رفتن به مطلب

چقدر به فال قهوه اعتقاد داريد ؟


samaneh66

ارسال های توصیه شده

توي دوران دانشجويي يه روز كلاس تشكيل نشد و دوستان به سرشون زد فال قهوه بگيرند منم دنبال اونا راه افتادم تا اونجا وسوسه شدم كه بدم برام بگيره يا نه آخر دلو به دريا زدم دادم برام فال گرفت اما از اونجا كه در اومدم هر چي فحش بود به خودم و دوستانم دادم كه اين كار چي بود آيا اين اتفاق براي شما پيش آمده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

لینک به دیدگاه

یه داستان برات بگم

یه کلاسی بودیم موقتی مدتش یک هفته بود

کلاس مربیگری ورزشی بود و از هر سطح سوادی داشتیم

یه خانمی اونجا بود که از یک شهر کوچک اومده بود شهری متعصب که در اون هنوز اسلحه کشی و دعوا با چاقو و کشتن و اینجور چیزا جزء ارزشها حساب میشه نمیتونم اسم بیارم

این خانم التفات خاصی داشتن به بنده و هی به بهانه های مختلف اشکال میپرسیدن ما هم خوب با کمال میل جواب میدادیم:ws3:

روز امتحان عملی بود و ایشون اومد به من گفت فلان مطلبو برام توضیح بده و کف دستشو گرفت جلوم

نگاه کردم کف دستشو و بهش گفتم میخوای فالتو بگیرم چشماش برقی زدو گفت اره

الکی گفتم این خطو میبینی گفت اره گفتم این خط عمرته عمرت حدود 65 ساله گفت خوب خوب

دختر زشتی بود و یکم سنش بالا بود خوب مسلمه دو سه باری از کسی خوشش اومده تو زندگیش ولی بهشون نرسیده همه اینو تجربه میکنن لذا گفتم این خطها رو میبینی

گفت اره

گفتم اینا خطهای عشقه تو چند بار تا حالا عاشق شدی ولی بهشون نرسیدی یه بار هم خیلی نزدیک شدی ولی به نتیجه نرسیدی(خوب اینم بدیهیه از جند بار یه دفه اش از بقیه جدی تر باشه)

میدونستم منو دوس داره از نگاش میفهمیدم برا همین گفتم این خطو میبینی گفت خوب

گفتم این خط نشون میده یکی رو دوست داری ولی روت نمیشه بهش بگی

بعد دلم براش سوخت گفتم امید وارش کنم گفتم این خطو میبینی گفت اره

گفتم این نشون میده ازدواج میکنی و شوهرتو دوسش داری

ولی عشق معمولا در ازدواج گم میشه اونم تو شهر خشن اینا که مردای خشنی داره گفتم ببین خط ازدواجت اینجا قطع میشه این یعنی بعد چن سال از ازدواجت دیگه دوسش نداری ولی باهاش زندگی میکنی یکمی بد اخلاقه شوهرت

بعد دوباره بهش امید دادم اخه اینا پسردوستن گفتم این خطو میبینی این یه عشقه که نشونه از پسرته یه پسر پیدا میکنی که خیلی دوستش داری ولی وقتی بزرگ میشه میره زن میگیره یکم بی توجه میشه بهت (خوب همه مادرا پسرشونو دوست دارن همه پسرها هم زن میگیرن و بعد ازدواج یه جور دیگه میشن)

 

و یه مشت چیزای بدیهیه دیگه

 

اقا خیلی تشکر کرد پس فرادای اونروز امتحان تئوری داشتیم و بعد از امتحان اومد صدام کرد گفتم بله

گفت راستش رفتم به دوستام گفتم شما فالمو گرفتین اونها هم اومدن فالشونو بگیری

گفتم بابا بی خیال ول کن زشته

گفت نه نمیشه اینا از یه شهرستان دور کار و زندگیشونو ول کردن اومدن اینجا با بدبختی از شوهراشون اجازه گرفتن اومدن

گفتم کیا؟

منوبرد پشت ساختمون دیدم 8-9 نفر زن اونجا هستن که فارسی هم بلد نبودن بعضیاشون

یه لحظه موندم خدایا اینا کجا بودن اخه من به اینا چی بگم بزور منو برد جلو سلام علیکی کردیم

گفتم بخدا بلد نیستم بابا الکی گفتم این چه کاریه

خدا میدونه زنها التماس میکردن مهندس تو رو خدا

یکیشون فکر کرده بود پول میخوام میگفت هرچی پول بخوای بهت میدیم

هرچی میگفتم من اینکاره نیستم فکر میکردن ناز میکنم

یکیشون خیلی التماس میکرد حتی اشک تو چشاش بود

دلم سوخت یه فالم برای اون گرفتم اول ازش پرسیدم یه چیزایی بعد تحویل خودش دادم حرفاشو

خلاصه از دستشون فرار کردم

اگه میخواستم ادامه بدم الان وضع مالیم خیلی خوب میشد

لینک به دیدگاه
یه داستان برات بگم

یه کلاسی بودیم موقتی مدتش یک هفته بود

کلاس مربیگری ورزشی بود و از هر سطح سوادی داشتیم

یه خانمی اونجا بود که از یک شهر کوچک اومده بود شهری متعصب که در اون هنوز اسلحه کشی و دعوا با چاقو و کشتن و اینجور چیزا جزء ارزشها حساب میشه نمیتونم اسم بیارم

این خانم التفات خاصی داشتن به بنده و هی به بهانه های مختلف اشکال میپرسیدن ما هم خوب با کمال میل جواب میدادیم:ws3:

روز امتحان عملی بود و ایشون اومد به من گفت فلان مطلبو برام توضیح بده و کف دستشو گرفت جلوم

نگاه کردم کف دستشو و بهش گفتم میخوای فالتو بگیرم چشماش برقی زدو گفت اره

الکی گفتم این خطو میبینی گفت اره گفتم این خط عمرته عمرت حدود 65 ساله گفت خوب خوب

دختر زشتی بود و یکم سنش بالا بود خوب مسلمه دو سه باری از کسی خوشش اومده تو زندگیش ولی بهشون نرسیده همه اینو تجربه میکنن لذا گفتم این خطها رو میبینی

گفت اره

گفتم اینا خطهای عشقه تو چند بار تا حالا عاشق شدی ولی بهشون نرسیدی یه بار هم خیلی نزدیک شدی ولی به نتیجه نرسیدی(خوب اینم بدیهیه از جند بار یه دفه اش از بقیه جدی تر باشه)

میدونستم منو دوس داره از نگاش میفهمیدم برا همین گفتم این خطو میبینی گفت خوب

گفتم این خط نشون میده یکی رو دوست داری ولی روت نمیشه بهش بگی

بعد دلم براش سوخت گفتم امید وارش کنم گفتم این خطو میبینی گفت اره

گفتم این نشون میده ازدواج میکنی و شوهرتو دوسش داری

ولی عشق معمولا در ازدواج گم میشه اونم تو شهر خشن اینا که مردای خشنی داره گفتم ببین خط ازدواجت اینجا قطع میشه این یعنی بعد چن سال از ازدواجت دیگه دوسش نداری ولی باهاش زندگی میکنی یکمی بد اخلاقه شوهرت

بعد دوباره بهش امید دادم اخه اینا پسردوستن گفتم این خطو میبینی این یه عشقه که نشونه از پسرته یه پسر پیدا میکنی که خیلی دوستش داری ولی وقتی بزرگ میشه میره زن میگیره یکم بی توجه میشه بهت (خوب همه مادرا پسرشونو دوست دارن همه پسرها هم زن میگیرن و بعد ازدواج یه جور دیگه میشن)

 

و یه مشت چیزای بدیهیه دیگه

 

اقا خیلی تشکر کرد پس فرادای اونروز امتحان تئوری داشتیم و بعد از امتحان اومد صدام کرد گفتم بله

گفت راستش رفتم به دوستام گفتم شما فالمو گرفتین اونها هم اومدن فالشونو بگیری

گفتم بابا بی خیال ول کن زشته

گفت نه نمیشه اینا از یه شهرستان دور کار و زندگیشونو ول کردن اومدن اینجا با بدبختی از شوهراشون اجازه گرفتن اومدن

گفتم کیا؟

منوبرد پشت ساختمون دیدم 8-9 نفر زن اونجا هستن که فارسی هم بلد نبودن بعضیاشون

یه لحظه موندم خدایا اینا کجا بودن اخه من به اینا چی بگم بزور منو برد جلو سلام علیکی کردیم

گفتم بخدا بلد نیستم بابا الکی گفتم این چه کاریه

خدا میدونه زنها التماس میکردن مهندس تو رو خدا

یکیشون فکر کرده بود پول میخوام میگفت هرچی پول بخوای بهت میدیم

هرچی میگفتم من اینکاره نیستم فکر میکردن ناز میکنم

یکیشون خیلی التماس میکرد حتی اشک تو چشاش بود

دلم سوخت یه فالم برای اون گرفتم اول ازش پرسیدم یه چیزایی بعد تحویل خودش دادم حرفاشو

خلاصه از دستشون فرار کردم

اگه میخواستم ادامه بدم الان وضع مالیم خیلی خوب میشد

 

اتفاقا بنده یه نفر رو میشناسم که دقیقا از همین روش شما استفاده میکنه و خیلی هم بین دوستان معروف شده.

لینک به دیدگاه
یه داستان برات بگم

یه کلاسی بودیم موقتی مدتش یک هفته بود

کلاس مربیگری ورزشی بود و از هر سطح سوادی داشتیم

یه خانمی اونجا بود که از یک شهر کوچک اومده بود شهری متعصب که در اون هنوز اسلحه کشی و دعوا با چاقو و کشتن و اینجور چیزا جزء ارزشها حساب میشه نمیتونم اسم بیارم

این خانم التفات خاصی داشتن به بنده و هی به بهانه های مختلف اشکال میپرسیدن ما هم خوب با کمال میل جواب میدادیم:ws3:

روز امتحان عملی بود و ایشون اومد به من گفت فلان مطلبو برام توضیح بده و کف دستشو گرفت جلوم

نگاه کردم کف دستشو و بهش گفتم میخوای فالتو بگیرم چشماش برقی زدو گفت اره

الکی گفتم این خطو میبینی گفت اره گفتم این خط عمرته عمرت حدود 65 ساله گفت خوب خوب

دختر زشتی بود و یکم سنش بالا بود خوب مسلمه دو سه باری از کسی خوشش اومده تو زندگیش ولی بهشون نرسیده همه اینو تجربه میکنن لذا گفتم این خطها رو میبینی

گفت اره

گفتم اینا خطهای عشقه تو چند بار تا حالا عاشق شدی ولی بهشون نرسیدی یه بار هم خیلی نزدیک شدی ولی به نتیجه نرسیدی(خوب اینم بدیهیه از جند بار یه دفه اش از بقیه جدی تر باشه)

میدونستم منو دوس داره از نگاش میفهمیدم برا همین گفتم این خطو میبینی گفت خوب

گفتم این خط نشون میده یکی رو دوست داری ولی روت نمیشه بهش بگی

بعد دلم براش سوخت گفتم امید وارش کنم گفتم این خطو میبینی گفت اره

گفتم این نشون میده ازدواج میکنی و شوهرتو دوسش داری

ولی عشق معمولا در ازدواج گم میشه اونم تو شهر خشن اینا که مردای خشنی داره گفتم ببین خط ازدواجت اینجا قطع میشه این یعنی بعد چن سال از ازدواجت دیگه دوسش نداری ولی باهاش زندگی میکنی یکمی بد اخلاقه شوهرت

بعد دوباره بهش امید دادم اخه اینا پسردوستن گفتم این خطو میبینی این یه عشقه که نشونه از پسرته یه پسر پیدا میکنی که خیلی دوستش داری ولی وقتی بزرگ میشه میره زن میگیره یکم بی توجه میشه بهت (خوب همه مادرا پسرشونو دوست دارن همه پسرها هم زن میگیرن و بعد ازدواج یه جور دیگه میشن)

 

و یه مشت چیزای بدیهیه دیگه

 

اقا خیلی تشکر کرد پس فرادای اونروز امتحان تئوری داشتیم و بعد از امتحان اومد صدام کرد گفتم بله

گفت راستش رفتم به دوستام گفتم شما فالمو گرفتین اونها هم اومدن فالشونو بگیری

گفتم بابا بی خیال ول کن زشته

گفت نه نمیشه اینا از یه شهرستان دور کار و زندگیشونو ول کردن اومدن اینجا با بدبختی از شوهراشون اجازه گرفتن اومدن

گفتم کیا؟

منوبرد پشت ساختمون دیدم 8-9 نفر زن اونجا هستن که فارسی هم بلد نبودن بعضیاشون

یه لحظه موندم خدایا اینا کجا بودن اخه من به اینا چی بگم بزور منو برد جلو سلام علیکی کردیم

گفتم بخدا بلد نیستم بابا الکی گفتم این چه کاریه

خدا میدونه زنها التماس میکردن مهندس تو رو خدا

یکیشون فکر کرده بود پول میخوام میگفت هرچی پول بخوای بهت میدیم

هرچی میگفتم من اینکاره نیستم فکر میکردن ناز میکنم

یکیشون خیلی التماس میکرد حتی اشک تو چشاش بود

دلم سوخت یه فالم برای اون گرفتم اول ازش پرسیدم یه چیزایی بعد تحویل خودش دادم حرفاشو

خلاصه از دستشون فرار کردم

اگه میخواستم ادامه بدم الان وضع مالیم خیلی خوب میشد

 

چطور دلت اومد , طفلی دختر!:ws44:

لینک به دیدگاه
چطور دلت اومد , طفلی دختر!:ws44:

دختر که نبود ماده پلنگ بود

میتونست من 100 کیلویی رو 10 بار بلند کنه و بزنه زمین از خشن ترین اقوام ایران

شما عزیزم با دخترای شهری مقایسه نکن

دور مچش دو برابر من بود استخون بندی محکم و قوی و چهره خشن

اون خره رو دیدی تو کارتون شرک که اژدهاهه دوسش داره تقریبا مثل اون بود نسبتمون

البته خره من بودم اژدهاهه اون بود

اون خانمایی هم که اومده بودن هر کدوم از یه تکاور حرفه ای قویتر و فرزتر بودن

هرگونه اسلحه ای که نیاز داشته باشی میتونی توی روستاشون پیدا کنی

همین الانم اگه فقط دختره بفهمه من سر کارش گذاشته بودم برام بسه نیاز به کمک هم نداره میتونه با دست خالی منو بکشه

اینا هر کدومشون یه لشگره

لینک به دیدگاه
دختر که نبود ماده پلنگ بود

میتونست من 100 کیلویی رو 10 بار بلند کنه و بزنه زمین از خشن ترین اقوام ایران

شما عزیزم با دخترای شهری مقایسه نکن

دور مچش دو برابر من بود استخون بندی محکم و قوی و چهره خشن

اون خره رو دیدی تو کارتون شرک که اژدهاهه دوسش داره تقریبا مثل اون بود نسبتمون

البته خره من بودم اژدهاهه اون بود

اون خانمایی هم که اومده بودن هر کدوم از یه تکاور حرفه ای قویتر و فرزتر بودن

هرگونه اسلحه ای که نیاز داشته باشی میتونی توی روستاشون پیدا کنی

همین الانم اگه فقط دختره بفهمه من سر کارش گذاشته بودم برام بسه نیاز به کمک هم نداره میتونه با دست خالی منو بکشه

اینا هر کدومشون یه لشگره

 

جان!!!!! :jawdrop:

:banel_smiley_52:

لینک به دیدگاه
من تو این دنیای لا یتناهی فقط فقط به خودم اعتقاد دارم و لاهیچ ..

تایید میشه:a030:

 

دختر که نبود ماده پلنگ بود

میتونست من 100 کیلویی رو 10 بار بلند کنه و بزنه زمین از خشن ترین اقوام ایران

شما عزیزم با دخترای شهری مقایسه نکن

دور مچش دو برابر من بود استخون بندی محکم و قوی و چهره خشن

اون خره رو دیدی تو کارتون شرک که اژدهاهه دوسش داره تقریبا مثل اون بود نسبتمون

البته خره من بودم اژدهاهه اون بود

اون خانمایی هم که اومده بودن هر کدوم از یه تکاور حرفه ای قویتر و فرزتر بودن

هرگونه اسلحه ای که نیاز داشته باشی میتونی توی روستاشون پیدا کنی

همین الانم اگه فقط دختره بفهمه من سر کارش گذاشته بودم برام بسه نیاز به کمک هم نداره میتونه با دست خالی منو بکشه

اینا هر کدومشون یه لشگره

نمیشه بگی اهل کجاست:ws3:

لینک به دیدگاه

دوستای من ازین کارا زیاد می کنن.راستش برای تفریح خوبه ولی نباید زندگیت رو بدی به دست رمالی.البته چون برای من دوستام فال می گیرن و رمال نیست وخصوصی هست سعی می کنن دقیق بگن.بعضیاشم درست درمییاد ولی در کل این کارا خیلی ذهن آدم رو مشغول میکنه.

لینک به دیدگاه

من اگه یه روزی ببینم نشستم بغل دست یه فالگیر می فهم که عقل و شعورم کاملا نابود شده

بنابراین به اولین تیمارستانی که ببینم خودمو معرفی می کنم :banel_smiley_4:

لینک به دیدگاه
توي دوران دانشجويي يه روز كلاس تشكيل نشد و دوستان به سرشون زد فال قهوه بگيرند منم دنبال اونا راه افتادم تا اونجا وسوسه شدم كه بدم برام بگيره يا نه آخر دلو به دريا زدم دادم برام فال گرفت اما از اونجا كه در اومدم هر چي فحش بود به خودم و دوستانم دادم كه اين كار چي بود آيا اين اتفاق براي شما پيش آمده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

استغفرالله آچ خانوم من خجالت کشیدم وقتی دیدم شما این تاپیکو زدید! به وبلاگ من بیا لینکش تو امضامه اونجا یکم راهنمایی بشی.

من خودم یک اپسیلون هم فال قهوه رو قبول ندارم.

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

من یه دوستی دارم که فال میگیره.یه بار برم گرفت.ولی چون منو میشناسه هر چی بهم گفت میدونست.یه سری هم دریوری گفت.ولی دوست دارم یکی باشه واسم فال بگیره.ولی راست بگه.

البته من هر وقت به بن بست میرسم احساس میکنم اگه یکی یه چی بگه این امیدی که در آدم بوجود میاد غممو کم میکنه.اما نرفتم بگیرم.

کسی فال گیر خوب سراغ نداره؟

لینک به دیدگاه
من یه دوستی دارم که فال میگیره.یه بار برم گرفت.ولی چون منو میشناسه هر چی بهم گفت میدونست.یه سری هم دریوری گفت.ولی دوست دارم یکی باشه واسم فال بگیره.ولی راست بگه.

البته من هر وقت به بن بست میرسم احساس میکنم اگه یکی یه چی بگه این امیدی که در آدم بوجود میاد غممو کم میکنه.اما نرفتم بگیرم.

کسی فال گیر خوب سراغ نداره؟

 

حال نکو درقفای فال نکوست

لینک به دیدگاه

من یه بار یکی برام فال شمع گرفت....خوشبختانه همه چیزای خوب و بهم گفت....من اون روز جدی نگرفتم و به فراموشی سپردم...ولی صدای فالگیر رو ضبط کرده بودم.....:ws3:

 

چن ماه بعد اتفاقی بهش گوش دادم...یه سری چیزایی که گفته بود واقعا اتفاق افتاده بود!!!!:banel_smiley_52:

 

بعد سال بعد یکی برام فال چای گرفت....اونم یه سری چیز میز گفت واسه خودش...این بار حرفاشو نبشتم و رفتم با اون شمعه مقایسه کردم....:ws3:

یه سری چیزای کلی شون مشترک بود....و یه مورد فوق العاده خاص اشتراک داشت که منو این جوری کرد.....:banel_smiley_52: :banel_smiley_52:

 

ولی در کل اصلا بهشون اهمیت ندادم.... :ws3:فقط برای سرگرمی بود.... منظورم اینه که هویجوریش اشکالی نداره...بالاخره همه خوششون میاد از آینده یه چیزی بدونن...:ws37:.ولی اینکه بهشون اعتقاد داشته باشی و بخوای مثه اونا عمل کنی که دیگه هیچی دیگه .....:banel_smiley_4:بهتره شخصیت طرفو توصیف نکنم در این صورت....:banel_smiley_4:

 

 

حالا چه ربطی داشت پست من به فال قهوه نمیدونم!!!!:ws37:

لینک به دیدگاه

ولی دوستای من یه بار رفتن پیش یه فالگیر که فال قهوه میگرفت. چیزایی راجع به خودشون بهشون گفته بود که خیلی خصوصی بود و همه شون انگشت به دهن مونده بودن که این خانوم اینارو از کجا میدونه. هنوزهم من برام جای سواله که از کجا اون چیزارو میدونست خیلی عجیب بود خداییش.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...