arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ راه دهيد امشبم مسجديان تا سحر مستم و گم كرده ام راه خرابات را 2 لینک به دیدگاه
chame 1435 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ الا یا ایها ساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها 2 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ اي كه از كوچه معشوقه ما ميگذري با خبر باش كه سر ميشكند ديوارش 4 لینک به دیدگاه
chame 1435 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ شبروان مست ولای تو علی جان عالم به فدای تو علی 5 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ يارم چو قدح به دست گيرد بازار بتان شكست گيرد 4 لینک به دیدگاه
Sarab68 94 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ در باورم نگنجد از عشق بی وفایی یا عشق بی ثمر شد یا پر ثمر جدایی 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ یوسف گمگشته باز آیدبه کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور 6 لینک به دیدگاه
Sarab68 94 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ روزگاریست که در اين ميکده بیمارم من عشق تو جان مرا برده و بی جانم من من ز تو بی خبرم که کجا برده ای تو جان مرا تو خودت جان منی که برده ای جام مرا جام من رنگ محبت رنگ احساس و وفاست که درونش لحظه ای یه رنگیه و عشق و صفاست جان من کو که در اين ميکده بیمارم من جام آر که از اين ميکده بیزارم من من تو را گمشده دانستم و بیمار شدم لیک انگار که با یاد تو تیمار شدم ... 4 لینک به دیدگاه
master of law 526 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ من درد ترا زدست آسان ندهم دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم از دوست به یادگار دردی دارم کان درد به صدهزار درمان ندهم میروی و گریه میگیرد مرا ساعتی بنشین که باران بگذرد 4 لینک به دیدگاه
farid.wtpm 436 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ مرا گويى كه رايى من چه دانم بدين مجنون چرايى من چه دانم 4 لینک به دیدگاه
chavil 38 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ هانننننننننن مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت گوشهای گیرم و من بعد نیایم سویت نکنم بار دگر یاد قد دلجویت دیده پوشم ز تماشای رخ نیکویت سخنی گویم و شرمنده شوم از رویت بشنو پند و مکن قصد دلآزردهی خویش ورنه بسیار پشیمان شوی از کردهی خویش 2 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ ما را ز خیال تو چه پروای شراب است خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است 3 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ تو طمع داري كه اورا بي جفا بسته داري در وقار و در وفا ؟ 2 لینک به دیدگاه
Khakestari 613 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ الا يا ايها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها 3 لینک به دیدگاه
surgun 729 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ آنکس که عشق بازد و جهان بازد و جهان بنمای عاشقی که رخ از عشق زرد نیست 3 لینک به دیدگاه
Mitra 1723 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ تنم از واسطه ي دوري دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت ... 3 لینک به دیدگاه
surgun 729 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ توبه و پرهیز کردم ننگرم زین بیش من زلف جان آویز را یا چشم رنگ آمیز را 4 لینک به دیدگاه
Mitra 1723 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ آن که تاج سر من خاک کف پايش بود از خـــــــــــدا ميطلبم تا به سرم باز آيد ... 3 لینک به دیدگاه
surgun 729 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ دل تنگ خویشتن را به تو میدهم نگارا بپذیر تحفه من که عظیم تنگ دستم 3 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۸۹ دل را کجا به زلف رسا ميتوان رساند؟ اين پا شکسته را به کجا ميتوان رساند؟ 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده