خلاصه: آیا تابهحال برایتان پیش آمده است که در یک عادت بهخصوص گیر کنید؟ محققان دریافتهاند، تحریک یک ناحیه از مغز به نام قشر کمربندی خلفی (the postroir cingulate cortex) منجر به تغییر در رفتارهای یکنواخت میشود. نورونها در آنجا سرعت شلیکشان را افزایش میدهند، آنگاه درست قبل از اینکه یک الگو تغییر کند به اوج میرسند. دانستن این نکته میتواند راهنمای کسبوکارها، برای فهمیدن اینکه چگونه ابتکار کارکنان را برانگیزند، باشد.
قشر کمربندی خلفی
آیا تابهحال شده است که در یک عادت بهخصوص گیر کنید؟ هرروز کارهای مشابه روزهای قبل را تکرار کنید؟ چگونه خودتان را تشویق به تغییر رفتار میکنید؟ اخیراً محققان دانشگاه پنسیلوانیا، ییل، کلمبیا و دوک، به درک بهتری از چگونگی این اتفاق دستیافتهاند؛ و این مربوط به ناحیهای از مغز به نام قشر کمربندی خلفی (the postroir cingulate cortex) میشود. آنها متوجه شدهاند که نورونها در این مکان مرکزی، سرعت شلیکشان را افزایش میدهند و بیشینهی آن درست قبل از رفتاری متفاوت اتفاق میافتد. آنها یافتههایشان را در مجلهای به نام Neuron منتشر کردهاند.
«مدارهایی که در مغزمان به ما اجازهی تمرکز کردن بر روی یک کار خاص را میدهند، مخصوصاً کاری که منتهی به پاداش شود، بهخوبی شناختهشده اند. آنها در اوایل تاریخ زندگی بشر بر روی این سیاره، رشد یافتهاند.» اینها گفتههای Michael Platt پروفسور دانشگاه پنسیلوانیا در رشتههای روانشناسی، علوم عصبشناسی و بازاریابی است.
چیزی که کمتر به آن پرداختهشده است، این است که چه چیزی باعث میشود مردم عاداتشان را بشکنند، مخصوصاً در مواقعی که عملشان با ریسک همراه است.
گروه محققان دو آزمایش بر روی حیوانات اجرا کردند. اولی را عملیات ترک بیشه (patch-leaving task) و دومی را فروشندهی دورهگرد (traveling salesman) نام گذاشتند. این دو آزمایش شناخت بهتری در رابطه با مسئلهی موردنظر فراهم آورد.
در ابتدا Platt و همکارانش به رفتار میمونهای رزوس rhesus macaques (نوعی میمون بومی هند)، برای پیدا کردن غذا، هم در آزمایشگاه و هم در طبیعت، دقت کردند. حیوانات دو حق انتخاب داشتند: به دست آوردن پاداش آبمیوه که هرازگاه از مقدارش کم میشد اما تضمینشده و سریع بود؛ و انتخاب دیگر رفتن به بیشهای جدید بود که انرژی و زمان بیشتری میطلبید اما پاداش بزرگتری را ارائه میداد.
«تصور کنید در حال چیدن توت از درخت هستید. در ابتدا آسان است، اما بعد از مدتی باید بیشتر و بیشتر و بر روی شاخههای ضعیفتر، بالا بروید تا بتوانید توت بچینید. بیشترشان هم احتمالاً رسیده نیستند. در این موقع تصمیم عاقلانهتر این است که وقت و انرژی را برای رفتن به درخت بعدی بگذارید.»
برای فهمیدن آزمایش بعدی به یک فروشندهی دورهگرد فکر کنید. او از خانهای به خانهی دیگر میرود و با اشخاص مختلف، ارتباط برقرار میکند، به امید آنکه چیزی بفروشد. هرکسی هم از او خرید نمیکند. بااینوجود، یک الگوی ایده آل برای موفقیت وجود دارد. هنگامیکه فروشنده آن را متوجه شود، این الگو را دنبال میکند تا وقتیکه کاراییاش را از دست بدهد. پسازآن یک تغییر رفتار برای ادامهی موفقیت لازم است.
میمونها در آزمایش فروشندهی دورهگرد، حق انتخاب بازدید از شش مکان مختلف را داشتند که در دوتای آن پاداش قرارگرفته بود، یکی بزرگ و یکی کوچک. مکان پاداشها بهصورت اتفاقی در هر بار که آزمایش اجرا میشد، تغییر میکرد.
«بهینهترین راهحل، ایجاد روالی است که در آن بهصورت دایرهوار، مکانهای مختلف را بازدید کنید. این بهترین کاری است که میتوانید انجام دهید. از نزدیکترین خانه به خانهی بعدی بروید. این کاری است که میمونها در حیاتوحش انجام میدهند و همچنین زنبورها. گاهی حیوانات از ادامهی این کار دست میکشند تا چیزی را که ممکن است بهتر باشد، بیابند؛ مانند کاری که مردم در خواربارفروشی انجام میدهند. ناگهان میمونها از جایی به بعد از روال همیشگی خود، دست میکشند و از نظم خود خارج میشوند. ما نمیدانستیم چرا.»
همزمان با نظارت بر رفتار میمونها در هر دو آزمایش، Platt و همکارانش، رفتار نورونها را در قشر کمربندی خلفی، ثبت کردند. آنها شاهد بودند که فعالیت عصبی در آنجا افزایش یافت تا جایی که به اوج رسید و در این نقطه حیوانات مسیر خود را تغییر دادند. این نکته نمایانگر نشانههای وابستهای است که از طریق آن متوجه میشویم: افزایش عملکرد مغز، به تفکر و عملکردی متفاوت میانجامد و نه برعکس آن.
«اگر فعالیت در آن ناحیه از مغز شما را، از بیرون افزایش دهیم، به این صورت که الکترودی در آنجا قرار دهیم و تحریکش کنیم؛ آنوقت شما عادت خود را میشکنید و یک شخص جستوجوگر میشوید. همچنین اگر فعالیت در آن نقطه سرکوب شود، خلاف این امر اتفاق میافتد. نتیجه این میشود که تنها روی یک انتخاب تمرکز میکنید و ممکن است هیچگاه تغییری ایجاد نکنید.»
امکان استفاده از این یافتهها درزمینه ی کسبوکار، بهمنظور بالا بردن ابتکار و روحیهی کاوشگری کارکنان، وجود دارد. میتوان از تکنیکهایی استفاده کرد که مستقیماً قشر کمربندی خلفی را فعال کند؛ مانند تحریک مغز یا استفاده از بازیهایی سردرگم کننده که با ایجاد موقعیتهایی، اجازهی به وجود آمدن یک روال ثابت را ندهند. همهی اینها منتهی به خلاقیت بیشتر میشود.
به گفتهی Platt: «افرادی که فعالیت مغزی آن ناحیه از مغزشان بیشتر است، ذهن جستوجوگری دارند و احتمال داشتن خلاقیت بالاتری نیز، دارند. این بدین معناست که ظرفیت خلاقتر بودن، برای هدفی خاص، تکاملیافته است؛ و آن چیزی نیست جز، فرصت کاوش در چشماندازی که همیشه در حال تغییر است.»
مترجم و ارسال کننده: فهیمه عبدی