه مردن و چگونه زندگی و مرگ را به مشکل تبدیل نکردن را ... به شما بیاموزند.
vujud 13 ارسال شده در 22 بهمن، 2010 ببشخیدا حالا میشه بگید چه جوری میشه این مشکل رو حل کرد؟ فراسوی شادی و اندوه ، آرامش است. آن خوب متعالی در فرا سوی خوب و بد هنگامی که در پذیرش کامل آنچه "هست" ، که تنها شیوه خردمندانه زیستن است، به سر برید، دیگر هیچ "خوب" یا "بدی" در زندگی شما وجود نخواهد داشت. تنها آن خوب والاتر خواهد بود که "بد" را نیز در بر میگیرد. با این حال چنانچه از دورنمای ذهن به شرایط بنگرید، خوب - بد ، عشق - تنفر ، و علاقه و بی علاقگی وجود دارد. اجازه ی "بودن" دادن به چیزها شمه را به فراسوی ذهن و الگوهای مقاومت آن که قطبهای مثبت و منفی را می افریند، میبرد. به این ترتیب بعد ژرف تری در ورای بازی تضادها خود را به صورت حضوری جاودانه، سکونی عمیق و نامتغیر و شادمانی ای بی دلیل در فراسوی خوب و بد بر شما آشکار میکند. این حالت شادمانی "بودن" و آرامش الهی ست. کتاب " نیروی حال "
ارسال های توصیه شده