رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

دل تنگ خویشتن را به تو می‌دهم نگارا

 

بپذیر تحفه من که عظیم تنگ دستم

 

من نمي‌آيم به هوش از پند، بيهوشم گذار

بحر من ساحل نخواهد گشت، در جوشم گذار...

  • Like 2
لینک به دیدگاه
دل را کجا به زلف رسا مي‌توان رساند؟

اين پا شکسته را به کجا مي‌توان رساند؟

 

:icon_gol:

 

 

در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید

 

زان که آن جا جمله اعضا چشم باید بود و گوش

  • Like 4
لینک به دیدگاه

مو که سر در بیابانم شو و روز

سرشک از دیده بارانم شو و روز

نه تب دیرم نه جایم میکنه درد

همی دانم که نالونم شو و روز

 

sad.gif

  • Like 2
لینک به دیدگاه

تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است

جانا مگر این قاعده در شهر شمانیست

میروی و گریه میگیرد مرا

ساعتی بنشین که باران بگذرد

:ws44:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مارا براه خویش درنگی اگر نبود

یاپیش پای ما سنگی اگر نبود

اکنون گیاه رسته امید میشدیم

کرسی نشین معبد خورشید میشدیم

لعنت به هرچه سنگ نفرین به هر درنگ

میروی و گریه میگیرد مرا

ساعتی بنشین که باران بگذرد

:ws44:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

یار اگر ننشست با نیست جای اعتراض

پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

میروی و گریه میگیرد مرا

ساعتی بنشین که باران بگذرد

:ws44:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

:icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol:دوستت دارم چون تو را می خواهم و تو نیز مرا می خواهی

 

دوستت دارم همچو طلوع عشق در سحرگاه عشق

 

دوستت دارم بیشتر از آنچه تصور میکنی

 

دوستت دارم همچو رهایی پرنده از قفس و پرواز پر غرور او در اوج آسمان ها

 

همچو امواج دریا که آرام به کنار ساحل می آیند و آرام نیز به دریا می روند

 

همچو اواخر زمستان که شکوفه های بهاری باز می شوند

 

همچو غنچه ای که آرام آرام باز می شود و گل می شود

 

دوستت دارم همچو مهتابی که شب های تیره و تار را با حضورش

 

پر از روشنایی می کند

 

دوستت دارم همچو چشمه ای در دل کوه که آرام جاری می شود

 

بر روی زمین و تبدیل به آبشاری می شود که از دل کوه سرازیر می شود:icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
:icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol:دوستت دارم چون تو را می خواهم و تو نیز مرا می خواهی

 

دوستت دارم همچو طلوع عشق در سحرگاه عشق

 

دوستت دارم بیشتر از آنچه تصور میکنی

 

دوستت دارم همچو رهایی پرنده از قفس و پرواز پر غرور او در اوج آسمان ها

 

همچو امواج دریا که آرام به کنار ساحل می آیند و آرام نیز به دریا می روند

 

همچو اواخر زمستان که شکوفه های بهاری باز می شوند

 

همچو غنچه ای که آرام آرام باز می شود و گل می شود

 

دوستت دارم همچو مهتابی که شب های تیره و تار را با حضورش

 

پر از روشنایی می کند

 

دوستت دارم همچو چشمه ای در دل کوه که آرام جاری می شود

 

بر روی زمین و تبدیل به آبشاری می شود که از دل کوه سرازیر می شود:icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

 

 

 

 

:icon_gol::icon_gol:عزیزم برای شعر بسیاز زیباتون ممنون rose.gif میتونی اینجا بنویسیش:w16:اشعار بلند :icon_gol::icon_gol:

 

دردی است غیر مردن، آن را دوا نباشد

پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...