مقدمه:
در دوره معاصر از تاریخ معماری غرب،تفکری،اساس شکل گیری بناهای بسیاری قرار گرفته که در آن برای معماری جایگاه ویژه ای قائل شده و معماری بر سازه (و اجزا دیگر) برتری یافته و سازه به انحا مختلف استخدام شده تا ایده ی معماری را به منصه ی بروز رساند.پیش از دوره ی معاصر،بناها عمدتا حاصل اتخاد و هماهنگی معماری و سیستم ساختمانی بودند و هر کدام به مثابه یک “کل” نگریسه می شدند و در بعضی موارد نیز از به خدمت گماردن چارچوب باربر جهت مقاصد فضای معماری منتج می شدند و سنگ زیربنای آن از این زمان بنا نهاده می شود.اما از دوره ی معاصر یعنی پس از انقلاب صنعتی و علمی،وحدت معماری و استراکچر(و بقیه ی مولفه ها) به علل مختلف کاهش یافته و اجزا از هم تفکیک و فاصله می گیرند و همترازی آن ها از بین می رود؛به این ترتیب تقدم معماری بر سازه به لحاظ دستیابی به امکانات فزون تر و ایجاد زمینه های مساعدتر،تبلور بسیار بیشتری نسبت به گذشته می یباد ضمن اینکه رابطه ی ثالثی شامل”اولویت استراکچر بر معماری”نیز به روابط پیشین افزوده می شود.
مشخصات مقاله:مقاله در ۱۲ صفحه به قلم دکتر افسانه زرکش(استادیار دانشکده هنر دانشگاه تربیت مدرس)،منبع کتاب ماه هنر،دی ماه ۱۳۸۷