رفتن به مطلب

صحبت هاي اعضا


mehr69

ارسال های توصیه شده

شعري كه با نام " راز ققنوس " در ادامه قرار خواهم داد شعري هست كه ديشب براي چهارمين جشنواره ي نفس سرودم . شايد مورد توجه دوستان واقع بشه . :icon_gol:

 

شعر از زبان يك چوب خشك و ميل به جاودانگي با بسط به ققنوس است .

 

 

 

بگذاريد بسوزم !

سهم اين چوبه ي خشك

لاجرم خاموشي است ،

اما مي شود چندي

شمع ِ فانوس دو كودك بودن .

 

 

من نمي خواهم

چون هزاران ِ دگر

غرق ِ كوران ِ زمستان گردم ،

يا به زير چرخ يك ارابه ي پير

جان دهم .

 

 

بگذاريد هيزم يك آتش باشم .

شايد يك نفر امشب

پشت اين سرما ،

سخت مي لرزد .

 

 

من به راز ققنوس ايمان دارم

و به پيوند ِ دو روح .

چه هراسم باشد

گر ز اين شعله ي آخر

دو سه شمعي خيزد ؟

 

 

بگذاريد بسوزم ؛

شايد پشت آن تپه ي پير ،

يك نفر گم شده است .

بگذاريد اين شعله ي مرگ

نور اميّد مسافر باشد

و فروغ ِ يك دل .

 

 

شايد در پس اين ظلمت

يك نفر محبوس است .

بگذاريد من پرتوي نوري باشم

چون نسيم يك صبح

چون نويد يك پيك

چون طلوع يك روح

 

 

 

بگذاريد بسوزم ؛

امشب يك نفر بيدار است ...

لینک به دیدگاه

خیلی قشنگ بود ایلیا

مرسی

 

من به راز ققنوس ايمان دارم

و به پيوند ِ دو روح .

چه هراسم باشد

گر ز اين شعله ي آخر

دو سه شمعي خيزد ؟

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

ممنون از همه ي دوستان

 

چرا عکس سیب گاز زده گذاشتید .؟

 

خوب يه جورايي اون طراوت منظور هست . قبلا اين بود :

 

4898.jpg

 

اگر نظرتون رو اين هست عوضش كنيم :hanghead:

لینک به دیدگاه
  • 9 ماه بعد...
  • 3 هفته بعد...
  • 2 سال بعد...
×
×
  • اضافه کردن...