spow 44198 ارسال شده در 1 مهر، 2010 در باغ پدرم دو قفس بود. در درون يكي از آنها شيري بود که غلامان آن را از بيابانهاي نينوا آورده بودند و در درون ديگري پرنده اي که هرگز از نغمه سرايي خسته نمي شد. پرنده هر روز در هنگام سحر شير را صدا مي زد و به او مي گفت: "صبح بخير برادر زنداني " 21
abie bicaran 2325 ارسال شده در 2 مهر، 2010 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 3
spow 44198 مالک ارسال شده در 2 مهر، 2010 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام چرا گریه میکنی خب؟:icon_pf (34): 2
هوتن 15061 ارسال شده در 2 مهر، 2010 در باغ پدرم دو قفس بود. در درون يكي از آنها شيري بود که غلامان آن را از بيابانهاي نينوا آورده بودند و در درون ديگري پرنده اي که هرگز از نغمه سرايي خسته نمي شد. پرنده هر روز در هنگام سحر شير را صدا مي زد و به او مي گفت: "صبح بخير برادر زنداني " 4
شقایق31 40377 ارسال شده در 2 مهر، 2010 یادش بخیرچه مقالات توپی داشت چه بلایی سرما اومد... :there::there::there: جالب بود سجاد:flowerysmile: 1
هوتن 15061 ارسال شده در 2 مهر، 2010 علیک سلام شقایق حیف که اینجا نمیشه اسپم کرد وگرنه ................. وای وای 1
شقایق31 40377 ارسال شده در 2 مهر، 2010 شقایق حیف که اینجا نمیشه اسپم کرد وگرنه ................. وای وای من که این چیزا حالیم نیس شقی = اسپم 2
eshagh_kh 466 ارسال شده در 3 مهر، 2010 سلام حسنک کجایی سلام تصمیم کبری سلام دهقان فداکار سلام پترس سلام .... سلام زندانی خوب بود ؟ در باغ پدرم دو قفس بود. در درون يكي از آنها شيري بود که غلامان آن را از بيابانهاي نينوا آورده بودند و در درون ديگري پرنده اي که هرگز از نغمه سرايي خسته نمي شد. پرنده هر روز در هنگام سحر شير را صدا مي زد و به او مي گفت: "صبح بخير برادر زنداني " 2
*sepid* 9772 ارسال شده در 17 فروردین، 2011 سلام حسنک کجایی سلام تصمیم کبری سلام دهقان فداکار سلام پترس سلام .... یادش بخیر و چقدر زود سهم روزهای خوش یادش بخیر می شود . 3
ارسال های توصیه شده