Mr. Specific 43,573 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۹۰ زیاد هستند... ولی قابل بیان نیستند................ لینک به دیدگاه
شقایق31 40,377 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ بزودی شقایق هم به خاطرات میپیوندد لینک به دیدگاه
mina* 51 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۱ دوستان من ازونجایی که همش دو روزه عضویدم خاطره خاصی ندارم. خاستم بگم منتظر خاطره من نباشید. لینک به دیدگاه
fatyjo0on 1,963 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۹۱ من یه چند ماهی میشه عضویدم ولی خوب جدیدا میام تایپیک می زنم فعلا که خاطره ها فقط در حد اسپمه ولی خوب قول میدم تا یکی دو هفته آینده یه خاطره جدید ایجاد کنم الان در شرف رقم زدن خاطره ام لینک به دیدگاه
khiyal21 1,913 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۹۱ منم تازه اومدم از همه جا بی خبر برا مسابقه شرکت کردم تازه فهمیدم 8ماه از تاریخش گذشته لینک به دیدگاه
An@hita 8,666 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۱ اولین باری که انجمنو دیدم داشتم واسه رشته ی ارشدم سرچ میکردم.اتفاقی با این انجمن آشنا شدم و جواب سوالمو از تاپیکی که انوشه عزیز گذاشته بود گرفتم.کم کم آشنایی من با انجمن بیشتر شد و من به گرایش ارشدم که اولین پیوند من با انجمن بود بیشتر علاقمند میشدم و مجبور شدم برای یه سری کلاس و آشنایی یشتر بیام تهران.تو یکی از جلسات کلاس من خیلی اتفاقی با دختری به اسم انوشه آشنا شدم که فهمیدم این انوشه همون انوشه نواندیشانیه.چقدر خوشحال شدم که دیدمش.واقعا که دختر خوبیه و من آشناییم با این انجمن خیلی خوبو مدیونشم. دوست دارم انوشه جونممممممممممممممم:hapydancsmil: لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31,645 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۹۳ سلام بر دوبارهسازندگان محترم خیلی وقته چیزی نساختیم چه برسه به وطن لینک به دیدگاه
Tamana73 28,812 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۳۹۴ یه تاپیک بزنم خاطرات تلخ تعریف کنید به ساعت نکشیده 100صفحه میشههه خودم!!!! از کجا شروع کنم!!!! آشنایی ایم رو با دوستان جدا تو هر پست میگم...چون زیاده اینجاام کارکترش کمه... لینک به دیدگاه
Tamana73 28,812 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۹۴ به نام یگانه معمار هستی... 94/9/8 اولین دوستم اسما بود...خیلی زود اومد پروفم و گرم برخورد کرد...باهاش دوست شدم شماره دادیم.... خیلیییی ازش خاطره های خوبی دارم... روزایی بود که ساعتها من حرف میزدم اون میخندید با پ.خ.... روزای اول عالی... لینک به دیدگاه
Tamana73 28,812 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۹۴ یواش یواش باهمه گرم گرفتم... بهترین خاطرات رو اینجا دارم.... خنده های از ته دلم... دلخوشیم... وای نزدیک 1سال با سامیار صبح تا شب حرف میزدیم دیوونه بودیم....فقط خنده...فاز غم ممنونع بود... واس طرح 1باهاش آشنا شدم... خودشم میدونست جقدر ازش بدم میاد با این حال کلی کمک کرد تا 2تا درس 4واحدی رو 20شدم و معدل الف دانشگاه... سام رفت... لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده