رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ژاله از مژگان ناوک چون چکی ای ماه صورت

نازنینا یک اشارت تا بزیر پات میرم

 

شرمنده شعر دیگه ای یادم نیومد نقب زدم توی شعروارهای خودم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مرا عهديست با جانان كه تا جان در بدن دارم

هوا داران كويش را چو جان خويش تن دانم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

شراب وصل یارم نوش کردم

چو بر رویش نظرها دوش کردم

حقیقی را صلایی تازند او

بصد پندار دل مغشوش کردم

 

 

 

میروی و گریه میگیرد مرا

ساعتی بنشین که باران بگذرد

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم

نقش خیال تو بر رخ مهتاب میزدم

میروی و گریه میگیرد مرا

ساعتی بنشین که باران بگذرد

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...