arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۸۹ :icon_gol:عزیزم برای شعر بسیاز زیباتون ممنون میتونی اینجا بنویسیشاشعار بلند :icon_gol: دردی است غیر مردن، آن را دوا نباشد پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟ نفس بر آمد و كام از تو بر نمي آيد فغان كه بخت من از خواب در نمي آيد 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۸۹ در دیاری که در آن نیست کسی یار کسی یا رب ای کاش نیافتد به کسی کار کسی 4 لینک به دیدگاه
master of law 526 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۸۹ یارمردان خدا باش که در کشتی نوح هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را میروی و گریه میگیرد مرا ساعتی بنشین که باران بگذرد 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۸۹ انجم به آفتاب شب تیره را رسانذ دارم امیدها به دل داغدار خویش 3 لینک به دیدگاه
master of law 526 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۸۹ شبی آتشزدی بر جسم و جانم شراب بوسه سودی بر لبانم سحرگه چون پرستویی فراری رمیدی بیخبر از آشیانم میروی و گریه میگیرد مرا ساعتی بنشین که باران بگذرد 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۸۹ ملول از ناله بلبل مباش ای باغبان رفتم حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم 3 لینک به دیدگاه
master of law 526 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۸۹ مژه بر هم نزدم آینه سان در همه عمر بسکه در دیده من شوق تماشای تو بود میروی و گریه میگیرد مرا ساعتی بنشین که باران بگذرد 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۸۹ دیشب به یاد زلف تو در پرده های ساز جان سوز بود شرح سیه روزگاریم 4 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۸۹ ما سرخوشان مست دل از دست داده ایم همراز عشق و هم نفس جام باده ایم 3 لینک به دیدگاه
master of law 526 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۸۹ مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است زان رو سپرده اندبه مستی زمام ما میروی و گریه میگیرد مرا ساعتی بنشین که باران بگذرد 3 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۸۹ اين شرح بي نهايت كز زلف يار گفتند حرفيست از هزاران كاندر عبارت امد 3 لینک به دیدگاه
master of law 526 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۸۹ در طلب عشق تو از سر و جان بگذرم بی رخت ای جان جان از دو جهان بگذرم میروی و گریه میگیرد مرا ساعتی بنشین که باران بگذرد 3 لینک به دیدگاه
farid.wtpm 436 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۸۹ من ترك عشق و شاهدو ساغر نميكنم صدبار توبه كردم و ديگر نميكنم 8 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۸۹ ما را که بجز توبه شکستن هنری نیست با زاهد بی مایه نشستن ثمری نیست 10 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۸۹ تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش بیان کند که چه بودست ناشکیبا را 6 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۸۹ آن نقش بين که فتنه کند نقشبند را و آن لعل لب که نرخ شکستت قند را... 5 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۸۹ آه از تو ای شقاوت بی رحم روزگار با من چه کرده ای که شبم ماتم است باز 5 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۸۹ ز خار زار تعلق کشيده دامان باش به هر چه ميکشدت دل، ازان گريزان باش ... 5 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۸۹ شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم 5 لینک به دیدگاه
farah 64 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۸۹ میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده