AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم 3 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند 3 لینک به دیدگاه
shokoofeh 887 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ در دلش جایی اگر بود مرا پس چرا دیده ز دیدارم بست هر کجا مینگرم باز هم اوست که به چشمان ترم خیره شده 3 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ هاتفی از گوشۀ میخانه دوش گفت ببخشند گنه می بنوش لطف الهی بکند کار خویش مژدۀ رحمت برساند سروش 2 لینک به دیدگاه
shokoofeh 887 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ شعله ور در نفس خاموشش شعر گفتم که ز دل بر دارم بار سنگین غم عشقش را شعر خود جلوه ای از رویش شد 2 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ شراب ناب میخواهم که مردافکن بود زورش که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش 2 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ شهری که شه و شحنه و شیخش همه مستند شاهد شکند شیشه که بیم عسسی نیست 2 لینک به دیدگاه
shokoofeh 887 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ :icon_pf (34): چی شد؟؟ ........... تنها تر از یک برگ با بار شادی ها مهجورم در آب های سبز تابستان آرام میرانم تا سرزمین مرگ تا ساحا غم های پاییزی ........... فروغ 3 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ چی شد؟؟........... تنها تر از یک برگ با بار شادی ها مهجورم در آب های سبز تابستان آرام میرانم تا سرزمین مرگ تا ساحا غم های پاییزی ........... فروغ همزمان دادیم قاطی شد یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش به تو میسپارم از چشم حسود چمنش 3 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر این سفر راه قیامت می روی تنها چرا ؟ 3 لینک به دیدگاه
shokoofeh 887 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ همزمان دادیم قاطی شد یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش به تو میسپارم از چشم حسود چمنش فکر کردم کم اوردی این شعرم فکر کنم اشتباه نوشتی یه خورده:icon_pf (34): شهریست در کنار آن شط پرخروش با نخل های در هم و شب های پر زنور شهریست در کنار آن شط و قلب من آنجا اسیر پنجه ی یک مرد پر غرور 2 لینک به دیدگاه
shokoofeh 887 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفراین سفر راه قیامت می روی تنها چرا ؟ اکنون منم که در دل این خلوت و سکوت این شهر پر خروش را یاد می کنم دل بسته ام به تو و تو او را عزیزدار من با خیال او دل خود شاد می کنم 4 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ من همان به که از او نیک نگه دارم دل که بد و خوب ندیدست و ندارد نگهش مرسی از همراهیتون فعلا بدرود 3 لینک به دیدگاه
shokoofeh 887 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ من همان به که از او نیک نگه دارم دلکه بد و خوب ندیدست و ندارد نگهش مرسی از همراهیتون فعلا بدرود شب به روی شیشه های تار می نشست آرام چون خاکستری تبدار باد نقش سایه ها را در حیاط خانه هردم زیرو رو میکرد........ خواهش شب خوش 2 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ شب به روی شیشه های تارمی نشست آرام چون خاکستری تبدار باد نقش سایه ها را در حیاط خانه هردم زیرو رو میکرد........ خواهش شب خوش با ش بدم یا د؟ 3 لینک به دیدگاه
shokoofeh 887 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ با ش بدم یا د؟ با هرکدوم راحت ترین جناب مدیر ولی اصلش با د خواهشا 2 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا جان رسد به جانان یا جان ز تن برآید 3 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ دان و آگه باش اگر شرطی نباشد با منت بامدادان پگه دست منست و دامنت ... 2 لینک به دیدگاه
shokoofeh 887 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ تا به کی باید رف از دیاری به دیاری دیگر نتوانم نتوانم جستن هر زمان عشقی و یاری دیگر 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده