رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

66917_377.jpg

 

فردوسي بناي آن را به خسرو اول نسبت داده است.

ز ايوان خسرو كنون داستان

بگويم كه پيش آمد از راستان

چنين گفت روشن‌دلي پارسي

كه بگذشت با كام دل چارسي

كه خسرو فرستاد كسها بروم

بهند و به چين و به آباد روم

برفتند كاريگران سه هزار

ز هر كشوري آنكه بد نامدار

چو صد مرد بگزيد اندر ميان

از ايران و اهواز و از روميان

از ايشان دلاور گزيدند سي

از آن سي دو رومي يكي پارسي

گرانمايه رومي كه بد هندسي

بگفتار بگذشت از پارسي

بدو گفت شاه «اين زمن در پذير

سخن هر چه گويم همه ياد گير»

«يكي جاي خواهم كه فرزند من

همان تا دوصد سال پيوند من»

«نشيند بدو در نگردد خراب

زباران و از برف و از آفتاب»

«مهندس بپذيرفت از ايوان شاه

بدو گفت:«من دارم اين دستگاه»

چو ديوار ايوانش آمد بجاي

بيامد به پيش جهان كدخداي

بريشم بياورد تا انجمن

بتابند باريك تابي رسن

ز بالاي ديوار ايوان شاه

بپيمود تا خاك ديوار گاه

رسن سوي گنج شهنشاه برد

ابا مهر كنجور او را سپرد

وز آن پس بيامد به ايوان شاه

كه «ديوار ايوان بيامد بماه

«چو فرمان دهد خسرو زودياب

نگيرم بدان كار كردن شتاب»

 

 

«چهل روز تا كار بنشيندم

ز كاريگران شاه بگزيندم»

بدو گفت خسرو كه «چندين زمان

چرا خواهي از من تو اي بدگمان»

«نبايد كه داري تو زين دست باز

بزر و به سيمت نبايد نياز»

لینک به دیدگاه

بفرمود تا سي هزارش درم

بدادند تا وي نباشد دژم

بدانست كاريگر راستگوي

كه عيب آورد مرد دانا بدوي

اگر گيرد از كار ايوان شتاب

اگر بشكند، كم كند نان و آب

چو بشنيد خسرو كه فرغان گريخت

بگوينده بر، خشم فرغان بريخت

چنين گفت «كو را كه دانش نبود

چرا پيش ما در فزوني نمود»

دگر گفت:«كاريگران آوريد

گچ و سنگ وخشت‌گران آوريد.»

بجستند، هر كس كه ديوار ديد

ز بوم و بر شاه شد ناپديد.

به بيچارگي دست از آن بازداشت

همي گوش و دل سوي اهواز داشت

كز آن شهر كاريگر آيد كسي

نماند چنين كار بي‌سر بسي

هميجست استاد آن تا سه سال

نديدند كاريگري را همال

بسي ياد كردند از آن كارجوي

به سال چهارم پديد آمد اوي

همانگاه رومي بيامد چو گرد

بدو گفت شاه:«اي گنهكار مرد

«بگو تا چه بود اندرين پوزشت

بگفتار پيش آيد آموزشت»

چنين گفت رومي كه «گر شهريار

فرستد مرا با يكي استوار»

«بگويم بدان كارها پوزشم

بپوزش كجا بايد آموزشم»

فرستاد و رفتند از ايوان شاه

گرانمايه استاد با نيكخواه

همي برد داناي رومي رسن

همان مرد را نيز با خويشتن

بپيمود بالاي كار و برش

كم آورد كار از رسن هفت‌رش

چنين گفت رومي كه «گر زخم كاري

برافزودمي بر سراي شهريار»

نه ديوار ماندي نه طاق و نه كار

نه من ماندهي بر در شهريار»

بدانست خسرو كه او راست گفت

كسي راستي را نبايد نهفت

چو شد هفت سال آمد ايوان بجاي

پسنديده مردم نيك راي

مر او را بسي آب داد و زمين

درم داد و دينار و كرد آفرين

همي كرد هر كس به ايوان نگاه

بنو روز رفتي بدان جايگاه

كسي در جهان كاخ چونان نديد

نه از نامور كاردانان شنيد

يكي حلقه از زر همه ريختند

از آن جاي خرم درآويختند

فروهشته زو سرخ زنجير زر

بهر مهره درفشانده گهر

چو رفتي شهنشاه بر تخت عاج

بياويختندي به زنجير تاج

بنو روز چون بر نشستي به تخت

به نزديك او مردم نيكبخت

فروتر ز موبد مهان را بدي

بزرگان و روزي‌دهان را بدي

بزير مهان جاي درويش بود

كجا خوردش از كوشش خويش بود

برآنسان بزرگي كس اندر جهان

ندارد بياد از كهان و مهان

لینک به دیدگاه

فردوسي ساختمان كاخ كسري را به معمار رومي نسبت داده ولي طاق كسري با عرض و طول كمتر در دو محل در ناحيه پارس بنام فيروزآباد و سروستان در زمان اردشير اول موقعي كه هنوز به شاهنشاهي ايران نرسيده بود بنا شده كه قسمت مهمي از آن هنوز برپاست و قابل مقايسه با ايوان كسري مي‌باشد، و در ساختمان آن بدون شك معمار رومي دخالت نداشته است. بعلاوه طاق كسري بيضي شكل و اختراع منحصر به معماران ايراني است و در هيچ نقطه ديگري از عالم ديده نشده است. بنايي كه تقريباً همدوره با طاق كسري است و معماران رومي آن را بنا كرده‌اند كليساي سن‌سوفي در شهر قسطنطنيه است. اگر چه اين كليسا داراي گنبد مرتفع و عظيمي بوده و خود يكي از شاهكارهاي معماري قديم است ولي واقعاً شباهت نزديك از هيچ يك با ايوان كاخ شاهنشاهي ايران ندارد. بنابراين بايد طاق كسري را به منزله يكي از افتخارات معماران ايران در قديم به حساب آورد

لینک به دیدگاه

ويرانه‌هاي باقي‌مانده از شهر قديم تيسفون را مرحوم «ارنست هرتسفلد» در كتابي تحت نام «يك مسافرت از نظر باستان‌شناسي به سرزمين فرات» كه در تاريخ 1920 در برلن به زبان آلماني منتشر شده به طور مفصل معرفي نموده است.

در سال 1928 كاوش‌هايي توسط هيئتي آلماني تحت سرپرستي آقاي «رويتر» در محل تيسفون به عمل آمد و در سال 1930 ميسيون امريكايي «موزه متروپوليتن نيويورك» به سرپرستي آقاي «اوپتون» با هيئت آلماني نامبرده در كاوشهاي تيسفون شركت كرد.

«آرتور كريستن سن» در كتاب «ايران در عهد ساسانيان» كه در سال 1936 ترجمه فرانسه آن منتشر شد با استفاده از نتايج كار كاوش‌كنندگان در تيسفون خلاصه‌اي از اطلاعاتي را كه راجع به اين شهر در دست داشت انتشار داد و ما قسمتي از آن اطلاعات را در اين مقاله از نظر خوانندگان مي‌گذرانيم.

«پايتخت شاهنشاهان ايران خصوصاً در زمان خسرو اول وسعت و اعتبار يافت و تيسفون (Tespon) نام شهر عمده‌اي است كه جز مجموعه‌اي از چند شهر يورد كه به زبان شامي Mahoz يا Medhinata يا Medhine (ما حوزه ملكا يا مذيناتا يا مذينه) مي‌ناميدند، و اعراب آن را به «المدائن» ترجمه كرده‌اند و احتمال دارد كه اين كلمات ترجمه پهلوي «شهرستانان» Shahristanan باشد شهرهاي مهم اين مجموعه شهر «وه‌اردشير» Veh-Ardechir (سلوقيه قديم) و تيسفون بوده است.»

«آمين مارسل» مي‌گويد پايتخت ايران غيرقابل تسخير بود و از چندين شهر تشكيل شده بود و حصاري آن را احاطه مي‌كرد و اين حصار دروازه‌هاي محكم داشت.

تيسفون در مشرق دجله و «وه‌اردشير» در مغرب آن قرار داشت و جسري آن دو را بهم مي‌پيوست و فردوسي در شاهنامه خود در ضمن بيان تاريخ پادشاهي شاپور دوم مي‌گويد: چون رفت و آمد روي اين پل روز به روز زياد مي‌شد شاپور در ابتداي پادشاهي خود دستور داد پل ديگري روي دجله انداختند تا عبور از آن پل و برگشت از پل ديگر انجام گيرد.

تيسفون اصلي در مشرق دجله حصاري به صورت كمان داشت و برج‌هاي متعددي در اين حصار بود كه آثارشان هنوز باقي است و مجموع زميني كه در زير آن بود از 58 هكتار تجاوز نمي‌كرد و آن را به زبان عربي «مدينه العتيقه» مي‌ناميدند. در نتيجه كاوش‌هايي كه در سال‌هاي 1928 و 1929 در اين ناحيه انجام گرفته پديده‌هاي كليسايي از زمان ساسانيان پديدار گشته است.

در مشرق تيسفون امروز آرامگاهي بنام سلمان پاك وجود دارد كه در محله سابق «اسپانبر» Aspanbar واقع است. كاخ شاهنشاهان ساساني در همين محله قرار داشته و مركب از حياط‌ها و تالارها و باغ‌هايي بوده است كه طاق كسري امروز، در ميان آن برپا بوده است.

در جنوب طاق كسري خرابه‌هايي بنام «خزانه كسري» Khazanat Kersa وجود دارد و محل ديگري بستان كسري مي‌باشد كه «رومگان» Rumaghan نيز ناميده‌مي‌شد و خسرو اول پس از فتح انطاكيه عده‌اي از مردم آن شهر را به پايتخت خود انتقال داد و شهر جديد را براي آنها ساخت.

قسمتي از مدائن را كه مغرب دجله قرار دارد حصاري از آجر احاطه كرده بود و بخش مهم آجرهاي آن شهر از شهر بابل به اين محل حمل شده بود و در مكان قديمترين ساختمان اين شهر يعني سلوكيه برپا شده بود.

اردشير قسمتي از آن را تعمير كرده و آنرا «وه‌اردشير» ناميد (ترجمه واژه اردشير خوب يا خانه اردشير). وه‌اردشير مركز عمده مسيحيان ايران و مقر «كاتوليكوس» رئيس مذهبي آنان بود و كليسايي در آن بنا شده بود كه به فرمان شاپور دوم ويران شد و بعد از مرگ اين پادشاه مجدداً آنرا برپا كردند.

 

تقريباً در پنج كيلومتري شمال «وه‌اردشير» شهر كوچك «درزنيدان»Darzanidhan قرار داشت. در مغرب «وه‌اردشير» شهري بنام «ولاش آباد» واقع بود. بنابراين از مجموع شهرهايي كه در زمان خسرو اول پايتخت ايران را تشكيل مي‌دادند امروز پنج شهر آن را مي‌شناسيم ( تيسفون و رومگان در مشرق دجله، «وه‌اردشير»(سلوكيه) و «درزنيدان» و «ولاشاباد» در مغرب آن). اگر محله «اسپانبر» در مشرق و «ماحوزه» در مغرب را به پنج شهر فوق‌اضافه كنيم تعداد شهرهاي پايتخت ساسانيان به هفت خواهد رسيد

 

در طرفين رود دجله چند كاخ مخصوص شاهنشاه وجود داشته است ولي از همه آنها معروفتر همان «طاق كسري» يا ايوان كسري است كه در محله «اسپانبر» قرار داشت و ويرانه‌هاي آن هنوز موجب تعجب و تحسين است.

 

لینک به دیدگاه

اعضا هئيت كاوش كنندگان آلماني اظهار كرده‌اند كه ايوان بزرگي كه امروزه برپاست به امر خسرو ساخته شده است. مجموع اين كاخ و ساختمان‌هاي فرعي آن در زمنيي به وسعت 300 در 400 متر قرار گرفته ومركب از ايوان و آثار بناي ديگري در فاصله 100متر از آن تپه مصنوعي كوچكي بنام حرم خسرو در جنوب ايوان و در شمال آن خرابه‌هاي يك گورستان بوده است.

ايوان كسري مهمترين قسمتي از مجموع كاخ تيسفون است كه امروز برپاست. نماي آن به طرف مشرق است و 28ر29 متر ارتفاع دارد و عبارت بوده است از ديواري بدون پنجره كه طاقنماهايي در سرتاسر آن ساخته شده و ميان طاقنماها نيم ستون‌هايي در طرفين قوس‌هاي هلالي وجود دارد. مجموع اين طاقنماها و قوس‌ها و نيم‌ستون‌ها در چهار طبقه از پائين به بالا گنجاينده شده. احتمالاً روي اين بناي آجري را بوسيله گچ سفيد كرده بودند و بعضي از قسمت‌هاي آن را رنگ زده بودند و در بعضي قسمت‌هاي ديگر روپوشي از سنگ مرمر ظاهر نماي بنا را مي‌پوشانده است.

تا تاريخ 1888 تمام نماي اين بنا برپا بوده و نقشي از آن در كتاب «ديولافوآ» Dieulafoy Lart antique de la Perse كشيده شده است. در همين سال قسمت جنوبي ايوان نيز خطر از بين رفتن موجود است.

ايوان بزرگ به صورت گهواره‌‌بيضي شكل در ميان نماي بنا قرار گرفته و عرض آن 63ر25 متر و درازاي آن 76ر43 متر است.

در پشت ديوارهاي طرفين ايوان پنج تالار كم ارتفاع‌تر از ايوان مركزي با طاق گهواره‌اي شكل ساخته شده بود. در طريين اين ايوان طاق‌هاي متعدد ديگر وجود داشت. ضخامت ديوارهاي آجري بطور كلي بسيار زياد است. در داخل تالارها تزئيناتي بصورت گچ‌بري وجود داشته كه تعداد زيادي از آنها در حفاري هئيت آلماني پيدا شده است. زيبايي ايوان كسري بيشتر از نظر عظمت آن مي‌باشد. «ابن خرداذبه» آن را به كوهي تشبيه كرده كه در آن كاخي تراشيده باشند. مي‌گويند خليفه المنصور نخستين كسي است كه دست به خرابي آن زد و از مصالح آن براي ابنيه شهر جديد بغداد استفاده كرد. ظاهراً‌علت اينكه تمام مصالح آن بكار نرفته اين بوده است كه پس از چندي به نظر رسيده است كه خراب كردن و حمل مصالح از ارزش حقيقي آن مصالح تجاوز مي‌نمايد، و از استفاده از آن صرفنظر كرده‌اند.

از نظر اصول ساختماني وجود طاق كسري مطالبي چند را براي علاقمندان به تحول سبك ابنيه روشن مي‌نمايد.

ابنيه زمان هخامنشي تماماً از ستون‌هاي سنگي و سقف افقي ساخته شده بود و با وجود مصالح فراوان كه براي بالا بردن آن مصرف مي‌شد نسبت به بنايي مانند طاق كسري نواقص بسيار داشت. مثلاً در كاخ عظيمي چون كاخ آپاداناي تخت جمشيد تقريباً يك دهم بنا را پايه‌هاي قطور ستون‌ها اشغال كرده بود و تالار آپادانا بيشتر شباهت به جنگلي پيدا كرده بود كه در آن درخت‌هاي عظيمي روئيده باشد. روشنايي در چنين تالاري به زحمت وارد مي‌شد و روزهاي «بار عمومي» عده‌اي از حاضران ناچار در پشت ستون‌ها قرار مي‌گرفتند و از ديدن شاهنشاه محروم مي‌ماندند.

چنين فرض كرده‌اند كه روشنايي از بالاي بام وارد تالار مي‌شد ولي با اين حال باز قسمت‌هايي از تالار در تاريكي قرار مي‌گرفت. بنابراين با ايجاد ايواني مانند ايوان كسري معماران زمان ساساني مسايل بزرگي را مانند پوشاندن تالار بسيار بزرگي با مصالح سبك و ارزان و روشن كردن آن و افزودن بر وسعت تالار به وسيله حذف ستون، و افزايش ارتفاع آن به وسيله ايجاد طاق مرتفع بيضي شكل حل كرده‌اند.

ضمناً حل مسايل ديگري نيز با ايجاد ايوان ساساني آسان گرديده است. در سقف افقي كاخ هخامنشي خطر آتش‌سوزي و موريانه وجود داشت و حال اينكه در كاخ ساساني هر دوي اين خطرها از ميان رفته و ضمناً با سبك شدن مصالح از سنگيني بنا كاسته شده و در حقيقت سنگيني كاخ به فشار مختصري در جهت طرفين مبدل گشته است و اين فشار را روي ديوارها و پايه‌هاي ضخيم وارد آورده كه آن را تا امروز با وجود ناملايمات طبيعت تحمل نبوده است

منبع:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...