sanaz.goli 3471 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۸۹ تا فصل قرار منتظر خواهم ماند تا دیدن یار منتظر خواهم ماند در غیبت تو اگر مرا دار زنند بر چوبه دار منتظر خواهم ماند 2 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۸۹ دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکل است هر که ما را این نصیحت میکند بیحاصل است 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۸۹ تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی یک عمر قناعت نتوان کرد الهی 1 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۸۹ یا رب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان وان سهی سرو روان را به چمن بازرسان 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۸۹ نه من به سیلی خود سرخ میکنم رخ و بس به بزم ما رخی از باده ارغوانی نیست 1 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۸۹ تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۸۹ اگر که دل بگشاید زبان به دعوی یاری تو یار من که نبودی منم که یار تو بودم 1 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۸۹ من اندر خود نمییابم که روی از دوست برتابم بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پا یابم 3 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۸۹ مرا ميبينی و هر دم زيادت میكنی دردم تو را ميیبينم و ميلم زيادت میشود هر دم 1 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۸۹ من آن آواره بشکسته حالم زهجرانت بُتا رو به زوالم منم آن مرغ سرگردان و تنها پریشان گشته شد یکباره حالم 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۸۹ مرد این بازی دگر من نیستم این تو و لیلای تو من نیستم 1 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۸۹ من از دلبستگی های تو باآیینه، دانستم که بر دیدار طاقت سوز خود، عاشق تر از مایی 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۸۹ یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست 2 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۸۹ تو قد بینی و مجنون جلوه ناز. تو چشم و او نگاه ناوک انداز. 3 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۸۹ زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها مستم از ساغر خون جگر آشامیها 3 لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3471 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آذر، ۱۳۸۹ اگر روزی دلت لبریز غم بود گذارت بر مزار کهنه ام بود بگو این بی نصیب خفته در خاک یه روزی عاشق دیوانه ام بود 3 لینک به دیدگاه
Milad 1 727 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آذر، ۱۳۸۹ در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما 2 لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3471 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آذر، ۱۳۸۹ ای دوست از من چه دیدی که چنین مسروری گفت : از دوست همین بس که زما یاد کند 3 لینک به دیدگاه
Milad 1 727 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آذر، ۱۳۸۹ درونم از غصه و ماتم مثال روح بی خوا ب است دلم غمگین تنم سنگین سرابی در چشم رنگین خودم شرمگین از این ننگی که در خواب است 1 لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3471 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آذر، ۱۳۸۹ تو دوری زمن وزدوریت میسوزم نزدیک منی از آتشت میسوزم آخر چه کنم چه خاک برسر ریزم از دیدنو از ندیدنت میسوزم 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده