رفتن به مطلب

سبک نقاشی اکسپرسیونیسم(هیجان نمایی)


ارسال های توصیه شده

اکسپرسیونیسم یا هیجان‌نمایی (Expressionism) نام یک مکتب هنری است. اکسپرسیونیسم شیوه‌ای نوین از بیان تجسمی است که در آن هنرمند برای القای هیجانات شدید خود از رنگ‌های تند و اشکال کَجوَش (معوج) و خطوط زمخت بهره می‌گیرد. دوره شکل گیری این مکتب از حدود سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۵ میلادی بود ولی در کل این شیوه از گذشته‌های دور باهنرهای تجسمی همراه بوده و در دوره‌های گوناگون به گونه‌هایی نمود یافته است. برای نمونه مکتب تبریز در نگارگری ایرانی و مکتب سونگ در هنر چین را اکسپرسیونیست هنر ایران و چین می نامند. عنوان «اکسپرسیونیسم» در سال ۱۹۱۱ برای متمایز ساختن گروه بزرگی از نقاشان به کار رفت که در دهه ی اول سده ی بیستم بنای کار خود را بر باز نمایی حالات تند عاطفی، و عصیان گری علیه نظامات ستم گرانه و ریاکارانه ی حکومت ها، و مقررات غیر انسانی کارخانه ها، و عفونت زدگی شهرها و اجتماعات نهاده بودند. این هنرمندان برای رسیدن به اهداف خود رنگ های تند و تشویش انگیز، و ضربات مکرر و هیجان زده ی قلم مو، و شکل های اعوجاج یافته و خارج از چارچوب را با ژرفا نمایی به دور از قرار و سامان ایجاد می کردند و هرآنچه آرامش بخش و چشم نواز و متعادل بود از صحنه ی کار خود بیرون می گذاشتند. بدین ترتیب بین سالهای ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۳ مکتب اکسپرسیونیسم با درکی خاص از هنر خاص ونسان ونگوگ و به پیشتازی نقاشانی چون کوکوشکا، امیل نولده و کرشنر در شهر درسدن و با عنوان "گروه پل" به وجود آمد

لینک به دیدگاه
  • 3 ماه بعد...

در آغاز قرن بیستم ، نهضت بزرگی بر ضد رئالیسم و امپرسیونیسم پا گرفت که آرام آرام مکتب اکسپرسیونیسم از دل آن بیرون آمد .معروف است که واژه ی اکسپرسیونیسم برای اولین بار در تعریف برخی از نقاشی های «اگوست اروه » به کار رفته است .

اکسپرسیونیسم جنبشی در هنر و ادبیات بود که در بین سال های ۱۹۰۳ تا ۱۹۳۳ نخست در آلمان شکوفا شد . هدف اصلی این مکتب نمایش درونی بشر ،مخصوصاً عواطفی چون ترس ، نفرت ، عشق و اضطراب بود . هنر اکسپرسیونیستی هنری ست که یک فشار یا ضرورت درونی را آزاد کند . این فشار بر اثر عاطفه یا احساس ایجاد می شود . آزاد شدن نیروهای روانی به این صورت ممکن است به حرکات تندی منجر شود و ظواهر امور طبیعی را چنان دیگرگون کند که زشت به نظر می رسد .

 

گفته شده که « گوگن » اولین نقاشی بود که نظریات و عقایدش بر این مکتب ( در نقاشی ) تاثیر فراوان گذاشت . او سال ها قبل از پیدایش این جنبش به نقاشان جوان متذکر شده بود که به هیچ وجه طبیعت را سرمشق خود قرار ندهند . هنرمندان این مکتب معتقدند که این هنرمند است که محیط خود را دگرگون می کند . "کوکوشکا" ، "کاندینسکی" و" کلی" از اولین نقاشان برجسته ی این مکتب به شمار می آیند . این نقاشان از تقلید واقعیت روی گردانیدند و به جای آن به بیان منّویات و نگرش اصلی خود نسبت به جهان پرداختند . در نقاشی اکسپرسیونیسم واکنشی ست علیه به جزئیات فرو رفتن امپرسیونیسم که پیچیدگی های رنگ به رنگ شونده تنوع برآشوبنده و ته رنگهای بی دوام طبیعت را بازتاب می دهد .

لینک به دیدگاه

در آغاز قرن بیستم ، نهضت بزرگی بر ضد رئالیسم و امپرسیونیسم پا گرفت که آرام‌آرام مکتب "اکسپرسیونیسم" از دل آن بیرون آمد. واژه‌ی اکسپرسیونیسم برای اولین بار در تعریف برخی از نقاشی‌های «اگوست اروه » به کار رفته است.

اکسپرسیونیسم جنبشی در ادبیات بود، که نخست در آلمان شکوفا شد. هدف اصلی این مکتب نمایش درونی بشر، مخصوصاً عواطفی چون ترس، نفرت، عشق و اضطراب بود.

به عبارت دیگراکسپرسیونیسم شیوه‌ای نوین از بیان تجسمی است که در آن هنرمند برای القای هیجانات شدید خود از رنگ‌های تند و اشکال کج و معوج و خطوط زمخت بهره می‌گیرد.

اکسپرسیونیسم به نوعی اغراق در رنگها و شکلهاست، شیوه ای عاری از طبیعت گرایی که می خواست حالات عاطفی را هرچه روشنتر و صریح تر بیان نماید. دوره شکل گیری این مکتب از حدود سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۵ میلادی بود ولی در کل این شیوه از گذشته‌های دور با هنرهای تجسمی همراه بوده و در دوره‌های گوناگون به گونه‌هایی نمود یافته‌است.

مثلا مکتب تبریز را در نگار گری ایرانی، اکسپرسیونیسم هنر ایران می نامند.

عنوان «اکسپرسیونیسم» در سال ۱۹۱۱ برای متمایز ساختن گروه بزرگی از نقاشان به کار رفت که در دههٔ اول سدهٔ بیستم بنای کارشان را بر باز نمایی حالات تند عاطفی، و عصیان گری علیه نظامات ستمگرانه ی حکومت‌ها، مقررات غیر انسانی کارخانه‌ها و عفونت زدگی شهرها و اجتماعات نهاده بودند.

این هنرمندان برای رسیدن به اهداف خود رنگ‌های تند و مهیج و ضربات مکرر و هیجان زدهٔ قلم مو و شکل‌های اعوجاج یافته و خارج از چارچوب را با اینجاد ژرفانمایی و بدون هیچگونه سامانی ایجاد می کردند و هر عنصری را که آرامش بخش و چشم نواز بود از کار خود خارج می کردند.

 

هنرمندان این سبک:

ونسان ویلِم ون گوگ (۱۸۵۳- ۱۸۹) نقاش معروف این سبک، زاده هلند بود. نام او در زبان هلندی فینسِنت فان خُخ تلفظ می شود. ونسان، تلفظ فرانسوی اسم کوچک اوست و در انگلیسی وینسنت می گویند( Vincent van Gogh)

ون گوگ عاشق گل آفتابگردان بود و مجموعه گل های آفتابگردان او از معروفترین نقاشی هایش است كه در کل از یازده اثر تشکیل شده، وی می‌گفت:" زردی آفتابگردان بهترین رنگی است که می توان پیدا کرد. خیلی شاد است. واقعا شاد است."

او از بیماری روانی رنج می برد و در طی یک حادثه قسمتی از گوشش را برید! ونگوگ جوانی خود را به عنوان دلال هنری، معلم و واعظ هنری گذراند. او کار هنری خود را به عنوان یک هنرمند از سال ۱۸۸۰ و در سن ۲۷ سالگی شروع کرد. در ابتدا از رنگهای تیره و محزون استفاده می کرد تا اینکه در پاریس با امپرسیونیسم و نئوامپرسیونیسم، آشنا شد و این آشنایی پیشرفت هنری او را سرعت بخشید. در ۱۰ سال آخر عمرش حدود ۹۰۰ نقاشی و ۱۱۰۰ طراحی بر جای گذاشت. برخی از مشهور ترین آنها در ۲ سال پایانی عمرش کشیده شده اند و در ۲ ماه پایانی عمرش تنها ۹۰ نقاشی برجای گذاشت. در سال ۱۸۹۰ به دکتر روانشناس (Dr.Gachet) که از او پرتره ای کشیده است، مراجعه کرد. اولین برداشت وان گوگ از دکتر این بود که دکتر خودش از او بیمار تر است. فرورفتگی و افسردگی ون گوگ عمیق تر شد و در جولای ۱۸۹۰ در سن ۳۷ سالگی به سمت کشتزار ها قدم زد و گلوله ای در سینه اش خالی کرد. او در روز بعد در مهمان سرای Ravoux مرد. برادرش به بالین او آمد و او آخرین احساسش را اینگونه بیان کرد:غم برای همیشه باقی خواهد ماند.وقتی ونگوگ مرد تابوتش راپر از گل های آفتابگردان کردند.

 

دیگر هنرمندان این سبک:

جیمز انسور در ۱۸۶۰در بلژیک به دنیا آمد و در ۱۹۴۹ در همان شهر درگذشت.

ادوارد مونک یا (مونش) نروژی که پردهٔ معروفش "جیغ " به تنهایی مفهوم کامل شیوهٔ اکسپرسیونیسم را نمایان می سازد.

امیل نولده، در ۱۸۶۷در شلزویگ،ناحیه‌ای در شمال غربی آلمان متولد شد و در۱۹۵۶ در سیبول درگذشت. نولده به خاطر انتخاب رنگهای پر معنی و رسایش مشهور است. قرمز پر رنگ و زرد درخشنده اغلب در کارهایش دیده می‌شود که حالتی نورانی به کارهایش می‌دهد، در غیر اینصورت کارهایش تاریک و محزون است وی یکی از بزرگترین نقاشان آبرنگ است.وی با تجسم بخشیدن به پندارهای دینی و صور کابوسی ذهن آشفته‌اش یکی از نقطه‌های اوج این شیوه را در وجود می‌آورد.

ژرژ روئو در۱۸۷۱ در پاریس متولد شد و ۱۹۵۸ در همان شهر از دنیا رفت. وی در بیشتر آثارش الهامات دینی و تلخ کامی‌های خود را با شکلهای زمخت و چهره‌های سرد و عبوس (که از جهاتی یادآور تصویر سازی قرون وسطایی و تنگ افتاده در فضایی فشرده‌اند)مجسم می‌سازد. او همچنین در آثارش رنگهای تند و تیره و خطوط سیاه بسیار کلفت(همانند بند کشی سربی در شیشه‌های منقوش کلیساهای گوتیک) به کار می‌برد.

 

پیکره سازی

پیکره تراشی اکسپرسیونیستی به کارگیری حفره و برآمدگی، راست خطی و خمیدگی، اعوجاج بخشی و برهم زنی تناسبات طبیعی به شیوهٔ اکسپرسیونیسم را بر ما عرضه می‌دارد. زادکین پیکره تراش روسی(که در فرانسه به کار مشغول بود) آثاری در این سبک از خود به جا گذارده ‌است. با بهره برداری از اصول و اسلوب آن مکتب تدرجا تمایلات اکسپرسیونیستی را در آثار خود نمایان ساخت و سرانجام تنها آن شیوه را برای ابراز عصیان و بدبینی عمیق خود مناسب یافت.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

اكسپرسیونیسم انتزاعی یا Action Painting كه با نام جكسون پولاك گره خورده است در ایالات متحده در برابر مكاتب بزرگ نقاشان مدرن اروپایی، توانست چشمهای بسیاری را به خود معطوف كند. این جنبش فراگیر كه بزودی دامنه خود را تا دیگر كشورهای جهان نیز گسترش داد، به دنبال خودو چون بسیاری از پدیده های هنری قرن بیستم مبانی تئوریك و نظری خود را نیز متولد كرد. هارولد روزنبرگ كه از نظریه پردازان برجسته در هنرهای تجسمی محسوب می شود، بخشی از مباحث و مقولات مرتبط با این مكتب امریكایی را در مجموعه مقالات خود به بحث كشاند كه در زیر بخش اول آن را می خوانید.

 

443px-Dhtel_nuanc_dabricott_by_Jean_Dubuffet_1947_Pompidou_Center_Paris.jpg

 

پالاك هنگام كار روی ضرباهنگ پاییز

نقاشی تجربی امریكا در سالهای ۱۹۳۹ ـ ۱۹۳۰ اساساً با انتزاع هندسی سروكار داشت. بیشتر نقاشان و پیكرتراشان اروپایی كه در دهه های چهارم و پنجم به امریكا رفتند از پیشتازان كوبیسم یا انتزاع هندسی بودند. موندریان كه بدون تردید مهمترین شخصیت در جمع هنرمندان پناهنده به امریكا بود اسوه یی بود برای تمام كسانی كه از گروه هنرمندان انتزاعی امریكا پیروی می كردند. با وجود ظهور این پیشوای انتزاع هندسی، نقطه اوج نخستین موج هنر انتزاعی امریكا، با شگفتی، انقلاب در اكسپرسیونیسم انتزاعی با سوررئالیسم، مخصوصاً سوررئالیسم پویای «میرو، ماسون، ماتا» است؛ لیكن در ردیابی آن باید آثار كاندینسكی،سوتین و حتی سبك متأخر پیكاسو را مورد توجه قرار دهیم. پیشگامان امریكایی نظیر گوركی،وبر و داو پی بردند كه اینان در كدام عرصه مستقیماً نفوذ نكرده اند. اكسپرسیونیسم انتزاعی از نخستین روزهای پیدایش در ۱۹۴۲ تا شناسایی رسمی اش در ۱۹۵۱ در «موزه هنرهای نوین» با نام «نقاشی و پیكرتراشی انتزاعی امریكا» به نیرومندترین جنبش اصیل در تاریخ هنر امریكا تبدیل شد. در این دوره نقاشان و پیكرتراشان از شركت و دخالت خویش در پدیده های جنجال برانگیز آگاه بودند چند منتقد مخصوصاً كلمنت گرینبرگ به دفاع از جنبش نوین برخاست.

 

اكسپرسیونیسم انتزاعی بیش از آنكه یك سبك باشد یك اندیشه بود(اكسپرسیونیستهای انتزاعی، افراد گوناگونی بودند كه جز مخالفت هیچ وجه مشتركی نداشتند. آنچه در بین پیشروان امریكایی مشترك بود فقط در آنچه بطور منفرد انجام می دادند محقق شد.) جوهر اكسپرسیونیسم انتزاعی، اثبات خودانگیخته وجود فرد است. بنابراین تلاش برای نتیجه گیری جامع درباره این جنبش به عنوان یك سبك، پیگیری هدفی دست نایافتنی است. تاریخ اكسپرسیونیسم انتزاعی در ایالات متحده و دیگركشورهای جهان نوشته نشده است و مسائل گنگ و اختلاف نظر درباره منشأ این جنبش هنوز حل نشده است.

گرچه دامنه اكسپرسیونیسم انتزاعی امریكایی به اندازه هنرمندان پیروش متنوع است اما به دو گرایش اصلی به معنای محدود این واژه می توان اشاره كرد.

گرایش نخست، فعالیت نقاشان قلمكاری است كه به طرق گوناگون با حركت یا عمل قلم و بافت رنگ در زمینه تابلو سروكار دارند

وگرایش دوم فعالیت نقاشان میدان رنگ است كه به بیان علامت یا تصویری انتزاعی در قالب یك شكل یا سطح بزرگ و یكپارچه رنگی توجه دارند.

 

بنابراین توضیح در حوزه نقاشان عمل، پولاك، دكونینگ، توركف و كلاین از این گروه اند و از نقاشانی كه به آفریدن میدانهای رنگی بزرگ یا تصویرهای انتزاعی گرایش داشتند، روتكو،نیومن، پولاك، مادرول و گوتلیب جای می گیرند.

 

در نخستین سالهای دهه ششم، توجه عمومی بر نقاشان عمل معطوف بود و بیشتر نقاشان نسل دوم جذب دكونینگ یا پولاك شدند. در عین حال برخی از نقاشان جوان (چه از لحاظ شهرت و چه از لحاظ سن) جذب آزمایشگریهای روتكو استیل و مادرول در عرصه رنگ شدند. این كیفیت به پیدایش گونه یی نقاشی سرشار از تجلیات فردی یعنی اكسپرسیونیسم انتزاعی انجامید كه بطور كلی شامل گشادگی یا بزرگی ساختمان، گنگی ضربه قلم و انتزاع رنگی و مانند اینها است. رشد این جنبش چنان تدریجی بود كه شناسایی آن را به عنوان گرایشی مهم تا دهه هفتاد به تأخیر انداخت. جنبشی كه دیرتر پا به میدان نقاشی و پیكرتراشی نهاد ولی تأثیر اولیه بسیار نیرومندی داشت.

 

Robert_Motherwells_Elegy_to_the_Spanish_Republic_No._110.jpg

جكسون پالاك ـ نقاشی دیواری بر زمینه قرمز هندی

• تداخل در بوم

از زمانی مشخص، بوم در مقابل نقاشان امریكایی یكی پس از دیگری، به عنوان زمینه یی برای كار ظهور پیدا كرد و غالباً به عنوان فضایی برای خلق مجدد، طراحی، تجزیه و بیان یك موضوع چه حقیقی و چه تخیلی ترجیح داده شد. آنچه بر بوم نقش می بست عكس نبود بلكه به عنوان یك واقعه به حساب می آمد. دیری نپایید كه نقاش، اثر خود را با آنچه در تخیل داشت مطابقت داد. او در واقع به واسطه ابزارهایی كه در دست داشت و اثری كه بر تابلو می گذاشت به آنچه می خواست دست یافت و به حیطه یی كه می خواست وارد شد. تصویر حاصله و تصور ذهنی نقاش، نتیجه این روبرویی بود. دراین مقطع است كه همه چیز باید در تیوپهای رنگ، عضلات نقاش و دریایی از رنگ كه نقاش خود را در آن غرقه می سازد وجود داشته باشد. نتیجه این شیوه نقاشی برای خود نقاش غافلگیركننده خواهد بود. در این حالت اگر كاملاً آگاه به شرایط باشید مشكلی برای شروع به كار وجود نخواهد داشت.

 

روزی یكی از نقاشان به من گفت: «فلانی مدرن نیست و از روی اتودهایش كار می كند كه او را به دوران رنسانس بازمی گرداند.» در این قانونمندی تفاوت دو نوع نقاشی رابه صورت یكسری قواعد نوشته ایم. «اتود» در واقع فرم اولیه یی است كه به ذهن می رسد و «تفكر» تلاشی است برای دستیابی به هدف. زمانی كه هنرمند برای نقاشی از اتود استفاده می كند اینطور به نظر می رسد كه بوم نقاشی اش را به عنوان مكانی می نگرد كه بر روی آن باید آن چیزی پیاده شود كه تفكر انسان ضبط كرده، تفكری كه در ذهن نقاش نقش بسته و مستقیماً به صفحه منتقل می شود. اگر نقاشی یك عمل فرض شود، اتود خود یك عمل مجزا و نقاشی كه از آن پیروی می كند (از روی آن كشیده می شود) یك عمل و كار دیگر می باشد. در واقع این دو عمل همانقدر كه مشابه یكدیگر هستند با همدیگر تفاوت دارند. اتود را می توان یك نقاشی یا اثر مجزا محسوب كرد. این دیدگاه را آبستره اكسپرسیون نامیده اند. برای اینان نقاشی در مكتب قبل از آنها «هنر خالص نیست»، چرا كه به تصویر كشیدن موضوع براساس قوانین زیبایی شناسی (aesthetic) نیست.

 

به عنوان مثال «سیب ها» به منظور ایجاد ارتباطی كامل بین فضاها و رنگهای موجود در تصویر، روی میز چیده نمی شوند، بلكه آنها را به نحوی می كشند كه چیزی مانع از عمل كشیدن نشود. با این طرز كار كردن با ابزار، زیبایی شناسی نیز تابع شرایط محسوب می شود. می توان آن را در كمپوزسیون، رنگ، طراحی و باقی اجزا پخش كرد. نقاشی یك عمل است كه از زندگینامه هنرمند جدا نیست. نقاشی، خود می تواند «لحظه یی» از زندگی هنرمند محسوب شود.

 

اگرچه منظور از «لحظه» می تواند زمانی باشد كه نقاش بر روی بوم خود رنگ پاشیده یا به بیان دیگر می تواند اتفاق یا درامی اززندگی وی باشد به زبان تصویر. نقاشی از همان ماده ماورایی صورت می گیرد كه وجود هنرمندان نشأت گرفته. نقاشی جدید هرگونه مرزی را بین هنر و زندگی شكسته است.

 

اگر نقاشی كه مشغول خلق اثر است و موضوعی خاص را مدنظر دارد (اثر هنری) به جای زندگی بر بوم نقاشی چون نقادی باشد كه براساس مكاتب هنری، شیوه ها و اشكال به قضاوت اثر بنشیند به نظر غریب خواهد آمد. بعضی از نقاشان با اصرار بر اینكه نقاشی هایشان در حقیقت یك فعالیت است، از این بیگانگی سود جسته و ادعا می كنند كه هر عملی نمی تواند هنر باشد. این مسأله برمی گردد به مسأله زیبایی شناسی در حوزه یی كوچك، اگر عكس، یك فعالیت محسوب شود نمی توان آن رابه عنوان اثری خارق العاده دردنیایی دانست كه ابزار

 

معیارگذاریش در دست نادانان است. ارزش آن به دور از هنر قرار می گیرد و به بیانی دیگرآن عمل (عمل نقاشی) به صورت «صنعت نقاشی» درآمده و درشتاب شركت در یك نمایشگاه خواهد بود.

 

بیشترهنرمندان این مكتب پیشرو یا آوانگارد راه خود را با هدایت كردن آمال و اهدافشان به سوی اثر خلاقه خود پیدا كرده اند. شیوه آنها شیوه یی جوان وتازه نیست بلكه شیوه یی است كه تازه متولد شده.ممكن است خود هنرمند بیش از چهل سال اما در مقام یك نقاش حدود ۷سال داشته باشد. بزرگترین لحظه، زمانی شروع می شود كه تصمیم برای شروع نقاشی گرفته شده... فقط برای نقاشی. فرمهای حاصله بر روی بوم فرمهایی بود آزاد از ارزشهای سیاسی، اجتماعی، زیبایی شناسی و قانونی. امریكاییها با تكیه بر تأثیرات حاصله از جنگ و پیدایش احزاب مختلف، تمایلی به ناآگاهی و كتمان نشان نمی دادند. دراینجا شبهای سیاه تنهایی هنرمند امریكایی را دربرمی گیرد و حتی عجیب است كه چند نفر ازنقاشان درخلال ده سال به بن بست رسیده و بریده اند و حتی كارهایی را كه عملاً انجام داده بودند خراب كردند. آثار بزرگ گذشته و زندگی خوب آینده هر دو هیچ به نظر می رسیدند.

تحول ارزشهای جامعه، آنچنان كه بعد از جنگ جهانی اول رخ داد، صورت اعتراض آمیز به خود نگرفت و درواقع بی بنیان بود. هنرمند نمی خواست كه دنیا تغییر كند بلكه می خواست تا بوم نقاشی اش، دنیایی مستقل باشد. آزادی از بند موضوع، یعنی آزادی از قید طبیعت، جامعه و هر چیزی كه وجود داشت. این حركت جنبشی بود برای فراموش كردن خودی كه آینده یی مطلوب را آرزو می كرده و تعهداتش رادر مورد گذشته از بین می برد. شخص هنرمند،به واسطه تجربیات دیداری و حس حاصل از دیدن یا خلق كردن هر اثر كه بر روی بوم، به تصویر كشیده شده و یا دیده است می تواند از آنچه او و هنرش ممكن است باشد برهد. این جنبش جدید (با وجود پدیده تغییر مذهب) با در نظرگرفتن اكثریت نقاشان، یك حركت مذهبی بود. اگرچه تغییر مذهب در مراتب دنیوی و غیرروحانی صورت می پذیرد، نتیجه آن پیدایش اسطوره های فردی بوده است. گسترش مسأله اسطوره های فردی در حقیقت براساس رضایت و قناعت هر نقاش بوده است. حركتی كه روی بوم صورت می گرفت از تمایلی نشأت می گرفت كه هنرمند برای لحظه یی از «داستانش» در آن زمان كه خود را نسبت به اسطوره های گذشته اش فاقد ارزش می یافت، ثبت می كرد و یا اینكه این تمایل، تمایلی بود به وقوع لحظه یی جدید كه در آن نقاش، خود حقیقی اش را در اسطوره های آینده می یافت.

بعضی اسطوره هایشان را عملاً قانونمند می كردند و كارهای فردی و شخصی شان رابا قسمتهای مختلف داستان خود مرتبط می ساختند. درمورد دیگران می توان گفت كه اغلب عمیق تر از این فكر می كردند و نقاشی رابه تنهایی یك قاعده دانسته و بنا به عقیده آنان نقاشی یك نوع علامت(گذاری) است. جنبشی بود براساس نظریه هگل (نظریه حقیقت تازه) كه در اروپا شدت یافته و بار دیگر درامریكا با اعتراض مواجه شد. اساس هنر آبستره اكسپرسیون این بود كه هنرمند با این اعتماد كار می كرد كه او در شرایط خلق كردن است. هنرمند در شرایطی بحرانی كار می كند و برای استفاده از نیرویی كه مانع از ته نشین شدن هر چیزی می شود، باید در خود یك صفت پایدار و مقاوم بپروراند.

 

Jane_Frank_Crags_And_Crevices.jpg

• مكاشفه

راحت ترین روش ارتباط با عالم والا، تصوف است بخصوص آن تصوفی كه خود را مقید به ادای آداب نمی گرداند. در بین نقاشان امریكایی، فلسفه آنچنان هم محبوب نیست. اغلب این تفكررا دارند كه نقاشی چیزی است جدای از گفتن و نوشتن و نقد كردن، بلكه رمزی است از فعالیتی ویژه.

این نقاشان عملاً بدون هیچ انعطافی درباره آنچه انجام می دهند در حوزه متافیزیكی چیزهای مختلف بحث می كنند:

 

«نقاشی من هنر نیست بلكه چیزی است كه هست»، «این یك تصویر از شیء نیست، این خود شیء است»، «این تصویر، طبیعت رابازسازی نمی كند، این خود طبیعت است»، «نقاش نمی اندیشد، اومی داند» و غیره و غیره...

 

از نظر سنت امریكایی این نقاشان بین دو نقطه قرار دارند یعنی در بین اصولی كه با آن شخص خود را از هلاكت نجات می دهد و اصولی كه به شكل جاده بزرگی از خطر او رابه آن سوی موضوع هدایت كرده و به بیرونی ترین لایه خود آگاهی انسان می رساند، قرار می گیرند. این اصول در پی هدایت سختكوشی است كه درهر نقاش وجود دارد. محك ارزش گذاری آن نقاشی است و محك سختكوشی آن درجه یی كه نقاش تا آن مرحله نیرو و انرژی خود را صرف نقاشی اش كرده باشد. شكی نیست كه به این ترتیب یك نقاشی خوب در حقیقت یكسری فعالیت انجام شده و درارتباط مستقیم با توانایی خود هنرمند است. بوم نقاشی در مقابل هنرمند، او راساكن و یا بی حس و لخت نمی گرداند، بلكه او را با یكسری گفت وگوهای دراماتیك به هیجان می آورد. هر حمله (به بوم) باید با پشتوانه یك تصمیم گیری بوده و سؤال جدیدی طرح كند. نقاشی آبستره اكسپرسیون، در ذات خود، نقاشی است كه با سختی ها و دشواریها دست و پنجه نرم می كند.

 

یك جنبه دیگر این حركت به جهت مقابل آنچه گفته شد تمایل دارد. كارهای اینگونه، فاقد آن حس گفت وگو و درگیری شدید بین هنرمند و بوم نقاشی اش است كه همراه با تصمیم گیری و ریسك كردن می باشد. وقتی كه رنگی با اطمینان و طیب خاطر از تیوب رنگ خارج شود، نتیجه آن موفقیت آمیز خواهد بود. نقاش احتیاج دارد كه خود را برای مواجه شدن با یكسری موقعیتهای پی در پی آماده سازد. حركات او بدون هیچگونه تردیدی تكمیل می شوند. هنرمند در حالی كه با شگفتی از كارخود بر روی بوم لذت می برد، جایگزینی و تركیب كار رامورد تأیید قرار می دهد. یك بار توضیح داده شد كه نیروهای هنرمند درآخر نتیجه كار را مشخص می سازند.

در این صورت این نقاشی چه می تواند باشد در حالی كه نه موضوع است، نه نمایش و نه تأثیرگذاری و یا تحلیل هر موضوعی ونه چیز دیگری كه تاكنون نقاشی نامیده اند. بلكه از هر جهت مناسب است برای اینكه: نمادی از جدال درونی هنرمند باشد. این خود نقاش است كه به روحی تبدیل می شود كه هنر را در بطن خود حمل می كند.

 

منبع: روزنامه ایران

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...