رفتن به مطلب

::زیباترین جمله حسین پناهی::


ارسال های توصیه شده

عزیز ترین انگیزه های زندگی جا مانده اند!

 

چیزی عزیز تر از نان !

 

چیزی عزیز تر از کفش و کلاه !

 

چیزی فراتر از این همه قیل و قال

 

و ریاضیات ِ نافرجام ِ داشتن و نداشتن ها .

لینک به دیدگاه

به ما می گفتند نباید پپسی بخورید، گناه دارد. وقتی به تهران آمدم، اولین کاری که کردم، از یک دستفروش یک پپسی گرفتم. درش تالاپ صدا کرد و باز شد. بعد خوردم و دیدم که خیلی شیرین است. آن روز نتیجه گفتم که گناه شیرین است. :hanghead:

لینک به دیدگاه

پس اينها همه اسمش زندگيست:

دلتنگي ها دلخوشي ها، ثانيه ها، دقيقه ها...

حتي اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمي كه برايت نوشتم برسد...

ما زنده ايم چون بيداريم،

ما زنده ايم چون مي خوابيم،

و رستگار و سعادتمنديم،

زيرا هنوز بر گستره ي ويرانه هاي وجودمان پانشيني براي گنجشك عشق باقي گذاشته ايم...

لینک به دیدگاه
  • 5 هفته بعد...

سلام , خداحافظ

 

سلام , خداحافظ

چیزی تازه اگر یافتید

بر این دو اضافه کنید

تا بل

باز شود این در گم شده بر دیوار....

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...
  • 2 ماه بعد...
  • 5 ماه بعد...
  • 3 ماه بعد...

من زندگی را دوست دارم

ولی از زندگی دوباره می ترسم...

دین را دوست دارم

ولی از کشیش ها می ترسم...

قانون را دوست دارم

ولی از پاسبان ها می ترسم...

عشق را دوست دارم

ولی از زن ها می ترسم ...

کودکان را دوست دارم

ولی از آینه می ترسم...

سلام را دوست دارم

ولی از زبانم می ترسم ...

من می ترسم

پس هستم!!

اینچنین می گذرد روز و روزگار من...

من روز را دوست دارم

ولی از روزگار می ترسم...

لینک به دیدگاه
  • 5 ماه بعد...
  • 3 هفته بعد...

حرمت نگه دار

که این اشکها خون بهای عمر رفته من است

سرگذشت کسی که هیچ کس نبود

و همیشه گریه می کرد

بی مجال اندیشه به بغض های خود

تا کی مرا گریه کند؟ تا کی ؟!

و به کدام مرام بمیرد

لینک به دیدگاه

دیوونه کیه؟

عاقل کیه؟

جونور کامل کیه؟

واسطه نیار، به عزتت خمارم

حوصله‌ی هیچ کسی رو ندارم

کفر نمی‌گم، سوال دارم

یک تریلی محال دارم

تازه داره حالیم می‌شه چی‌کاره‌ام

می‌چرخم و می‌چرخونم ٬ سیاره‌ام

تازه دیدم حرف حسابت منم

طلای نابت منم

تازه دیدم که دل دارم، بستمش

راه دیدم نرفته بود، رفتمش

جوونه‌ی نشکفته رو٬ رستمش

ویروس که بود حالیش نبود هستمش

جواب زنده بودنم مرگ نبود؛ جون شما بود؟

مردن من مردن یک برگ نبود؛ تو رو به خدا بود؟

لینک به دیدگاه

از آجیل های سفره ی عید چند پسته ای لال مانده است ؛ آنها که لب گشودند خورده شدند ، آنها که لال ماندند می شکنند.دندانساز راست می گفت : پسته ی لال سکوتش دندان شکن است ...

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...
  • 9 ماه بعد...
×
×
  • اضافه کردن...